سخنرانی شهید کامیاب در جمع دانشجویان
در بحبوحه انقلاب در سال ۱۳۵۷ گروهی از دانشجویان، برخی از استادان دانشگاه را که به رژیم، بستگی داشتند دستگیر کرده و گروگان گرفته بودند و قصد داشتند با آنها به تندی رفتار کنند. حتی قصد اعدام برخی از آنها را داشتند. قرار شد یک نفر برود و دانشجویان را آرام کند. در این بین شهید کامیاب انتخاب میشوند تا با دانشجویان صحبت کنند و آنها را آرام کنند.
ما او را به دانشگاه بردیم و میکروفون را به او دادیم. در حالی که تمام دانشجویان عصبانی بودند و عدهای از استادان را هم گروگان گرفته بودند، شعار میدادند که ما باید همین امشب اینها را اعدام کنیم. شهید کامیاب سخنرانی خود را با آن صدای دلنشینش آغاز کرد. حدود نیم ساعت که او صحبت کرد، دیدیم که دانشجویان آرام آرام آقای آموزگار(از استادان دانشگاه مشهد) را رها کردند. حالت خشم و خشونتی که بین آنها بود، کم کم فروکش کرد. آنجا ارادت من به شهید کامیاب دو چندان شد، چراکه با متانت و کلام خود آن روز معجزه کردند.
به نقل از دکتر برادران
سعه صدر شهید کچویی
محمد معتقد بود که زندانی را صرفا با اخلاق میتوان تربیت کرد و این از ویژگیهای او بود که همیشه روی آموزش زندانیان تکیه میکرد. همه وقتش را شب و نیمهشب روی آموزش زندانیان میگذاشت. او هم زندانبانی میکرد و هم یک معلم اخلاق و انسانیت بود. یادم میآید که چند متهم دختر از عوامل گروهکها را با ماشینی به اوین آوردند. محمد رفت و گفت بفرمایید پیاده شوید. هیچکس پایین نیامد و محمد هرچه اصرار کرد اینها را پایین بیاورد حاضر نشدند. سه شبانه روز توی ماشین نشستند. محمد با سعه صدری که داشت، غذا برای آنها میبرد، وسیله به آنها میداد و هر چه از آنها خواهش کرد که خواهرها تشریف بیاورید پایین، میگفتند: «پایین نمیآییم.» هیچگاه به زور متوسل نشد و دست یکی از آنها را نگرفت تا از ماشین پایین بیاورد. سه شب و سه روز اینها ماندند و محمد هم دور آنها میچرخید و هر چه میخواستند فراهم میکرد، بعد از سه شبانه روز بالاخره خودشان از ماشین پیاده شدند.
به نقل از آقای اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب اسلامی تهران
تهمت ناروا
تهمتهای زیادی به حاجآقا میزدند و این مساله دلم را خیلی میسوزاند. مثلا میگفتند که او دستنشانده اجنبیها است و از خارج از کشور برای او پول میفرستند. آن زمانها بازار تهمتزنی حسابی گرم بود. تهمتهایی که به شهید مظلوم بهشتی میزدند را نیز به خاطر دارم.
بارها به او گفتم: «حاجآقا از خودت رفع اتهام کن.» همیشه جوابش این بود: «نه، نیازی نیست. روزی تاریخ خواهد گفت ما چه خدمتی به اسلام و به مردم کردیم. ما به مردم خیانت نمیکنیم. ما همین جا در همین کشور، با همین مردم هستیم. همین جا هم میمیریم. ما مردم را تنها نمیگذاریم.»
به نقل از همسر شهید محمدتقی حسینی طباطبایی