شهید محمد تورانی ۲شهریور۱۳۳۶ در روستای ایلال چهاردانگه متولد شد و در حوزه علمیه ساری در مسجد مصطفیخان درس حوزوی خواند. خواندن دروس حوزوی و دغدغه محمد برای روشنگری اذهان عمومی به حدی بود که او را به منبر سخنرانی کشاند. وی که هنوز معمم نشده بود با شجاعت تمام در فضای خفقان رژیم آن را نقد میکرد.
فعالیتهای شهید تورانی محدود به سخنرانی نبود، تابستانها بچهها را به اردو میبرد. گاهی برای فقرا پول جمع میکرد. با اينکه وضع مالی خوبی نداشت؛ درآمد حاصل از کارش بیشتر صرف کارهای فرهنگی و رفت و آمد مهمانها میشد.
قبل از انقلاب در ایام محرم مداحی میکرد. گاهی به طعنه و استهزا خطاب به شاه میگفت: «اين همه تنبک و موزيک، اين همه رقص، گله از کار تو دارد...»
علاقه خاصی به حضرت امام خمینی(ره) داشت. تاکید داشت که افرادی که نسبت به نظام بیتفاوت هستند یا گرایشهای ضعیفی به دشمنان دارند را به حال خود رها نکنیم و به سمت نظام جذب کنیم تا خدای نکرده به سمت دشمن کشیده نشوند.
سال ۱۳۵۸ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان ساری پیوست و در تمام مراحل خدمتش در برخورد با دشمنان داخلی و خارجی بسیار فعال بود، از جمله آن نفوذ در تشکیلات گروهک منافقین در شهرستان ساری بود.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از زندگی شهید تورانی به روایت آقای ذاتاله محمدیان(برادر همسر شهید) است:
عملیات نفوذ در گروهک منافقین:
«محمد با اجازه مسئولین وقت با مراعات تمام جوانب امنیتی برای نفوذ به تشکیلات منافقین به شکل سوری از سپاه اخراج شد. اخراج محمد از سپاه باعث شد آبرو و اعتبارش در بین دوستان و خانوادهاش از بین برود. هرکس به او میرسید با طعنه و کنایه به او میگفت: «منافق! از سپاه برو. سپاه جای منافقین نیست.» گاهی اوقات حتی از دست برادران سپاه کتک هم میخورد؛ اما تمام این اتفاقات لازمه پیشرفت عملیات بود.
اخراج او از سپاه اینطور رقم خورد که ابتدا شایعه شد محمد با گروهکها در ارتباط است و دچار افكار انحرافي شده است. خود او نيز تعمداً به اين شایعات دامن ميزد. روزنامهها و آثار گروههاي معاند نظير منافقين و حزب توده را همراه خود آشكارا يا گاهي طوري حمل ميكرد كه شک افراد را نسبت به خود برانگیزد. من ابتدا باورم نمیکردم كه او به يكباره دچار اين تفكرات شده باشد؛ ولي به دليل سوابقي كه از برخي نيروهاي انجمن اسلامي دانشكده ديده بودم، احتمال اين امر را دادم. براي اينكه در ذهن من ترديد ايجاد كند گاهي نزد من ميآمد و با من بحث میکرد تا بذر ترديد را در دل من بنشاند.
کار به جایی رسید که محمد در اثر فشار نيروها توسط شوراي فرماندهي سپاه اخراج شد. محمد داماد ما بود و خواهرم به ما متوسل میشد و درخواست طلاق میکرد. موضوع را با یکی از مسئولین سپاه که بعدها به شهادت رسید در ميان گذاشتم. ایشان گفت که خداوند بزرگ است و انشاءاللّه محمد سرِ عقل میآيد و به زندگی برمیگردد.
او هر جا كه تروري اتفاق ميافتاد حضور پيدا ميكرد و طوري جلوه ميداد كه ستون پنجم منافقین است. این فعالیتهای محمد باعث شد گروهكها به او اعتماد كنند و این اعتماد زمینه نفوذ او در آنها بود.
يكي دو ماه از اين موضوع گذشت كه ناگهان خبری مثل توپ در ساري و كشور پيچيد كه يك انبار پر از اسلحه مربوط به يك خانه تيمي در ساري كشف شد. در پيگيري خبر مشخص شد كه شهيد توراني در گروهك نفوذ كرده و در عروسي خواهر يكي از اين اعضا، در فرصتي مناسب مسئله را به فرماندهي عمليات سپاه اطلاع داده بود. گروه شهيد طوسی هم به محل مورد نظر رفته و انبار سلاح كه بيش از يك كاميون بود به همراه اسناد آن خانه تیمی را کشف و ضبط کرد.
این سلاحها در اوایل انقلاب از پادگان ساری به غارت رفته بود. محل اختفای سلاحها و شناسایی افراد توسط شهید تورانی صورت گرفته بود. پس از مدتی مردم متوجه شدند که او بعنوان یک فرد نفوذی وارد گروهک منافقین شده است.
شهادت:
زمانی که کمونیستها با همکاری منافقين به جنگل آمل روی آوردند و قرار شد که از اين مرکز به مکانهای مهم استان حمله کنند و آنها را در اختيار بگيرند و از اين طريق ضربات خود را به ديگر نقاط کشور وارد سازند. سپاه نیروهای زیادی را به منطقه آمل اعزام کرد که شهید تورانی مسئولیت فرماندهی یکی از گروهها را بعهده داشت. چون واقعه آمل فاصله زیادی با عملیات نفوذ در منافقین نداشت، تعداد زیادی از منافقین همچنان شهید تورانی را نیروی خودی محسوب میکردند تا اینکه در عملیات آمل متوجه شدند او نفوذی سپاه بوده و برای انتقام گیری وی را به شهادت رساندند. آنها سر از بدنش جدا کردند و اوج ذلت خود را با به آتش کشیدن جنازه بی سر او به نمایش گذاشتند.
جسد شهيد تورانی تا 6بهمن1360 در جنگل مفقود بود. پس از شکست و دستگيری کمونیستها و منافقین تعدادی از آنها در بازجويي اعلام کردندکه ما جنازه شهید تورانی را قطعه قطعه کرديم و قسمتی از آن را دفن و بقیه جسد را سوزانديم. با پیگیریهایی که سپاه داشت بوسيله دادستان وقت آمل دستور تفحص از جنگل داده شد. استخوان سر شهيد تورانی از میان برگ جنگلهای سرد و يخ زده به دست آمد. ما در 15بهمن1360 تشييع جنازه شهيد تورانی را در ساری داشتيم و در گلزار شهدای ساری استخوانهای مطهر شهيد تورانی را دفن کرديم.
شهادت شهید تورانی خيلی سنگين بود. بعضی از رفقا اين اعتقاد را دارند که مظلوميت شهيد تورانی شايد از شهيد بهشتی هم بيشتر بود. به هرحال شهيد بهشتی حداقل در جمع حزباللهیها و دوستان مظلوم نبود؛ اما شهيد تورانی بين همه دوستان حزب اللهی مظلوم بود. عادی سازی طوری برنامهريزی شده بود که همه فکر میکردند که او منافق است. او يک سال زندگی مشقت باری را در بین دوستان و آشنایان و حتی خانواده داشت. از قول شهيد محمديان عرض میکنم که گفتند شهيد تورانی بارها ناراحت بود که همه از او بريدهاند؛ اما با توکلی که به خداوند داشت این سختیها را تحمل میکرد. از بُعد ديگر ايشان يک روزنه اطلاعاتی برای سپاه و کشور بود و از دست دادن ايشان يک ضربه بزرگ برای همه ما بود.»