سی خرداد، توقف در مرز ذهنیت!

30khordadrezapoor

سران منافقین از ابتدای انقلاب، مرتصد به‌عینیت‌ رساندن نیات خود برای براندازی نظام جمهوری اسلامی بودند و چنین هدفی، ذهنیت آنان را می‌ساخت؛ اما آنچه در این بین مهم بود، جستجوی فضا و بسترِ مناسبِ عینی و هماهنگ با ذهنیت خودشان به منظور به‌وجود‌ آوردن عینیت براندازی از طریق انقلاب و به‌صحنه کشاندن مردم برای مقابله با نظام بود. این حرکت در واقع نشأت گرفته از این پندار بود که آنان نیروی پیشتازند و همواره یک گام جلوتر از مردم هستند، بنابراین عاجل‌ترین وظیفه خود و به‌وجود آمدن چنین عینیتی را مستلزم گذشت زمان می‌دانستند.

در طول دو سالِ ابتدایی پس از پیروزی انقلاب و تحولات آن مقطع و نیز اقدامات سازمان‌یافته‌ای که منافقین انجام دادند؛ از جمله ملتهب‌نمودن فضای سیاسی، جذب بنی‌صدر و نفوذکردن در نهادها، ظاهراً زمان مناسب برای عملیاتی‌کردن این هدف به‌وجود آمده بود. رهبران منافقین در 30خرداد1360 اعلام کردند که زمينه عيني انقلاب آماده شده است و در حقیقت با حرکت مسلحانه در سی‌خرداد، در پی انتقال ذهنیت خود به جامعه و مردم و آماده‌کردن زمينه ذهني آنان برای انجام‌ انقلاب بودند.

این موضوع که منافقین از ابتدای انقلاب، هدف براندازی را تعقیب می‌کردند، یک اتهام نیست؛ زیرا علاوه بر آن‌که به‌طور مکرر در اسناد تشکیلاتی گروهک به این موضوع اشاره شده است، شواهد و اعترافات صریحی نیز در تایید این موضوع وجود دارد که اثبات کننده آن است.

رجوي، یک‌سال پس از آغاز اقدامات تروریستی بر این حقیقت که اقدام منافقین یک حرکت از قبل طراحی شده برای براندازی بوده اشاره کرده است و چنین می‌گوید:

«... حتي يك سال قبل از ورود [امام] خميني به ايران از روي اطلاعيه‌هايي كه مي‌داد، تفكر و ماهيت‌اش را به‌طور مكتوب تحليل نمودیم... . در اين تحليل كه بعداً خبرش در زندان به گوش رفسنجاني هم رسيده، آشكارا گفته بوديم كه اگر [امام] خميني بيايد هيچ مسئله‌اي را از جامعه نخواهد توانست حل نمايد و باز انقلاب ديگري لازم خواهد بود.»

مشابه چنین مواضعی بارها از سوی منافقین اعلام شده بود و به اشکال گوناگون به آن اشاره داشتند که تضادی آشتی‌ناپذیر با نظام و حاکمیت دارند. سخنرانی رجوی در دانشگاه تهران و انتشار اطلاعیه منافقین به مناسبت سالگرد درگذشت مصدق در اسفند 57، آشکارا انقلاب را ناتمام اعلام می‌کرد و نیاز به استمرار آن را گوشزد می‌نمود. همچنین تهدیدات سازمان طی سال‌های 58 و 59 درباره توان تشکیلاتی منافقین در راه‌انداختن جنگ داخلی و حمام خون در ایران را می‌توان در همین راستا تحلیل کرد. به‌ویژه اشارات ایدئولوژیک در این‌باره که تلقی متفاوت از اسلام (بین منافقین و روحانیت)، تضاد آشتی‌ناپذیری را ایجاد می‌کند و هیچ راهی جز رویارویی و نبرد برای از میان‌بردن آن دیگری وجود ندارد، مؤید وجود چنین هدفی در نزد سران منافقین است.

حقیقت آن است که منافقین نه‌تنها به مردم و نقش آنان اعتقادی نداشتند؛ بلکه به‌گونه‌ای عمیق پای‌بند و اسیر  ذهنیت‌های خود بودند. با نگاهی ساده و گذرا می‌شد فهمید که نظام جمهوری اسلامی از پایگاه گسترده مردمی برخوردار است؛ اما مهم‌ترین و اصلی‌ترین ذهنیت منافقین، مانند سایر مخالفین نظام جمهوری اسلامی، توهّم همراهی مردم با ایشان بود. موضوعی که هم‌اکنون نیز بر طبل توخالی آن می‌زنند؛ اما این‌بار به‌واقع می‌دانند که کسی پذیرای آنان نیست.

مهم‌ترین مؤلفه‌های ذهنی رهبری گروهک منافقین را در سال‌های پس از پیروزی انقلاب تا خرداد سال 60 بدین‌گونه می‌توان شمرد:

 تحلیل ساختاری از نظام

منافقین با تحلیل طبقاتی متأثر از تفکرات مارکسیستی و کمونیستی، روحانیت را مرتجع و خرده بورژوا می‌دانستند که قدرت اداره امور کشور را نداشته و برای اداره دولت و کشور به همراهی قشر بوروکرات که در میان لیبرال‌ها و اشخاصی مانند مهندس بازرگان و ابوالحسن بنی‌صدر تجلی می‌یافت، نیاز دارد.

ضمن آن‌که آن‌ها معتقد بودند روحانیت، مشروعیت بین‌المللی‌اش را نیز از حضور چنین افرادی در حاکمیت کسب می‌کند. به‌عنوان نمونه، بنی‌صدر را که با رأی بالایی در انتخابات به ریاست جمهوری رسیده بود، عامل استحکام پایه‌های حمایت خارجی از نظام می‌دانستند.

رهبران منافقین در تحلیل راهبردی خود، ایجاد شکاف در حاکمیت و جدا کردن لیبرال‌ها به‌ویژه بنی‌صدر را مهم‌ترین عامل در مسیر براندازی نظام نوپای اسلامی می‌دانستند. به همین دلیل هم بود که حتی در دوران انتخابات و بعد از آن با آن‌که به ظاهر اختلافات فراوانی با بنی‌صدر داشتند، به سمت حمایت و جذب او حرکت کردند و در نهایت هم وی را رودرروی نظام قرار دادند تا به اصطلاح نظام را کمرشکن کنند. 

 30khordadrezapoor1

موقعیت سیاسی‌نظامی حاکمیت

در تحلیل منافقین، تهاجم صدام به کشور و ادامه‌یافتن جنگ خارجی، پارامتر قدرتمندی بود که شرایط سیاسی کشور را  به نفع آن‌ها می‌چرخاند؛ درست در زمانی‌که با تحرکات و آشوب‌های خود این شرایط را متشنج کرده بودند. منافقین چون می‌دیدند که تمام نیروهای سازمان‌یافته‌ مدافع نظام در جبهه‌ها حضور دارند؛ تصور می‌کردند عرصه اجتماعی برای آنان خالی است. آن‌ها در تحلیل‌های خود از شرایط سیاسی کشور چنین ارزیابی می‌کردند که ضربات حاصله از جنگ باعث شده تا نظام قدرت سازماندهی نیرو در شهرها را در برابر تحرکات آن‌ها نداشته باشد؛ در چنین شرایطی بود که سازمان در تحليل خود، توان نظامي‌پليسي حاكميت را در اوج ضعف و ضربه‌پذيري تلقي مي‌كرد. نفوذي‌هاي آموزش ديده و پرورش يافته، آخرين اطلاعات خويش را از درون نهادها به سازمان ارائه مي‌دادند. به‌زعم آن‌ها همه‌چيز دقيق و حساب شده بود. ميليشيا كه فلسفه وجودي‌اش تشكيل ارتش خصوصي و در واقع نيروي مسلح سازمان براي روز موعود بود تسليح و آماده شده بود.

سازمان فضاي سياسي ارديبهشت و خرداد را چنان غليظ و خشن كرده بود كه هيچ‌يك از هواداران جز به تغيير حاكميت فكر نمي‌كرد. پي‌درپي به آنان تحليل مي‌رسيد كه رژيم رفتني است و از عهده حل مشكلات بر نمي‌آيد.

همچنین برداشت منافقین از تخاصمات آمریکا و تحرکات برخی از کشورهای منطقه علیه کشورمان این بود که آن‌ها، آماده پذیرش یک جایگزین برای حاکمیت ایران هستند و شرایط از این جهت نیز مساعد است.

همان‌گونه که پیش از این گفته شد منافقین خود را عنصر پیش‌تاز مردم می‌پنداشتند و در ذهنیت خود، اغتشاشات و درگیری‌هایی که در طول سال 1359 به‌راه انداخته بودند را زمینه‌ساز انقلاب و مهیاکننده دنباله‌روی مردم از طرح و برنامه‌های خود می‌دانستند؛ لذا تلقی رهبری منافقین این بود که افکار عمومی، آمادگی قیام علیه حاکمیت را پیدا کرده و کافی است که با یک جرقه، جرأت به‌صحنه آمدن را به آن‌ها داد و دیگر، نظام یارای ایستادگی در برابر موج به‌وجود آمده را نخواهد داشت. آن‌ها معتقد بودند که کافی است مردم را در فضايي از رودررويي نظامي با نظام قرار داد و آنان را وارد مرحله تازه مبارزه كرد تا به‌صورت كيفی‌ ارتقا يابند.

براین‌ اساس بود که عصر روز سي‌ام خرداد در تهران و چند شهر بزرگ ديگر اعضا و هواداران منافقین به تظاهرات خشونت‌بار و مسلحانه دست زدند و به‌ فاصله کوتاهی روشن شد که نه‌تنها در مردم آمادگی ذهنی و عینی برای رویارویی با نظام و انقلاب به‌وجود نیامده است؛ بلکه به همراه دیگر نیروهای سازمان یافته مدافع انقلاب، به صحنه آمده و مانع از آسیب رساندن به نظام شده اند.

توقف در چنین فضای ذهنی بود که انقلاب مردمی مورد نظر منافقین را به یک شورش کور ختم کرد؛ البته مرکزیت منافقین به‌جای عبرت گرفتن و دست برداشتن از خشونت و جنایت، تنها چند ماه پس از آغاز حرکت تروریستی، به این تحلیل رسید که باید سینه مدافعان نظام و مردم کوچه و بازار را به‌عنوان سرانگشتان نظام، آماج گلوله‌های خود قرار دهد. یعنی به‌واقع منافقین دریافته بودند که نزد مردم جایگاهی ندارند و مشکل اصلی آن‌ها عدم پذیرش از سوی مردم است.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31