برادرم همیشه انتظار شهادت داشت. او فقط به مردم خدمت میکرد و دغدغه اصلیاش پیشبرد انقلاب بود. به او گفته بودند كه به گناباد بيايد تا نماینده آنجا بشود، او نپذيرفته بود و در مشهد ماند. در سال 60 براي انتخابات میاندورهای مجلس شوراي اسلامي كانديدا شد و با حدود 300هزار رأي نماينده مشهد شد. يك روز به او گفتم: «شما بايد درس ميخواندی، توانایی خوبي داشتي.» او گفت: «دوستاني مثل شهيد هاشمينژاد از من خواستند تا برای حضور در مجلس کاندیدا شوم و من هم قبول كردم.»
يك روز يكي از دوستانشان آمد و گفت: «من ميترسم به خانه بروم.» شهید کامیاب به او جواب داد: «آقا شما اگر بخواهيد بترسيد ما نمي توانيم در اين انقلاب پيش برويم. ما بايد خون بدهيم و مملكت را اداره كنيم. الان كه انقلاب پيروز شده، بايستي تا آخرين قطره خونمان دنبال اين كار برويم و شما نبايد ترس و وحشتي داشته باشيد. همین شجاعتش بود که نمیگذاشت، راننده برای او بگیرند و تنها رانندگی میکرد.
هشتم مردادماه 1360، مصادف با دومین روز ماه مبارک رمضان، یک نفر با من تماس گرفت و گفت: «مثل اینکه به اخوی شما حمله شده و ایشان زخمی شدهاند، به بیمارستان امدادی بروید.» چون بنده کاملا به روحیات و موضعگیریهای برادرم آشنا بودم، در همان موقع تقریبا شهادت ایشان برایم واضح بود. به بیمارستان رفتم و دیدم افراد زیادی آمدهاند، از افراد عادی، حزبالهی و روحانیون تا شهید گرانقدر هاشمینژاد و حجتالاسلام طبسی. در این هنگام جناب دکتر جعفرزاده، مدیرکل بهداری وقت و یکی از همرزمان شهید من را در آغوش گرفت و گفت: «ناراحت نباشید. چیزی نشده است، او در اتاق عمل است و حالش خوب میشود.» در آن لحظه با مشاهده جمع حاضر در آن مکان، شهادت او برای من قطعی شد. بعد از آن از زبان محافظش نحوه ترور را شنیدم.
محافظش گفت: «ساعت 11ظهر از محل دفتر حزب جمهوری اسلامی به طرف منزل حرکت کردیم. در راه موتوری با دو سرنشین که از قبل مسیر حرکت ما را شناسایی کرده بودند، پشت ماشین حرکت میکرد. در مسیر بلوار راهآهن(بلوار شهید کامیاب کنونی)، محل تقاطع ورودی به خیابان خواجهربیع، سرعت ما به حد صفر میرسید که به ماشین ما نزدیک شد. همزمان از کوچه مقابل بلوار، به نام کوچه جهانآرا، پیکانی با دو سرنشین از منافقین که یکی از آنها بهنام مهریزیزاده بود و سمت فرماندهی نیروهای منافقین در استان خراسان، یزد، کرمان را برعهده داشت، راهبندان ایجاد کردند. همان موقع یکی از موتورسواران شروع به تیراندازی کرد و تیر اول از سمت چپ به شیشه و صندلی و تیر دوم به سر شهید کامیاب اصابت کرد. کنترل ماشین از دست شهید خارج شد و به داخل جوی افتاد. منافقین بلافاصله از صحنه فرار کردند.»
بیشتر بخوانید:
ویژهنامه بهسوی کمال(شهید کامیاب)
طریق کامیابی