شهدای دولت در آئینه توصیف مقام معظم رهبری

Rejaee Bahonar

شهید باهنر از زمان انتشار نشریه مکتب تشیع که به نظر من از نشریه مکتب اسلام هم از جنبه انقلابی بهتر بود ، در صحنه مبارزات وارد شده بود ، آشنایی من با ایشان از سال 37 شروع شد ، ایشان با آقای هاشمی رفسنجانی در مدرسه حجتیه هم حجره بودند و اتاق من هم روبروی اتاق آنها بود ، ایشان بسیار پر کار ، جدی و کار آمد بودند .

در سال 41 ایشان در ماه رمضان در مسجد جامع تهران سخنرانی کرده و به همان دلیل گرفتار شد ، در آن زمان من در زندان قزل قلعه بودم و ایشان را به بند دیگری آوردند و حدود 4 ماهی در زندان بود ، این اولین برخورد شدید رژیم با ایشان بود .

پس از اعدام اعضای هیئت مؤتلفه پس از ترور منصور و دستگیری دیگران ، این سازمان را شهید باهنر سازماندهی و در بعضی از جلسات آن سخنرانی می کرد . من در سال های 44 و 45 و در این مبارزات با ایشان همکاری داشتم .

شهید باهنر عنصری عمیق ، دقیق ، آشنا به امور با تجربه و مبارزه بود و به همین دلیل پیوسته مورد تعرض دستگاه قرار می گرفت و واقعاً خدمات ارزنده ای به انقلاب کرد .

شهید باهنر طلبه فاضلی در قم و استاد اندیشمندی در تهران بود ، او علاوه بر تحصیلات علوم دینی در قم در تهران هم تا دکترای الهیات پیش رفت و فکر می کنم دروس جامعه شناسی و روانشناسی هم خوانده بود .

در همه مجامعی که کار فکری جدی صورت می گرفت ، شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند حضور داشت ، مهمترین خصوصیت ایشان کار زیاد و مفید ، بدون ذره ای تظاهر و هیجان بود ، او مردی عمیق ، صبور ، بردبار ، کم حرف ، متین ، پر کار ، جدی ، صمیمی ، صدیق و با صفا بود .

ایشان در نوشتن نیز خودش ذوق ، ادیب و صاحب نثری آهنگین و زیبا بود ، فقه و فلسفه و ادبیات و بعضی از علوم انسانی و مسائل تاریخی را خوب می دانست و انسان کم نظیر و برجسته ای بود .

شهید باهنر یکی از اعضای مؤسس حزب جمهوری اسلامی بود که در تنظیم اساسنامه و آئین نامه آن نقش بسیار مؤثری داشت ، پس از پیروزی انقلاب و اعلام رسمی فعالیت حزب ، شهید باهنر مسئول امور شهرستان های حزب شد و گسترش حزب در اقصا نقاط کشور به عهده ایشان بود .

پس از شهادت 72 تن که من در بیمارستان بستری بودم ، به اتفاق آرا ، دبیر کل حزب شد و جلسات تبیین ایدئولوژی حزب را که مرحوم شهید بهشتی شروع کرده بودند ، ایشان ادامه داد .

قبل از انقلاب ایشان مسئول تهیه و تدوین کتاب های درسی علوم دینی بود و توانست در شرایط دشوار آن روز با کمک دوستان و همراهانی چون شهید بهشتی و مرحوم برقعی کتاب هایی را تدوین کند که ماهیتاً حاوی مطالب لازم دینی برای دانش آموزان بود ، البته دستگاه در سال 57 نسبت به این کتاب ها حساس شد .

شهید باهنر نقش بسیار حساسی در پیوند دانشجو با روحانی داشت ، زیرا روحانی فاضل و تحصیل کرده ای بود که هم در حوزه و هم در دانشگاه درس خوانده بود و هر دو محیط آموزشی را به خوبی می شناخت و در نتیجه توانست نقش بسزایی را در پیوند بین عناصر این دو محیط ایفا کند .

نشریه مکتب تشیع هم که ایشان نقش بسیار مؤثری در انتشار آن داشت وسیله پیوندی بین دو قشر روحانی و دانشجو بود .

شهید رجائی را اولین بار در دماوند و در منزل شهید باهنر دیدم ، فکر می کنم تابستان سال 46 بود .در آن سال ها چون من در مشهد و ایشان در تهران بود ، ارتباط مان نزدیک نبود ، اما دور را دور می شنیدم که در کارهای مخفی مبارزاتی شرکت دارد و مخصوصاً در مدرسه رفاه با آقایان باهنر ، بهشتی و هاشمی مرتبط است .

در سال 53 در زندان کمیته مشترک در بند 20 بودم و آقای رجائی در بند 1 بود و من دائماً با ایشان تماس می گرفتم ، ارتباط مان هم به این صورت بود که من با علائم مورس با سلول 19 صحبت می کردم و او هم به همین وسیله به آقای رجائی منتقل می کرد و مجدداً ایشان جواب می داد .

در یکی از همین تماس ها بود که آقای رجائی به من فهماند که آقای منتظری را دستگیر کرده و به اتاق او آورده اند ، من سریع خواستم که چند مطلب را از ایشان بپرسند که مبادا فرصت از دست برود و اتفاقاً همین طور هم شد و آقای منتظری را به اوین بردند .

بنی صدر هر چه که در توانش بود کرد که آقای رجائی نخست وزیر نشود ، بعد هم که با فشار مجلس آقای رجائی نخست وزیر شد ، این پیوند ، پیوند بیماری بود . آقای رجائی با آن که با مواضع بنی صدر و لیبرال ها مخالف بود ولی خیلی مؤدبانه برخورد می کرد و در مجلس گفت : " من مقلد امام ، فرزند مجلس و برادر رئیس جمهور هستم ."

او این جور نجیبانه برخورد می کرد و در مقابل بنی صدر از آن آدم هایی بود که صاف توی چشم کسی نگاه می کنند و دشنام می دهند ، او دائماً مصاحبه و به آقای رجائی توهین می کرد .

بالاخره عرصه بر آقای رجائی تنگ شد و در مجلس گفت : " این نمی شود که آقای بنی صدر هر چه به دهانش می آید ، بگوید و ما ساکت بمانیم ، اگر قرار بر حرف زدن است ما هم خیلی حرف ها داریم که بزنیم ." و آن موقع آشکارا مطالبی را بیان کرد .

در شرایط جنگ ، آقای رجائی و دولت مرتب پول ، سلاح ، لودر ، بولدوزر فراهم می کردند و آنچه را که در توان داشتند ، انجام می دادند و این خاری در چشم دشمن و لیبرال ها و ضد انقلاب ها بود .

ایشان قبل از نخست وزیری هم همین طور بود ، چون چه در دولت موقت و چه در زمان شورای انقلاب ، فرد مستقلی بود حزب اللهی و طرفدار مردم متوسط بود ، در حالی که بنی صدر و دار و دسته اش بر عکس بودند .

در موضوع نخست وزیری شهید رجائی واقعیت این است که ابتدا صحبت از نخست وزیری ایشان نبود ، یک روز قرار شد عده ای از نمایندگان مجلس بروند ساختمان مجلس شورای ملی سابق را ارزیابی کنند که آیا می شود مجلس شورای اسلامی را به آنجا منتقل کرد یا نه .

من و شهید رجائی و عده ای دیگر بودیم ، وقتی بازدید کردیم ، خسته شدیم و گوشه ای نشستیم که استراحت کنیم ، من ناگهان به ذهنم رسید که شهید رجائی برای این کار مناسب است ، به ایشان گفتم ، مخالفتی نکرد .

بعد این موضوع را با شهید بهشتی و چند نفر دیگر مطرح کردم و در حزب هم مطلرح شد و با آن که شهید رجائی عضو حزب نبود ، بیش از همه و تقریباً با اکثریت آراء رأی آورد . شهید رجائی به شدت تحت تأثیر شهید بهشتی بود و آرا و افکار ایشان را قبول داشت .

یادم هست که در جلسه تنفیذ حکم ریاست جمهوری از شهید بهشتی به عنوان سرور شهیدان نام برد که حاکی از ارادت شدید ایشان نسبت به آقای بهشتی بود .

(گفتگو با روزنامه جمهوری اسلامی ، شهریور 61


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31