اولين همكاري ها و اقدامات مشترك دو گروه از سال 1350و پس از به زندان افتادن مؤسسان سازمان آغاز شد . حسين روحاني در اين باره نوشته است : " در دوره جديد و با توجه به شرايطي كه به خصوص در زندان پيش آمده بود ، سازمان با اكثر آنها (گروه هاي چپ) و به خصوص سران شان ارتباط يافت و دست كم در زمينه هاي سياسي و ايدئولوژيك و تجربيات امنيتي و نظامي ميان آنها بحث هايي صورت مي گرفت و همكاري هايي ولو به ميزان محدود ميان آنها به وجود آمد . " (1)
با مرور بر تاريخچه اقدامات مشترك آنها مشخص مي شود كه بيشتر همكاري هاي دو سازمان در زمينه هاي ذيل بوده است :
1. مبادله پول ، اسلحه و امكانات مادي :
هر دو سازمان به دليل مشي مسلحانه و مخفي كردن خود نياز شديدي به اسلحه و پول داشتند . پس از آن كه مجاهدين خلق كه كمك هاي وسيع نيروهاي مذهبي را با عنوان " وجوهات " و "سهم امام " جذب مي كردند ، كمك هاي مالي خود را به چريك هاي فدايي خلق آغاز كردند ، ديگر براي اين گروه ضرورتي پيش نيامد كه به سرقت از بانك ها اقدام كند .
در پرونده بهرام آرام در ساواك ، سندي وجود دارد كه به خوبي تغذيه چريك هاي فدايي از امكانات مجاهدين را نشان مي دهد . در اين سند آمده است : " رفقاي مجاهد ! بر اثر ضربات اخير ، سازمان ما از نظر تسليحاتي دچار كمبود گرديده است ، به طوري كه قدرت آتش دفاعي پايگاه هاي ما در مقابل دشمن ناچيز است . لذا سازمان ما خواستار كمك حداقل نياز تسليحاتي خود از سازمان شماست كه در صورت داشتن امكان ، ترتيب انجام آن را به ما اعلام كنيد .
حداقل نياز تسليحاتي ما : دو عدد مترو (كه يك عدد آن عملياتي باشد) ، پنج عدد كلت ، پنج عدد نارنجك ، تعدادي فشنگ 38 درصد بلند و اسپرينگ فيلد مي باشد ، موفق باشيد ، سازمان چريك هاي فدايي خلق ، 18/5/55 ." (2)
2. تهيه و مبادله مواد انفجاري :
سازمان مجاهدين خلق و چريك هاي فدايي از تجربيات فني همديگر در زمينه تهيه مواد انفجاري استفاده مي كردند و در مواردي مواد انفجاري از قبيل نارنجك هاي جنگي فابريك و دست ساز ، بمب هاي دست ساز با چاشني هاي فابريك براي بمب هاي قوي تر و موادي از قبيل فولمينات جيوه اسيد پيريك را با هم مبادله مي كردند .
3. مبادله سيانور و روش ساخت كپسول هاي آن :
سازمان مجاهدين خلق از نيمه دوم سال 1350 (پس از ضربه شهريور آن سال) ابتدا روش ساخت كپسول هاي پارافيني و از اواخر سال 1352 طرز تهيه كپسول هاي ظريف شيشه اي را از فداييان آموخت و در عوض تأمين سيانور مورد استفاده چريك هاي فداي خلق را از زمستان 1351 به بعد به عهده گرفت .
4. هماهنگي در عمليات ها :
در بخش آخر صورت نوشتاري نوار مربوط به جلسه مشترك چريك هاي فدايي و سازمان مجاهدين كه ساواك آن را كشف كرده بود ، مطلع ساختن يكديگر از تاريخ و محل عمليات ها در تهران سه روز قبل و در شهرستان ها يك هفته قبل ، از جمله موارد توافق شده دو گروه عنوان شده است .
وحيد افراخته درباره يكي از ديدارهاي خود و تقي شهرام با آيت الله طالقاني گفته است :
" آقاي طالقاني بعد از اعتراض تند به ترور حاج فاتح يزدي (از مليون و نزديك به محافل ملي _ مذهبي كه به دست چريك هاي فدايي خلق ترور شد) پيشنهاد كرد كه به چريك هاي فدايي توصيه مي شود مراقب جايگاه ها و پايگاه هاي مذهبي و ملي افراد باشند و در عمل شتاب به خرج ندهند ."
پذيرش اين موضوع توسط شهرام نشان دهنده اين است كه سازمان مجاهدين و چريك هاي فدايي درباره عمليات ها با يكديگر هماهنگي داشته اند .
5. صدور اعلاميه مشترك :
يرواند آبراهاميان در كتاب " اسلام راديكال " نوشته است : " مجاهدين سعي مي كردند به فداييان نزديك تر شوند ، ولي در زمينه صدور اعلاميه به توافق نرسيدند ، زيرا فداييان حاضر نشدند عنوان اعلاميه اي را كه به نام خدا آغاز مي شد امضا كنند . از سوي ديگر فداييان با سياست ترور مستشاران خارجي توافق نداشتند و معتقد بودند كه هدف اصلي آنها بايد ترور مقامات دولت باشد ."
با وجود اين اعلاميه مشترك سازمان و چريك هاي فدايي خلق و جبهه ملي خارج از كشور در كنار جبهه خلق براي آزادي عمان در 16 بهمن 1353 در اعتراض به مداخله شاه در جنگ ظفار ، صادر گرديد كه چون در آن زمان هنوز رسماً تغيير ايدئولوژي اعلام نشده بود ، قرار گرفتن نام سازمان در كنار سه گروه ماركسيست و انتشار آن در نشريه " پيام مجاهد " بدون مطلع " به نام خدا " زمينه ساز ابهامات بسياري شد كه اين سؤالات تا اعلام رسمي تغيير ايدئولوژي سازمان همچنان باقي بود .
6. رد و بدل كردن كتاب ، جزوه و نامه :
همان طور كه گفته شد سازمان مجاهدين اصرار زيادي داشت كه نامه هاي انتقادي آنها و نيز كتاب ها و جزوات مربوط به جلسات مركزيت دو سازمان در بين كادرهاي چريك هاي فدايي توزيع شود . در مقابل فداييان هم بيكار نبودند . لطف الله ميثمي از قول بهرام آرام نقل كرده است :
" ما بيست جلد از كتاب امام حسين (منتشره سازمان) را به چريك هاي فدايي داديم ، چرا كه دستاوردهايمان (متون توليدي داخل سازمان) را منتقل مي كرديم ... موقعي كه شعاعيان با فدايي ها بود ،ديدگاه هايش را مطرح كرده بود ، يعني تروتسكيزم و انقلاب جهاني و فدايي ها يك كار فشرده گذاشتند در دفاع از استالين . حالا فكر كنيد ما در خانه تيمي سر شاخه نشسته ايم و تجربيات مكتوب فدايي ها هم به آنجا مي آيد ، اصلي ترين موضوع اين است كه استالين درست مي گفت يا تروتسكي ! " (3)
احمد علي روحاني عضو هسته نظامي زير نظر كادر مركزي سازمان در بخش از اعترافات خود هنگامي كه درباره ارائه تئوري ركود توسط تقي شهرام توضيح مي داد ، اذعان كرد كه نامه هايي نيز ميان سران سازمان رد و بدل شده است :
" سعيد (تقي شهرام) در نظر داشت در اولين فرصت ممكن كتابي را كه در نقد سياست هاي سازمان چريك ها نوشته بود در سطح وسيع منتشر كند . در حدود فروردين 56 مجموعه مقالات اين كتاب به همراه مجموعه نامه هاي متبادله بين دو سازمان آماده انتشار شد و سعيد مقدمه اي بر آن افزود كه بعدها به تز ركود معروف گشت ." (4)
اين اظهار نظرها نشان مي دهد كه علاوه بر تبادل كتاب ها و جزوات منتشر شده بين دو گروه مجموعه نامه هايي نيز ميان رهبران آنها مبادله شده است .
7. توليد برنامه هاي راديويي :
چريك هاي فدايي خلق و سازمان مجاهدين در مقطع يك ساله 1352 تا 53 در اداره و توليد برنامه هاي راديويي با هم همكاري مي كردند . حسين روحاني درباره مشاركت سازمان مجاهدين خلق با چريك هاي فدايي در پخش برنامه راديويي از خارج كشور چنين نوشته است :
" راديو ميهن پرستان در سال 1352 تا 53 پخش مي شد و اين بار در كنار سازمان و جبهه ملي دوم ( بخش ميانه – ماركسيست) نمايندگان سازمان چريك هاي فدايي خلق نيز حضور داشتند و در واقع نيمي از برنامه اختصاص به سازمان داشت و نيم ديگر اختصاص به سازمان چريك هاي فدايي كه جبهه ملي دوم عملاً مجري برنامه آنها بود . " (5)
8. همكاري اطلاعاتي امنيتي :
همكاري هاي دو سازمان در زمينه هاي حفاظتي ، اطلاعاتي و امنيتي براي هر دو طرف مهم بود . مهمترين نوع اين همكاري ها دادن اطلاعات به دست آمده از شنود بي سيم هاي ساواك و كميته مشترك توسط سازمان به چريك هاي فدايي خلق بود .
گيرنده دست ساز بي سيم در محافظت از نيروها بسيار مؤثر بود . لطف الله ميثمي به نقل از بهرام آرام گفته است : " ما نقشه اش را به فدايي ها هم داديم ، آنها هم ساختند ، يعني ابتكار از مجاهدين بود كه نقشه بي سيم را به فدايي ها هم دادند ... مثلاً اگر منطقه اي لو مي رفت يا قراري لو رفته بود ، مطلع مي شديم .... پنج دقيقه قبل از ساعت قرار مي رفتيم آنجا و بمب را در آن منطقه منفجر مي كرديم تا منطقه بسوزد .
ما نمي دانستيم كسي كه سر قرار مي آيد فدايي است يا مجاهد ... اين همكاري در ميدان عمل به وجود آمده بود . يك بار بي سيم ساواك مركزي گفته بود از حميد اشرف رد پايي پيدا شد . ما اين پيام را گرفتيم و به چريك هاي فدايي اطلاع داديم ... بي سيم يك وسيله عمومي شده بود ، در هر خانه تيمي يكي بود ." (6)
پی نوشت:
1. يادداشت هاي حسين روحاني ، همان ، ص 132 و 133
2. پرونده بهرام آرام ، ساواك ، ص 12
3. لطف الله ميثمي ، آنها كه رفتند ، خاطرات ، از شهريور 1350 تا اول شهريور 1353 ، تهران ، نشر صمديه ،1384 ، ص 376 و 377
4. احمد علي روحاني ، همان ، ص 32 – 31
5. احمدي روحاني ، سازمان مجاهدين خلق ، تهران ، مؤسسه مطالعات و پژوهش هاي سياسي ، 1385 ، ص 130
6. لطف الله ميثمي ، همان ، ص 369
شکست یک ایده خام (4)