زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده(1)

Zendegimobarezate Pirzade

انقلاب اسلامي ايران ريشه در هويت اصيل و كهن مردم ايران دارد كه به عشق و ارادت ايرانيان به پيامبر (ص) و خاندانش باز مي گردد . نقشي كه علقه هاي مذهبي در انقلاب اسلامي داشته بر كسي پوشيده نيست .

آنچه اين علقه ها را به علاقه همگان براي تحقق آرماني مقدس گرد مي آورد ، علما و روحانيون بودند كه در رأس آنها حضرت امام (ره) سكاندار اصلي بود . علما و روحانيون در سطوح مختلف بسته به موقعيت و جايگاه خود نقش آفرين بوده اند .

در اين ميان بزرگاني بودند كه علاوه بر مبارزات سياسي ، قسمت عمده وقت خود را صرف فعاليت فرهنگي و پرورش و تربيت نيرو براي انقلاب مي كردند . شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و شهيد آيت الله قدوسي در سنگر مدرسه حقاني شاگرداني را تربيت كردند كه در دوران انقلاب و بعد از پيروزي نقش انكار ناپذيري در پيروزي و تثبيت انقلاب ايفا كردند .

از جمله تربيت شدگان مكتب شهيد بهشتي حجت الاسلام شهيد ابوالفضل پيرزاده بود كه در قبل از انقلاب يكي از حلقه هاي اصلي اتصال انقلاب اسلامي قم و اردبيل بود و پس از پيروزي انقلاب هم در تثبيت و محافظت از انقلاب شكوهمند اسلامي تلاش شبانه روزي داشت .

شهيد پيرزاده عليرغم آن كه جواني بيست و پنج ، شش ساله بود مسئوليت هاي خطيري را در اردبيل بر عهده گرفته بود ، از جمله مسئوليت زندان اردبيل و حضور مؤثر در تشكيل سپاه .

حجت الاسلام شهيد پيرزاده چنان جايگاهي در ميان مردم و انقلابيون داشت كه منافقين او را دست راست آيت الله مروج مي دانستند . شهادت وي با شليك نزديك به يك خشاب گلوله حكايت از عناد و كينه اي بود كه منافقان از وي بر دل داشتند .

مركز اسناد انقلاب اسلامي به عنوان متولي تاريخ انقلاب اسلامي براي تبيين هر چه بيشتر مبارزات و مجاهدات نيروهاي مذهبي و ارائه الگوهاي مناسب براي جوانان ، انتشار كتاب زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده را در دستور كار خود قرار دد تا بلكه گوشه هايي از تاريخ انقلاب شكوهمند اسلامي تبيين گردد .

مركز اسناد انقلاب اسلامي ضمن تقدير از مؤلف جوان كتاب ، آقاي علي درازي از جناب آقاي دكتر اكبر اشرفي معاون محترم پژوهشي ، آقاي رحيم نيكبخت مدير بخش تدوين و همچنين همكاران پر تلاش معاونت انتشارات تقدير و تشكر مي نمايد . مركز اسناد انقلاب اسلامي

﴿ من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوالله علي فمنهم من قضي نخبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلاً ﴾

" از مؤمنان چه بسا جوانمرداني كه پيمان الهي را بر خويش به راستي به انجام رساندند . بعضي از اين پاك مردان به شهادت رسيدند و كساني از آنها در انتظارند و هيچ چيز آنها را سست نمي سازد و نه منحرف مي كند ." (احزاب /23)

پيشگفتار :

﴿ الحمدالله و الصلوة و السلام علي رسول الله و علي آله و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اعداءالله ﴾

مسير زندگي و هدف انسان ها گاهي دست خودشان نيست . شايد اگر به من گفته مي شد كه روزي درباره شهدا خواهي نوشت اصلا ًباورش برايم ممكن به نظر نمي رسيد . از روزي كه قلم به دست گرفتم ، نوشتن را با رمان و داستان عجين كردم و خود را هميشه در ميان شخصيت هاي داستان هايم جستجو مي كردم . با لبخند يكي از آنها مي خنديدم و با گريه اش اشك مي ريختم تا اين كه به صورت اتفاقي با جوان ترين زنداني سياسي رژيم پهلوي در اردبيل آشنا شدم .

زندگيش آنچنان برايم جذاب و زيبا آمد كه بي اختيار از ميان شخصيت هاي خيالي داستانهايم بيرون آمدم و وارد زندگي و مبارزات محمد علي ديده بان جوانترين زنداني سياسي رژيم پهلوي و شهيد حاج غلامحسين ديده بان مبارزي از تبار حبيب بن مظاهر آشنا شدم .

همان كه حضرت آيت الله مروج (ره) چه زيبا در وصفش فرمود : " شهيد حاج غلامحسين ديده بان شهيدي بود كه زبانش ، عملش ، قدمش ، قلمش ، قلبش و انديشه اش در خدمت بارور ساختن جمهوري اسلامي بود و آن قدر كوشيد و كوشيد تا خود را با بهترين وضعي (شهادت) به لقاء الله رسانيد . "

زندگي و مبارزات او باعث شد من وارد بطن انقلاب اسلامي در اردبيل شوم و با اشخاص و انسان هاي بزرگي چون مرحوم آيت الله مروج ، آيت الله مسائلي ، آيت الله مشكيني ، موسوي اردبيلي ، بهاء الدين اوستا ، سيد يونس يونسي و بزرگاني كه بيشترشان ديگر در ميان ما نيستند ، آشنا شوم .

حتي عقب تر از اين بزرگان با عالم مجاهد و نستوه مرجع عاليقدر حضرت آيت الله شيخ غلامحسين غروي نجفي آشنايي پيدا كردم . همان كسي كه به رغم تنهايي يك لحظه هم در روزگاران تسلط روس و فرقه دمكرات آذربايجان در برابر جنايات آنها ساكت ننشست و بي باكانه آنچه مي بايد مي گفت . گفت و در عمل و زندگي نيز آنگونه بود كه ديگر نمي توان نظيري براي او يافت .

فارغ از شخصيت هاي خيالي داستان هايم ، در ميان بزرگان روزگاران گذشته گاهي هم از جواني نترس و بي باك كه در كسوت روحاني هم بود ، مطالبي را از انقلابيون مي شنيدم كه او ابوالفضل پيرزاده نام داشت .

در روزگاران گذشته و در ايام نوجواني از مادرم زياد شنيده بودم كه هميشه از شهيدي به نام پيرزاده نام مي برد كه بعد از پيروزي انقلاب به دست منافقين به شهادت رسيده است ، ولي نمي دانستم كه او كه بوده و چرا چنين با بي رحمي به شهادت رسيده است .

تا آن كه در روزهايي كه بعد از به پايان رساندن كتاب خاطرات محمدعلي ديده بان مشغول تحقيق درباره تاريخ انقلاب اسلامي اردبيل بودم ، نگارش و تدوين كتابي درباره زندگي و مبارزات شهيد پيرزاده در ديداري از مركز اسناد انقلاب اسلامي به همراه دوست عزيز محمد قاضي از سوي آقاي رحيم نيكبخت پيشنهاد شد .

در همان ديدار اول با ايشان متوجه شدم كه الحق وي خدمات بسيار ارزنده اي براي اردبيل انجام داده اند ، براي ما از شهيد ابوالفضل پيرزاده سخن گفتند و از نقش او در مبارزه عليه رژيم پهلوي و خدماتش به انقلاب توضيح دادند و از من خواستند تا درباره اين موضوع شروع به كار كنم .

اعتماد و تشويق ايشان باعث شد با جدديت هر چه تمام تر اين كار را شروع كنم و در حالي كه شبانه روز مشغول تحقيق و پژوهش در مورد تاريخ انقلاب اسلامي اردبيل بودم ، با لطف و عنايات حضرت حق تعالي اين كار را نيز شروع كردم .

من در حالي وارد اين كار شده بودم كه حتي كوچك ترين شناختي به اطرافيان ، دوستان و شخصيت شهيد ابوالفضل پيرزاده نداشتم . ولي با اراده اي محكم و عزمي جزم كار شروع شده بود و خداوند را شكر مي كنم كه به آنچه در نظرم بود رسيدم و توانستم از نزديك ترين تا دورترين افراد منتسب به شهيد پيرزاده اطلاعات زيادي جمع آوري كنم .

در شروع كار احساس و ارزيابيم اين بود كه با توجه به اين كه شهيد پيرزاده عمر كوتاهي داشته اند و در 26 سالگي كه اوج جواني است به شهادت رسيده ، اصولاً نبايد مطلب آنچنان زيادي درباره زندگي و مبارزات سياسي ايشان وجود داشته باشد .

ولي وقتي كار تحقيق و مصاحبه و بررسي اسناد و مدارك به جا مانده از دوران زندگي ايشان را شروع كردم ، خود را در ميان دريايي از مطالب و حوادث بسيار مهم و باارزش درباره زندگي و مبارزات او يافتم . صادقانه مي گويم كه اين مطالب تنها گوشه اي از زندگي و مبارزات اين بزرگوار است كه بعد از ساعت ها مصاحبه با دوستان ، نزديكان و بررسي اسناد و مدارك گردآوري گرديده است .

زيباترين لحظات انجام اين كار كه بيش از هر چيزي مرا بسيار خشنود مي كرد اين بود كه در روزهايي كه به شدت درگير مصاحبه و تحقيق بودم ، اكثر روزها با تنها فرزند شهيد پيرزاده ملاقات داشتم . تا جايي كه اين ارتباط ها ما را به دوستان صميمي هم مبدل ساخت .

در اين ملاقات ها با توجه به اين كه من هر روز مطالب و خاطرات جديدي را از زندگي و مبارزات شهيد پيرزاده مي يافتم ، فرزند شهيد كه تقريباً هفت ماه بعد از شهادت پدرش به دنيا آمده با شنيدن هر خاطره و مطلب جديدي درباره پدرش خيلي خوشحال مي شد ؛

و خداوند خود عالم است كه خوشحالي او يكي از زيباترين لحظات زندگيم بود و تمام خستگي و مشقت كار با خوشحالي و تبسم دوست عزيزم آقاي ابوالفضل پيرزاده كه هم نام پدرش هم هست ، از بين مي رفت .

زيرا كه او يادگار يكي از بهترين انسان هاست و من از اين كه مي توانستم از پدرش ، پدري كه با گذشته 25 سال ازشهادتش هنوز هم او را مي ستايند ، برايش سخن داشته باشم و برايش سخن بگويم ، بي نهايت خشنود و مسرور مي شدم .

و چنين بود كه هر روز به مطالب و خاطرات جديدي كه گاهي تنها يك نفر آن را در سينه داشت و يا اين كه در اسناد و مدارك باقيمانده بود ، دست مي يافتم و به اين ترتيب كار تدوين و نگارش كتاب را آغاز كردم .

آخرين مرحله كار ، موافقت رياست محترم مركز اسناد انقلاب اسلامي جناب آقاي روح الله حسينيان بود تا اين مجموعه براي چاپ آماده شود كه ايشان در همان ملاقات اول با توجه به اين كه در زمان تحصيل در مدرسه شهيد حقاني هم دوره اي شهيد پيرزاده بودند و به خوبي ايشان را مي شناختند ، بعد از نقل چند خاطره از دوران طلبگي با شهيد پيرزاده ، اجازه چاپ را صادر كردند .

وظيفه خود مي دانم ضمن تشكر از ايشان و همكاران مركز اسناد انقلاب اسلامي از همراهان هميشگي محمد علي ديده بان ، محمد قاضي دهي تقدير و تشكر نمايم . اميد است مقبول درگاه حضرت احدیت واقع شود . اردبيل ، تير ماه 1386 علي درازي

فصل اول : « ولادت و تحصيلات »

تولد و خانواده :

در يكي از روزهاي زيباي فصل پاييز سال 1334 ، در محله نواب صفوي (قره دهنك) در يك خانه كاه گلي ، كودكي چشم به جهان گشود كه والدينش نام " ابوالفضل " را براي او انتخاب كردند . او پنجمين فرزند و اولين فرزند پسر پدر و مادرش بود .

پدر ابوالفضل ، كربلايي علي پيرزاده ، مردي زحمت كش ، متدين و مذهبي بود . ولي به خاطر فقر و نداري ، زندگي براي او و فرزندانش كه به غير از ابوالفضل تازه متولد شده همگي دختر بودند ، خيلي سخت مي گذشت .

كارش حمل مصالح ساختماني با ارابه و اسب بود و با توجه به دختر بودن فرزندانش ، كسي را نداشت كه كمك حالي براي خانواده پر عائله اش باشد . با اين حال تولد ابوالفضل بعد از به دنيا آمدن چند دختر براي اعضاي خانواده همراه با مسرت و شادماني بود .

متأسفانه فرهنگ رايج و عرف در ميان مردم هميشه اين طور بوده كه نگاه مردم به دختر يا پسر بودن فرزندان تبعيض آميز باشد . آنچه قبل از تولد ابوالفضل براي خانواده اش بسيار سخت و ناراحت كننده بود نه فقط داشتن فرزند دختر ، بلكه شنيدن برخي حرف ها و نوعي احساس ترحم و حتي گاهي شماتت مردم نسبت به وضع آنها بود و اين چيزي بود كه والدين ابوالفضل را بسيار آزار و اذيت مي كرد .

از طرفي با توجه به فرهنگ و عرف آن دوره ، دختران خانواده به خصوص در خانواده هاي مذهبي معمولاً فقط مي بايستي در خانه مي بودند و تا زمان ازدواج نمي توانستند براي اقتصاد خانواده آنچنان كمكي باشند .

از اين رو كربلايي علي با توجه به حرف و حديث هايي كه از اطرافيان مي شنيد ، سخت دلش گرفت و از اين كه خداوند براي او فرزند ذكوري نداده از خالق خود دل شكسته شد . روزهايي كه همسر كربلايي براي پنجمين فرزند آبستن بود ، او با دلي شكسته راهي جايي شد كه تمام انبياي الهي حسرت داشتن مقام صاحب آن مكان را داشته اند .

كربلا ميعادگاهي كه محل تلاقي زيباترين وصال عاشق و معشوق به يكديگر است . سرزميني كه در آن تمام پرده هاي ظاهري بر زمين افتاد و حسين (ع) آنچه كه از مكتب جد بزرگوارش حضرت محمد (ص) و علي مرتضي ياد گرفته بود در عمل نشان داد .

و كربلايي علي رهسپار چنين مكاني شد و همين كه دستانش به آستانه درگاه اباعبدالله الحسين و ابوالفضل العباس رسيد ، حرف هاي دل شكسته اش را براي مولايش به زبان آورد و گفت آنچه را كه سال ها از طرز نگاه مردم و حرف هاي كنايه دار آنها شنيده بود .

متوسل شد به اباعبدالله الحسين (ع) و ايشان را واسطته فيض قرار داد كه اگر صلاح است فرزندي كه در راه دارد پسر باشد و به مولايش قول داد كه اگر چنين شود او را چون ابوالفضل العباس در راه مولايش تربيت كند تا چون او زندگي اش فداي حسين (ع) باشد .

نقل قول است از عرفا كه مي گويند آنگاه كه دلت شكست ، منتظر اجابت حاجت خود باش. اين شكسته شدن دل حكايت از آن دارد كه تو آن قدر از صاحب خود آگاهي و آن قدر همه امورات را به دست او مي داني كه وقتي احساس مي كني چيزي را از تو دريغ كرده ، دلت از او مي شكند .

خداوند كه مهربانترين مهربان به ماست ، در حديث قدسي چنين مي فرمايد : " اگر بندگانم از نهايت عشق و محبت من به خود آگاه باشند ، از احساس اين عشق و محبت ذوب مي شوند ."

و شگفتا كه ما از اين خداوند مهربان غافل مي شويم تا جايي كه حتي او به شكوه از ما در قرآن كريم به حضرت موسي چنين مي فرمايد : " اي پسر عمران ! هرگاه بنده اي مرا بخواند آنچنان به سخن او گوش مي سپارم كه گويي بنده اي جز او ندارم ، اما شگفتا كه بنده ام همه را چنان مي خواند كه گويي همه خداي اويند جز من ."

و خداوند مهربان حاجت كربلايي علي را برآورده كرد و قبل از اين كه او به خانه اش برسد ، فرزندي را كه از خدا خواسته بود به دنيا آمد . او اين فرزند را به خاطر همان عهدي كه با اباعبدالله الحسين (ع) بسته بود ، ابوالفضل ناميد .

كربلايي علي ، ابوالفضل را مثل ساير فرزندانش با دسترنجي كه شايد سخت ترين كار و شغل بود و با لقمه هايي كه حلال ترين به شمار مي رفت بزرگ كرد . روزها و ماه ها و سال ها گذشتند و ابوالفضل بزرگ و بزرگتر شد و از همان دوران كودكي بنيه قوي داشت و باهوش به نظر مي رسيد .

او كه تربيت يافته مردي مؤمن و معتقد بود ، از همان دوران كودكي چون پدر عشق به مسائل اعتقادي و مذهبي در او هم نمايان شد . برخي از دوستان دوران خردسالي و نوجواني ايشان مي گويند از همان دوران كودكي ابوالفضل را با وجود سن كم ، شيفته مراسم عزاداري امام حسين (ع) و ني زدن در اين مراسم ديده بوديم . هميشه تمرين ني زدن مي كرد تا بتواند در عزاداري هاي اباعبدالله الحسين (ع) ني بزند .(1)

مادر ابوالفضل ، طاهره خانم نام داشت ، زني مؤمنه و پاكدامن كه در كنار همسرش نقش بسيار مهم و ارزشمندي در تربيت و تكوين شخصيت او داشت . زني قانع كه در آن خانه فقيرانه و بي چيز كربلايي علي فرزنداني تربيت كرد كه بهترين شدند . زني صبور و مهربان كه با وجود همه ناملايمات و فقر و نداري در خانه گاه كلي كربلايي علي هميشه با عزت نفس بود .

ناگفته نماند كربلايي علي پيرزاده متولد سال 1291 شمسي بود و در سال 1367 به ديار باقي شتافت . طاهره فتح اللهي اوغلي مادر ابوالفضل پيرزاده متولد 1305 شمسي بود كه در سال 1375 در گذشت

پی نوشت:

1. التفات زنده دل ، دوست هم محل شهيد پيرزاده


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31