شهيد هاشمي نژاد ، منافقين و انجمن حجتيه(2)

Taraqy

_ شما در خلال صحبت هايتان اشاره كرديد كه در مقطعي از زمان با شهيد هاشمي نژاد در يك زندان بوديد . افرادي كه تا به حال در زندان نبوده اند ، معمولاً تصوير مبهمي از زندان دارند. برايمان بگوييد كه شهيد هاشمي نژاد روزانه چه برنامه هايي در زندان داشتند و معمولاً به چه كارهايي مشغول مي شدند ، آيا ايشان در بند عمومي بودند ؟

شهيد هاشمي نژاد در بند سياسي بودند . آن زمان سلول ها كنار هم بودند ، ولي همه سلول هاي سياسي در بند سياسي بود . ايشان بسيار به مسئله تهجد مقيد بودند و بخشي از وقت خود را در زندان به خواندن نماز ، عبادت و تهجد مي گذراندند . ايشان بخشي از وقتشان را هم صرف نشست هاي فكري ، سياسي با زندانيان مي كردند .

ساعاتي از روز را به بحث و تبادل نظر و همفكري با ديگران مي گذراندند ، مقداري از وقت شان را صرف ورزش مي كردند ، ورزش هايي مثل دو و فوتبال ، ايشان با وجود آن كه اندكي اضافه وزن داشتند به ورزش فوتبال بيشتر علاقه داشتند .

مقداري از وقتشان را هم با آقاي طبسي به مباحثات طلبگي و دروس فقهي مي گذراندند ، البته ما چند بار درخواست كرديم كه براي طلبه هاي تازه واردي كه به دليل دستگيري و چند ماهي در زندان بودند از درس دور افتادند ، كلاس هاي دروس طلبگي مثل مكاسب تشكيل شود ، ولي شرايط براي اين كار مناسب نبود .

البته بعضي از مأمورين از تشكيل چنين جلساتي ممانعت مي كردند و كنترل نسبت به شهيد هاشمي نژاد بيشتر بود . براي زندانيان حبس ابد چنين تسهيلاتي وجود داشت ، ولي براي زندانياني كه مدت حبس شان كوتاه بود ، چنين امكاناتي وجود نداشت .

_ شما به مذاكرات آقايان عسگراولادي ، شهيد لاجوردي و جنابعالي با شهيد هاشمي نژاد در زندان اشاره كرديد . برخي از افراد سابقه فعاليت هاي مسلحانه داشتند . اما خط سياسي شان در خط امام بوده است . اين افراد هم با شهيد هاشمي نژاد در زندان ارتباط داشتند . اين ارتباطات در چه حدي بود و ايشان به اين نوع فعاليت ها چه نگاهي داشتند ؟

البته من به طور دقيق مطلب خاصي از ايشان در مورد اين نوع فعاليت و مبارزه به خاطر ندارم كه موضع مشخصي در اين زمينه گرفته باشند ، اما به طور كلي بايد بگويم كه ايشان معتقد بودند كه مبارزه بايد مبارزه اي سياسي باشد و فقط در مواقع اضطراري و خاص از حركت هاي مسلحانه استفاده شود تا اثر گذار شود .

 

 

Hasheminejad00

 

آن زمان در مشهد شخصي به نام تيمسار يا سروان ناهيدي بو كه از ساواكي ها بود و قد بلندي داشت و از بازجوهاي بد دهن ساواك بود و بسياري از اعضاي مجاهدين و نيروهاي انقلابي را در زندان آزار داده بود . طرح ترور تيمسار ناهيدي در زندان ريخته و برنامه ريزي ها انجام شد و سرانجام مطابق برنامه در بيرون از زندان او را در مقابل منزلش ترور كردند . از اين كه چنين شخصي توسط نيروهاي انقلابي ترور شده است ، اشخاص زيادي از جمله شهيد هاشمي نژاد خوشحال شدند و اين اتفاق را ضربه سنگيني به رژيم تلقي مي كردند .

به طور كلي بايد بگويم كه ايشان اين حركت ها و ضربه هاي موفق عليه رژيم را رد نمي كردند ، اما اين كه اصل مبارزه با رژيم را منحصر در مبارزه مسلحانه بدانند و يا مبارزه مسلحانه را موفق بدانند ، چنين چيزي را از صحبت هاي ايشان نشنيدم ، بلكه عمدتاً روي مبارزه سياسي تكيه مي كردند .

_ آيا ارتباط شما با شهيد هاشمي نژاد بعد از زندان هم ادامه پيدا كرد ؟

در دوران زندان ما خيلي در اين زمينه با هم آشنا شديم و مقاومت ما در برابر منافقين و برخوردي كه با منافقين در زندان مي كرديم طوري شده بود كه منافقين هم ما را تحريم كردند و اجازه نمي دادند كسي با ما حرف بزند . البته اين برخورد را بيشتر با من كردند . ديگر دوستاني كه در گروه ما بودند وضعي مثل من نداشتند ، چون اعضاي مجاهدين چند ماه روي چند طلبه كار كرده بودند و من ظرف يك ربع بيست دقيقه اي كه با آنها صحبت كردم ، تمام بافته هاي آنها را پنبه كردم و آنها خيلي عصباني شده بودند .

به خاطر دارم يك روز مهدي ابريشمچي كه نفر دوم سازمان مجاهدين خلق بود با احمد حنيف نژاد و علي پيشوايي كه فرمانده ميليشياي منافقين بود بسيار عصباني پيش آقاي عسگراولادي آمدند و گفتند : " ما دو سه ماه روي طلبه خرسندي كار كرديم و او را درست كرديم و همفكر با خودمان كرديم ، ولي ترقي آمد و همه رشته هاي ما را ظرف مدت يك ربع پنبه كرد ."

آقاي عسگراولادي هم به آنها جواب داد : " پس برويد فكري به حال رشته هايتان بكنيد كه پس از سه ماه با يك ربع صحبت پنبه مي شود ، آنها مبنائي ندارد كه پنبه مي شوند ." به همين خاطر منافقين مرا تحريم كرده بودند و كسي از بچه هاي گروه مجاهدين حق ارتباط با ما را نداشت . در زندان يك نفر به عنوان نگهبان براي من گذاشته بودند كه مراقب باشد تا من با كسي از اعضاي مجاهدين صحبت نكنم تا تحت تأثير قرار نگيرد .

اين شرايط در زندان كاملاً براي شهيد هاشمي نژاد روشن بود كه مقاومت و ايستادگي من در برابر منافقين در زندان مبتني بر اعتقادات و باورهاي من است ، به خاطر همين اعتقادات بعد از پيروزي انقلاب اسلامي زماني كه قرار بود حزب جمهوري اسلامي در نيشابور تشكيل شود ، شهيد هاشمي نژاد اولين پيشنهاد ايشان براي گرفتن مسئوليت در حزب من بودم .

بعد از اين كه منافقين در سال 1360 اعلام جنگ مسلحانه عليه نظام كردند ، آقاي هاشمي نژاد مرا به مشهد دعوت كردند و گفتند : " مي دانم كه در زندان منافقين را به خوبي مي شناختي و در مقابل آنها به خوبي ايستادگي و مقاومت كردي ، به همين خاطر از شما خواهش مي كنم كه مسئوليت تشكيلات حزب را در خراسان بپذيري و نسبت به پاكسازي حزب از عواملي كه ممكن است در حزب نفوذ كرده باشند ، اقدام كني ."

من در مرداد ماه سال 1359 مسئوليت تشكيلات را بر عهده گرفتم و فعاليتم را در حزب خراسان آغاز كردم . اولين كاري كه در حزب جمهوري انجام دادم اين بود كه همه كساني را كه به نظر من مشكوك در حوزه هاي مختلف بودند و از شهرهايي آمده و به حزب پيوسته بودند كه احتمال عضويت در نفاق و نفوذي بودن شان زياد بود ، اخراج كردم .

از جمله كساني كه اخراج كردم همان فردي بود كه شهيد هاشمي نژاد را ترور كرد . اين شخص جواني بود كه از قوچان آمده بود و در روزنامه عروة الوثقي كار مي كرد و مسئول فروش مجله عروة الوثقي دانش آموزي بود . من احساس كردم كه او بايد از نفوذي هاي منافقين باشد ، او را اخراج كردم و اجازه ورود به حزب را به او ندادم و به نگهباني دم درب و همه جا سپرده بودم كه اين شخص حق ندارد وارد حزب شود .

متأسفانه روز شهادت شهيد هاشمي نژاد من در مشهد نبودم و براي تدريس تحليل سياسي به دانشجويان تربيت معلم تربت حيدريه به آنجا رفته بودم ، آن روز داخل حزب كلاسي تشكيل شده بود . شهيد هاشمي نژاد به كاركنان حزب درس اخلاق مي داد . من هم گفتم :‌ "‌ تعداد كساني كه براي كلاس مي آيند مقرون به صرفه نيست كه شما چنين ريسكي كنيد . و از طرفي چون من نيستم خاطر جمع نيستم كه اوضاع چگونه است و به هر حال شرايط درگيري و ترور است ، شما ريسك نكنيد و نيائيد . " مسئول آموزش هم اصرار كرده بود كه بچه ها مي خواهند بيايند شما هم بياييد .

شهيد هاشمي نژاد هم پذيرفتند و آمدند و كلاس تشكيل شده بود . آن جوان قوچاني هم آمده بود تحت اين عنوان كه من شكايت دارم و مي خواهم نزد حاج آقا بيايم و شكايتم را مطرح كنم . بچه ها هم ديده بودند جزو اخراجي هاست و مي خواهد شكايتش را مطرح كند ، بازرسي خيلي سطحي از او كرده بودند و او هم نارنجك را داخل فتق بندش جاسازي كرده بود ، كه ما تا آن روز در ترورها اين نوع جاسازي را نديده بوديم و اين اولين باري بود كه از اين روش براي بردن ابزار ترور استفاده مي شد . در نهايت نارنجك را به اين ترتيب با خود به حزب آورده بود . آن جوان هم روي پله ها نشسته بود و بعد از اين كه شهيد هاشمي نژاد از كلاس بيرون آمد به كمر شهيد هاشمي نژاد چسبيد و نارنجك را همان جا منفجر كرده بود .

من مسئوليت حفاظت از شهيد هاشمي نژاد را به عهده گرفته بودم ، اكثر روزها خودم رانندگي مي كردم و ايشان را به منزل مي رساندم . سعي مي كردم سريع برانم و شيوع تعقيب مراقبت را رعايت كنم . هميشه هنگام رانندگي مواظب بودم كسي ما را تعقيب نكند ، همواره از مسيرهاي متنوع و مختلف مي رفتم و همه اصولي را كه مربوط به تعقيب مراقبت بود ، رعايت مي كردم تا ايشان زنده بماند .

بارها به سپاه اصرار كرده بوديم كه براي محافظت از شهيد هاشمي نژاد محافظ به درد بخوري بفرستند ، منتهي چون آن زمان عليه حزب و شهيد بهشتي از طرف جريان بني صدر و ليبرال تبليغات وسيعي شده بود ، بچه هاي سپاه در اين قضيه كوتاهي مي كردند و مي گفتند : " چون شما حزبي هستيد ما مسئوليتي در قبال حفاظت از اينها نداريم ."

 

Hasheminejad1

 

آن زمان در مشهد شرايطي بحراني داشتيم و اكثر روحانيت مبارز مشهد از جمله آقاي طبسي در مكه بودند . هيچ كس جز شهيد هاشمي نژاد در مشهد نبود ، شهيد هاشمي نژاد هم كه به شهادت رسيدند ، تقريباً ديگر هيچ كس در مشهد نبود .

من تلفني حادثه را به مقام معظم رهبري كه آن وقت دبير كل حزب بودند ، اطلاع دادم . ايشان هم تلفني دستوراتي صادر كردند ، ايشان فرمودند : " ابتدا بيانيه اي در باب به شهادت رسيدن آقاي هاشمي نژاد صادر كنيد و اين حادثه را محكوم كنيد و با قاطعيت بگوييد كه اين پرچم هيچگاه نمي افتد و شخص ديگري جانشين آقاي هاشمي نژاد خواهد شد . " بعد هم فرمودند : " آقاي فرزانه را به عنوان جانشين ايشان انتخاب كنيد . "

خلاصه در پي فرمايش مقام معظم رهبري بيانيه اي نوشته شد و من به عنوان مسئول تشكيلات حزب ، بيانيه را در صحن حرم امام رضا (ع) مقابل دارالضيافه (جايي كه مردم براي شركت در مراسم تشييع جنازه شهيد هاشمي نژاد جمع شده بودند) خواندم و همانجا اعلام كردم كه آقاي فرزانه به عنوان جانشين شهيد هاشمي نژاد انتخاب شده اند .

خلاصه با هدايت ها و راهنمايي هاي مقام معظم رهبري اوضاع را در مشهد مهار كرديم و بعد هم به ريشه يابي اين حادثه پرداختيم . بررسي هاي بسياري در اين زمينه انجام شد . حتي با عواملي كه در هنگام ورود آن جوان قوچاني به محوطه حزب جمهوري اسلامي سهل انگاري كرده و به آساني او را راه داده بودند ، برخورد شد ، اما به طور كلي بايد بگويم كه شهادت ايشان ضربه سنگيني به همه وارد كرد .

حتي به خاطر دارم كه يكي دو روز قبل از حادثه به شهادت رسيدن آقاي هاشمي نژاد با ايشان درباره به شهادت رسيدن و ترور آيت الله مدني در تبريز صحبت مي كرديم . ايشان گفتند : " بايد شيوه هايي را كه منافقين در ترور شخصيت ها استفاده مي كنند ، بشناسيم و مراقب آنها باشيم تا از اين سوراخ ها دوباره گزيده نشويم ."

اما متأسفانه آن جوان قوچاني از روش جديدي براي ترور شهيد هاشمي نژاد استفاده كرده و از اين طريق توانسته بود نارنجك را وارد محدوده امن حزب جمهوري اسلامي نمايد . البته همان طور كه گفتم اين عمليات انتحاري بود و آن جوان خودش هم كشته شد و حتي دستش در آن حادثه قطع شده بود .

در هر حال شهيد هاشمي نژاد خيلي نسبت به اين مسائل دقت داشت كه راههاي موفقيت تروريست ها را شناسايي و از آنها جلوگيري كند . مشهد هم در آن روزها دوران خطرناكي را پشت سر مي گذاشت . طي چند ماه قبل از اين حادثه در واقع از اول سال 60 تا مهر ماه با همكاري قضات و دادستاني مشهد كه آن زمان آقاي فلاحيان بود ، موفق شديم صدها نفر از منافقين را دستگير و همه تيم هاي آنها را شناسايي كنيم كه ضربه سنگيني به منافقين وارد شد ، ضمن اين كه افراد زيادي از حزب الله در مشهد از جمله شهيد هاشمي نژاد توسط منافقين ترور شدند .

_ بعد از انقلاب اغلب وزنه ها و چهره هاي مبارزاتي كارهاي اجر ايي را در دست گرفتند . مثلاً شهيد بهشتي در قوه قضائيه مشغول به كار شدند ، مقام معظم رهبري هم مسئوليت اجرائي شان را بر عهده داشتند ، اما شهيد هاشمي نژاد اجرائي ترين مسئوليتي را كه پذيرفتند مسئوليت حزب جمهوري اسلامي بود . ايشان چه ديدگاهي داشتند كه مسئوليتي را نمي پذيرفتند و چه تفاوتي در حزب جمهوري اسلامي و ساير مسئوليت ها بود كه مسئوليت حزب جمهوري اسلامي را پذيرفتند ؟

اولاً شهيد هاشمي نژاد علاوه بر حزب جمهوري اسلامي ، مسئوليت روحانيت مبارز مشهد را هم بر عهده داشتند . آن زمان همان طور كه در تهران روحانيت مبارز نقش اصلي در فرماندهي كل انقلاب بر عهده داشت ، در مشهد هم فرماندهي حركت انقلاب، راهپيمايي ها ، تظاهرات و برنامه ها همه در دست روحانيت مبارزي بود كه عمدتاً يا شاگردان مقام معظم رهبري يا هم رزمان ايشان بودند .

_ آيا اسامي آنها را به خاطر داريد ؟

بله ، شهيد هاشمي نژاد ، آقاي طبسي ، آيت الله شيرازي (كه امام جمعه شدند) ، شهيد كامياب ، آقاي فرزانه ، آقاي مصباح عاملي و آقاي واعظ طبسي كه آقاي واعظ طبسي بعد از انقلاب اداره حوزه را بر عهده گرفتند .

در ادامه صحبت هايم درباره روحانيت مبارز بايد بگويم كه مسئوليت اصلي روحانيت مبارز در مشهد در دست شهيد هاشمي نژاد بود و حتي زير اطلاعيه ها و بيانيه هاي مربوط به جامعه روحانيت مبارز در مشهد ، از جمله بيانيه مربوط به تحصن در بيمارستان امام رضا (ع) ، امضاي آقاي هاشمي نژاد بود . در واقع اين قبيل كارها و فعاليت ها نقش اصلي را در هدايت و برنامه ريزي انقلاب ايفا مي كرد ، به عبارتي اتاق فرمان انقلاب در خراسان بود . حزب در مشهد نقش بسيار مؤثري در چيدمان نيروهاي اجرايي در ادارات داشت .

 

شهيد هاشمي نژاد ، منافقين و انجمن حجتيه(1)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31