شناخت رگههای نفاق در سالهای مبارزه تا بدان پایه دشوار و پیچیده و عملکرد منافقین به قدری ریاکارانه و ماهرانه بود که حتی بسیاری از مردان دین و اندیشه را نیز تا مدتها دچار شبهه و تردید کرد. شهید لاجوردی اما از نخستین کسانی بود که این ریشهها را شناخت و به مواجهه جدی و آشکار با آن پرداخت و در این راه تا بدانجا پایمردی نشان داد که حتی گاهی دوستان خود را نیز به مخالفت با خود برمیانگیخت.
حبیبالله عسگراولادی با نگاهی دقیق و تحسینی عمیق نسبت به این یار دیرین، از تلاشهای پیگیر و مومنانه وی برای افشای این جریان در سالهای قبل و بعد از پیروزی انقلاب سخن گفته است.
در ادامه بخشهایی از این گفتوگو ارائه شده است:
با توجه به آشنایی شما با شهید لاجوردی از دیرباز و نیز سپری ساختن دورههایی از زندان در کنار یکدیگر، مسلما جنابعالی خاطرات بیشماری از ایشان دارید، لذا شمهای از ویژگیهای اخلاقی ایشان را بازگو نمایید.
با درود به روح امام راحل و تمامی شهدای گرانقدر انقلاب، بهویژه این شهید بزرگوار، یکی از ویژگیهای مرحوم سیداسدالله لاجوردی، تلاش فراوان در یادگیری بود. هیچگاه به آنچه که داشت از نظر معرفت و معلومات قانع نبود و در هر شرایطی به دنبال افزایش و تعمیق شناخت خود و به دنبال رشد بود. در این زمینه یکی از نمونهها را عرض میکنم. در یکی از دورانهای بازداشت ایشان، در دوره ستمشاهی توفیقی پیدا کردیم که تمام روایات اقتصادی فروع کافی را مورد مطالعه قرار دهیم. در این نعمتی که حاصل شد و با هم تلاشی را برای یافتن اقتصاد اسلامی در متن روایات ائمه و معصومین و پیش از آن در بین آیات اقتصادی قرآن کریم، آغاز کردیم، حالات او آن چنان بود که گویی امام معصوم(ع) هم اکنون دارند با او صحبت میکنند! انصافا در تعبد نسبت به پروردگار و ولایت رسول و اهل بیت پذیرش بیچون و چرایی داشت و در این زمینه از مجموعه برادرانی که در زندانهای رژیم ستمشاهی بودیم، گوی سبقت را ربوده بود. البته این حالت پابهپای دقت نظر و پویایی دید و فهم او از آیات و روایات وجود داشت. پیوسته سعی داشت در تمام مباحث، موضعی را اتخاذ کند که همه علما و دانشمندان و اساتید در مقابلش به تلاش برای پاسخ گفتن وادار شوند، زیرا معتقد بود نسل جوان نباید معرفت را تعبدی یاد بگیرد، بلکه باید به ویژه در زندانها، با بحث و چالش به معارف برسند. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که در زمینه معارف اسلامی از همان روزهای نخست به دنبال این بود که در لابهلای صحبتهای دیگران و در شعارهایشان، رگههای نفاق را شناسایی کند.
شهید لاجوردی در شناخت ریشه نفاق از سابقون است. از پیشینه و چند و چون این شناخت چه خاطراتی دارید؟
او در شناخت نفاق در زندان اولین کس بود. گرچه در خارج زندان امام راحل، آیتالله شهید مطهری و تعدادی از برجستگان، این جریان را شناخته بودند؛ اما در درون زندانها امکان شناخت به آن شکل نبود؛ حتی بعضی از علمای بزرگ هم که میآمدند با فریبهایی که به کار میرفت و حفظ ظاهرهایی که منافقین میکردند، آنها هم طبق وظیفه، حمل به صحت میکردند. شهید لاجوردی از میان حرفهای منافقین، لایه پنهان نفاق را شناخت. اولین باری که من با او در این زمینه صحبت کردم، بسیار تعجب کرد از اینکه من میخواهم درباره چنین موضوعی با او بحث کنم.
موارد مبهم و قابل بحث از نظر شما دقیقا چه موضوعاتی بودند؟
شهید لاجوردی را ابتدا از زندان قزلحصار برای معالجه به زندان قصر بردند. چون در بهداری زندان تراکم بیماران بود و دژخیمان مصلحت نمیدیدند لاجوردی در بین آن انبوه جمعیت بماند و او را به زندان شماره 3 آوردند. در آنجا من و شهید عراقی با او صحبت کردیم و پرسیدیم چرا شما با این بچه مسلمانها که بهنام مجاهدین خلق آمدهاند زندگی نمیکنی؟ شهید عراقی گفت: «ما در اینجا توانستیم کاری کنیم که اینها نروند با کمونیستها زندگی کنند و توانستیم با هم زندگی کنیم.» شهید لاجوردی رو کرد به من و گفت: «حالت چطوره؟»یکی از ویژگیهایش این بود که هر وقت میخواست از بحث جدی طفره برود، شوخی میکرد. شهید عراقی وقتی دید او دارد شوخی میکند از ما جدا شد. شهید لاجوردی به من گفت: «من خیال میکردم شما دلیل جدا بودن مرا میخواهید تا علت را بگویم و شما هم جدا شوید. خیال نمیکردم شما توصیه کنید من با کسانی که اساسا اعتقادی به خداوند ندارند، اعتقاد به قیامت ندارند زندگی کنم. اینها در زندان اوین و زندان قزلقلعه با هم قرار گذاشتند یک چند سالی نماز بخوانند تا توی مردم جا باز کنند.» این موضوع برای من بسیار ناراحت کننده بود، گفتم که این هم از آن حرفهایی است که شما بنا بر گفته یک نفر که چنین خبری را آورده میگویید. گفت: «نه من آخرتم را به گفته یک نفر نمیفروشم؛ ولی حاضر هم نیستم اصرار کنم شما مثل من باشید.»بعدها ما را تبعید کردند به زندان مشهد. ما را از زندان قصر و ایشان را از زندان قزلحصار. وارد زندان مشهد که شدیم، ایشان گفت: «از همین اول باید بدانیم همراهی ما با این گروهی که نفاقشان بسیار پیچیده است، اسباب این میشود که اینها نسل جوان ما را منحرف کنند. ما نباید با اینها همراه کامل باشیم. در حدی که برنامههای اسلامی را میپذیرند، در همان حد با اینها باشیم.» توی این بحث بودیم که بزرگداشت یک مبارز شهید مشهدی اتفاق افتاد و در این جریان، اختلاف کمونیستها و منافقین و اختلاف ما با هر دو دسته آشکار شد. در این مجلس ختم کمونیستها گفتند ما حاضر نیستیم در مجلس قرآن خوانده شود. ما باید سرود خودمان را بخوانیم و برویم. منافقین با اینکه اکثریت داشتند با آنها موافقت کردند. آنها سرود خواندند و رفتند. خود منافقین در آنجا گفتند ما هم قبل از قرآن باید سرود خودمان را بخوانیم، چون بعضی از بچههای ما حاضر نیستند بنشینند پای برنامه قرآن. تعدادی از آن ها سرودی را خواندند و رفتند. معدودی شاید به اندازه انگشتان دست ماندیم که برای آن شهید قرآن بخوانیم. در این اثنا، آنها حمله کردند به مجلس ختم شهید و قران خواندن ما را بهم زدند. شهید لاجوردی بلند شد و یقه سرهنگی را که رئیس زندان بود، گرفت و او را به دیوار زد و گفت: «من هر چه را تحمل کنم، اهانت به قرآن را نمیتوانم تحمل کنم. اگر بخواهید به قرآن اهانت کنید، کسی که یک لحظه شما را تحمل نمیکند من هستم.» رئیس زندان با دستپاچگی گفت: «من صبر کردم که این یک آیه آخر تمام شود، بعد آمدم تو.» و بعد هم عذرخواهی کرد؛ ولی از آنجا که رفت ما را تبعید کرد به بندهای زندان عادی. اینجا نکتهای را باید عرض بکنم. وقتی ما را از هم جدا کردند، طبعا کمونیستها و منافقین هم از هم جدا شدند و نتوانستند توی بندهای مختلف، از نظر شناخت و از نظر کارهای معرفتی، هماهنگیهای حساب شدهای داشته باشند. پردهها کنار رفتند و آنچه در جزوه شناخت اینها مطرح بود در همه جا انعکاس پیدا کرد. بنده که جدای از آقای لاجوردی و آقای حیدری در یک بند دیگر بودم، خیلی بیپرده برایم آشکار شد که چیزی که برای اینها مطرح نیست خدا و قیامت است؛ اما جوانها و نوجوانها را که میآورند، اینها با نمازشب خواندن و با تظاهر به مستحبات، فریبشان میدادند. پرده ها کنار رفتند، در حدی که بنده که در قبول شائبه نفاق در آنها از این دو سختگیرتر بودم، به این مسئله واقف شدم. در فرصت ناهارخوری که میتوانستیم از دور همدیگر را ببینیم، من به ایشان گفتم که یک چنین چیزی اینجا آشکار شد. گفت: «در قسمت ما آشکارتر از این است و موضوع اصلا غیر از اینهاست. باید دور هم جمع بشویم و با رهبران اینها اتمام حجت کنیم.» بعد از مدتی، نمیدانم دو ماه طول کشید، کمتر یا زیادتر، ما را برگداندند به همان زندان مشهد در یک بند. در آنجا دوباره با هم در معاشرت بودیم. نشستیم سه تایی، آقای لاجوردی، آقای حاجحیدری و بنده تصمیم گرفتیم 12 نفر از سران منافقین را که در آنجا بودند، دعوت و با آنها اتمام حجت کنیم. شهید لاجوردی گفت: «به نظر من اتمام حجت لازم نیست. من میدانم که اینها ذهنشان را بستهاند و گوششان باز نمیشود که حرفهای دیگران وارد آن شود.» شاید بیش از 20 شب، حدودا 10 یا 12 نفر از سران آنها و 4 نفر از ما بحث کردیم. این جلسات، اتمام حجتی بود که با تعدادی از رهبران مجاهدین خلق آن روز و منافقین و محاربین کنونی. شب آخری که اینها قرار بود جواب بدهند، جواب را به صبح موکول کردند. آقای لاجوردی معتقد بود که جوابشان برای من روشن است. فردا صبح به دوستان و همراهانشان اعلام کردند که این سه نفر، یعنی ما سه نفر، ضدانقلاب شماره یک هستند. به ما لقب ضدانقلاب دادند. شهید لاجوردی گفت: «این اصرار شما بود که میگفتید باید با اینها اتمام حجت کنیم. برای من روشن بود که اینها تغییر نخواهند کرد.» هیچ کدام از حرفهای ما به هیچوجه راهی به ذهن اینها باز نکرد. از میان خاطرات زندان مشهد یک دو نکته را عرض کنم، در زندان مشهد یک دریچهای بود در طبقه سوم که گنبد بارگاه حضرت رضا(ع) دیده میشد. انصافا از همان پنجره، بسیاری از عرض ارادتها و درخواستها، توفیق اجابت پیدا میکرد؛ اما شهید لاجوردی وقتی مقابل دریچه قرار میگرفت، واقعا جوری جلوه میکرد که گویی در حرم حضور دارد. بسیار آموزنده بود. توفق و احترام ایشان و زیارت زیر لب خواندن ایشان در آنجا که توسل ایشان را به ائمه معصومین و به امام رضا به خوبی میرساند.
شیوه ایشان برای شناسایی رگههای نفاق مبتنی بر چه اصولی بود؟
ایشان از آغاز مبارزات در سال1342 اصرار داشت بر اینکه وقتی مرجع تقلید میگویند: «مواظب گروهها باشید تا در میان شما نفوذ پیدا نکنند.» اخطاری را میدهند که از تجربه صدر اسلام به دست آمده است. در صدر اسلام، کسانی در زیر لایههای ضخیم نفاق، از کفر و شرک و الحاد تغذیه میشدند و در خطوط اهل ایمان نفوذ میکردند. شاید در آن روزها کمتر کسی به فکر این نوع مسائل بود و تصور میشد وقتی ما اهل ایمان همه داریم در کنار هم مبارزه میکنیم، قاعدتا نمیتوانند در آینده، خطرساز باشند. ایشان با تفکر خاصش در این باره، گهگاه حتی در بعضی از خودیها، حساسیتهایی را پدید میآورد. ایشان معتقد بد که اگر به این هشدار رهبر و مرجع تقلید توجه نکنیم، از همان نواحی که در صدر اسلام و در هر دورهای که اسلام خواهان حرکت بود، از جریان نفاق آسیب دید، ما هم ضربه خواهیم خورد.
در تایید این تفکر، چه خاطرهای را به یاد دارید؟
در روز عید فطر در راهپیمایی قیطریه پس از اینکه مردم سد دژخیمان را شکستند، از پل رومی سرازیر شدیم. با هم در حرکت بودیم که شهید لاجوردی در عین حال که از این حرکت مردمی بسیار خوشحال بود گفت: «مواظب باش! بعضی از این کسانی که الان از دیگران جلو افتادهاند، حرفهایشان ریشههای ایمانی ندارد و در مراحل زندان نشان دادند که ایمانشان ضعیف است. باید به هوش باشیم که اگر توفیقی پیدا شود اینها ممکن است جلوتر از دیگران قرار بگیرند و همان بلایی را که بر سر مشروطیت آمد، این بار بر سر نهضت روحانیت بیاورند.»
در چنین شرایطی که سربازان رژیم به طرف مردم، گاز اشکآور شلیک کردند و وضعیت عجیبی بود، ایشان میگوید باید مواظب رگههای نفاق در میان کسانی باشیم که شعارهای غلیظتر از دیگران میدهند. نکند آنها اسلام واقعی را منزوی کنند. تلاش خاضعانه ایشان در شناخت نفاق در این انسان شریف به گونهای بود که میتوانم با اطمینان عرض کنم که در بین برادران نظیر نداشت و بسیار بدیع بود. ایشان در این موضوع، افقهای بسیار دورتر و بالاتری را میدید.
یکی از ویژگیهای بارز شهید لاجوردی که دوست و دشمن بر آن اتفاق نظر دارند، سادهزیستی و اجتناب از خودنمایی است. در این باره چه پیشینه و نکاتی را به یاد دارید؟
درست است. یکی از ویژگیهای شهید لاجوردی تلاش در مخفی ماندن و پرهیز از خودنمایی و نمایش بود. شیوه زندگی این شهید در زندان و در طول زندگی پر مخاطره و پر مسئولیتش بعد از انقلاب، نشان دهنده این است که تا آنجا که ضرورت نداشت، پرهیز کرد از اینکه خودش را نشان بدهد و این خصلت از او شخصیتی ساخته بود که جز معدودی از همراهانش نمیتوانستند درک کنند که این وجود چه ارزشهایی آفریده و در حال تولید چه ارزشهایی است، زیرا اصرار داشت که نگوید و مطرح نشود. ایشان از نظام چیزی نگرفت و برای نظام هم هزینهای نداشت. ایشان سادهزیستترین مسئول کشور بود. از بیتالمال مطلقا برداشتی نداشت. در محل کارش با وسواس وجوهات را حساب میکرد و اصرار داشت که این وجوهات فقط باید در خدمت مقام معظم رهبری باشد. یک نمونهاش را بیان میکنم تا نسل جوان ما بداند که چنین شخصیتهایی چگونه برای انقلاب از همه چیز خودشان گذشتند و هیچ هزینهای هم برای انقلاب و برای مردم نداشتند. ایشان زندگی خودشان را با وسواس تمام محاسبه میکردند. بار آخری که وجوهات ایشان و اخویشان را گرفتم، از ایشان اجازه خواستم که مبلغی از این وجوهات را صرف یک کار مشخص کنند. ایشان گفت: «من همه زندگیم امانت است؛ اما وجوهات من امانت خاص است. باید به دست ولی امر مسلمین برسد. تو امینی، این امانت را به تو دادم. هرجا که میخواهی خرج بکنی، باید ایشان رضایت داشته باشند. دیگر این امانت را من دادم به تو. من مالکش نیستم. باید ایشان رضایت بدهند.»
جنابعالی علت تاثیرگذاری عمیق شهید لاجوردی را بر کسانی که به نوعی در تعامل با ایشان قرار میگرفتند در چه میدانید؟
جاذبه او به قدری قوی بود که همه تصور میکردند تمام وجودش جاذبه است؛ ولی وقتی نوبت به دافعه میرسید چنان جدی در مقابل کفر و شرک، الحاد و نفاق قرار میگرفت که گویی در وجود او جایی برای عاطفه و جاذبه ندارد. قرآن کریم ویژگی انسانهایی را که مسخر به ولایت رسولالله(ص) هستند، این گونه بیان میکند که «اشداء علی الکفار و رحما بینهم» این صفات قرآنی در ایشان نمود عینی داشت. شدیدترین موضعگیری را در مقابل کفار میکرد. به تعبیر امام راحل و به تعبیر شهید آیتالله بهشتی که میفرمود: «هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید و بر سر کسانی که با آنها سر و سری دارند.» متاسفانه عواطف ایشان، کمتر انعکاس پیدا میکرد، طوری که حتی برادران خودی در مورد عواطف ایشان نسبت به اهل ایمان بسیار نگران بودند. ایشان در دادستانی انقلاب و زندانبانی برخی از عناصر گروهکی، نسبت به نسل جوان که فریبهای دشمنان انقلاب، آنها را سرگردان و مسئلهدار کرده بود، چنان جاذبه و عاطفه و رحم و رحمتی به خرج میداد که بسیاری از شخصیتهای برجسته خودی نسبت به او انتقاد داشتند؛ اما اینها کمتر گفته میشد. حالا هم کمتر گفته میشود. ایشان همین که متوجه میشد که نسل جوان گرفتار فریب شده و دشمنان انقلاب و اسلام، آنها را منحرف کردهاند، فرصتهای شبانهروزی را صرف آنها میکرد. پس از اینکه از آنها اطمینان پیدا میکرد به آنها مجال تفکر و حتی یک نوع آزادی نسبی میداد و آنها را به اردوهای تربیتی زیادی میبرد؛ مثلا آنها را گروه گروه به زیارت و کنار دریا میبرد. او مثل شمع سوخت که اینها نجات پیدا کنند. اینها خیلی کمتر گفته شده است.
در آن مدت هر سال یک شب ماه رمضان خدا به ما لطف میکرد و میرفتیم بین همین جوانهایی که میخواستند خودشان را پیدا کنند و با آنها صحبت میکردیم. رفتم به زندان اوین و دیدم جمعیتی حدود 800نفر نشستهاند. شهید لاجوردی، بدون هیچ حفاظی، در وسط این زندانیها نشسته بود. در وسط عرایض من، چون در شرایط دفاع مقدس بود و ضعف نیرو، برق خاموش شد. شاید چندین دقیقه طول کشید. من نگران بودم که ایشان وسط نشسته بود؛ حتی برای بنده که آنجا برای سخنرانی رفته بودم و میبایست بعد از سخنرانی سوالاتی را پاسخ بگویم، محافظی را معین کرده بودند؛ ولی ایشان در وسط اینها نشسته بود. پس از اینکه چراغ روشن شد، دیدم همه آنها آرام نشستهاند؛ او هم مثل گلی که در وسط اینها شکفته است و دارد نگاه میکند. گفتم: «چه کار خطرناکی میکنی. چرا اینقدر به اینها اعتماد میکنی؟ چرا اینقدر بیاحتیاطی میکنی؟» گفت: «نمیدانی که نجات یکی از اینها چقدر در محضر پروردگار ارزش دارد. اگر من بخواهم برای نجات اینها بکوشم اول باید خودم را فراموش کنم.خودم باید در میان اینها قرار بگیرم.»
نمیدانم که دادستانی انقلاب و سازمان زندانها فیلمهایی از حرکت اینها به نمازجمعه و کوه و دریا را دارد یا نه. انصافا اگر نمونهای از اینها باشد نسل جوان ما متوجه میشود چرا منافقین و ضدانقلاب این اندازه با لاجوردی مخالف بودند و متوجه میشوند که چرا پس از شهادتش، مجموع ضدانقلابها به رغم همه اختلافاتی که دارند، در این موضوع که علیه لاجوردی موضع بگیرند، وحدت به خرج میدهند.
به نظر جنابعالی پاسخ این سوال چیست؟
پاسخ روشن است، زیرا او پاکباختهای بود که برای پس زدن پردههای نفاق، تمام وجود خود را سرمایهگذاری کرد. او با ایثار وجود خود، راه درست را به کسانی که فریب شعارها را خوردند و با کسانی همراهی کردند که از ضدانقلاب حقوق میگیرند، به ظاهر بر مسیر انقلاب پای میفشارند و در باطن تفرقه ایجاد میکنند، نشان داد.
حضرت امام و مرحوم حاج سید احمد آقا عنایت خاصی به ایشان داشتند. با عنایت به ارتباط جنابعالی با این دو بزرگوار، چه خاطراتی در این زمینه دارید؟
درباره نظر مبارک امام به ایشان از قول سید احمد آقا نکتهای را نقل میکنم. وقتی که فشار برای عوض کردن شهید لاجوردی از دادستانی انقلاب فزونی گرفت و فضاسازیها هر روز بیشتر شد حاج سید احمد آقا فرمود: «امام نظرشان به هیچوجه نیست که آقای لاجوردی در آنجا نباشد و نظرشان هست که در آنجا باشند.» بعد ایشان نقل کرد که بعضی از اعضای شورای عالی قضایی آن روز به آقای لاجوردی فشار آوردند تا استعفا بدهد. شهید لاجوردی فرموده بود: «آنچه که امام بگویند، آن کار را میکنم.» حاج احمد آقا گفت: «خدمت امام عرض کردم که ایشان جایگزین ندارند و باید بر سر جای خودش بمانند و این فشارها نباید به ایشان باشد.» نسل جوان ما باید بداند که در آن روز از جانب قائم مقام وقت رهبری و از جانب گروهک اطراف ایشان به بعضی از اعضای شورای عالی قضایی فشار وارد میشد و همین سبب شد که دادستان انقلاب، دادستانی را منحل کنند تا لزومی برای استعفای لاجوردی نباشد و لزومی به این که ایشان اختیاری داشته باشد و از امام اجازه بخواهد، نباشد و اصل دادستانی انقلاب را منحل کردند. حاج سید احمد آقا نقل میکرد که گریهکنان خدمت امام رسیدم و گفتم: «این شخصیت اصیل را که از آنجا برداشتند اسباب این هست که نفاق به انقلاب لطمه جدی وارد کند.» امام فرمودند: «تو کاملا حق داری نگران باشی. من هم نگران هستم و باید مراقب بود که آن خطری که شما احساس میکنی پیش نیاید؛ اما من هم نگران هستم.» این جمله غیرمستقیم بود؛ اما برادرانی که حضور داشتند در زیارتهای حضرت امام و در جلساتی که بودیم یا جلساتی که به عنوان موتلفه اسلامی با مرحوم سید احمد آقا داشتیم که هر دو سه هفته یکبار در خانه یکی از اعضا برگزار میشد، زمانی که نوبت به منزل حاج سید احمد آقا میرسید، ما توفیق داشتیم خدمت حضرت امام برسیم و بحثها و صحبتهایی بود که خدمت امام منعکس میشد. امام چند بار در این جلسات از شهید لاجوردی صحبت کردند.
ولایتمداری و پیروی محض از امام و مقام معظم رهبری نیز از ویژگیهای بارز ایشان است.
بله، یکی از ویژگیهای کم نظیر شهید لاجوردی این بود که در تقید به ولایت در زمان امام و بعد از امام در ولایت آیتالله خامنهای چنان تولا را حفظ میکرد که کوچکترین تردیدی از ایشان در عملی دیده نمیشد.
موضعگیری ایشان در قبال موضوعات روز و عملکرد مسئولین چگونه بود؟
ایشان بیشتر مسائل روز را مطرح میکرد و موضعگیری مسئولین را به چالش میکشید، به طوری که گاهی اشخاص گمان میکردند ایشان با عملکرد آنها به کلی مخالف است. همیشه بحث را به شکلی هدایت میکرد که جوانانی که در بحث حضور داشتند از آن تفکر مستقل و درست را بیاموزند؛ اما در مقام عمل جدیترین تولا را به ولایت فقیه و بعد از حضرت امام به مقام معظم رهبری داشت.
در آخر از خداوند استدعا دارم که این شهید و همه شهدای به حق و شهدای اسلامخواه جهان را و امام شهدا را از امت ما در بالاترین رضایت مقرر بفرماید و از پروردگار استدعا دارم دعاهای اینها را در مورد انقلاب و خانواده محترمشان اجابت بفرماید و استدعای نهاییمان این است که شفاعت این شهدا و امام شهیدان را در عالم برزخ و قیامت نصیب ما بفرماید.
بیشتر بخوانید:
خیانتهای منافقین علیه اسرا