زندگي و مبارزات شهيد ابوالفضل پيرزاده (5)

Zendegimobarezate Pirzade

كانون قرآن مسجد اعظم با وجود آقاي هادي غفاري و جذابيت هايي كه در كلاس هاي قرآن و معارف اسلامي اش وجود داشت به عنوان مركزي براي جوانان و نوجوانان تبديل شده بود و در عصر و زمانه اي كه دستگاه هاي مرتبط با امور جوانان آنها را تشويق به گذراندن اوقات شان در محل هايي با عنوان كاخ جوانان مي كردند ، كانون قرآن مسجد اعظم در مقابل اين قبيل تبليغات دستگاه هاي دولتي بي هيچ امكاناتي توانسته بود قدرت و نفوذ كلام اسلام و يك طلبه ي سرباز را نشان دهد .

به همين علت بود كه بعد از رونق يافتن كانون قرآن مسجد اعظم تراب حاج عليلو (1) رئيس وقت ساواك اردبيل با احساس خطر از فعاليت عده اي جوان و نوجوان مذهبي ، شخصاً به والدين گردانندگان اين كانون و از جمله ابوالفضل پيرزاده هشدار داده بود كه فرزندان شان را از اينگونه فعاليت ها منع كنند ، كه اگر ادامه دهند ممكن است عواقب بدي نصيب شان شود .

كلاس هاي تفسير قرآن :

در آن سال هاي خفقان با اين كه حكومت و عوامل آن هيچ دلخوشي از كلاس هاي تفسير قرآن نداشتند ، ولي در شهر اردبيل چندين جلسه ي تفسير قرآن برگزار مي شد . ابوالفضل كه علاقه ي زيادي به اين جلسات داشت ، سعي مي كرد كه در همه ي جلسات قرآن شركت كند .

جلسات تنها تفسير قرآن نبود ، بلكه جلسات تفسير نهج البلاغه و صحيفه ي سجاديه هم داير بود . كلاس هاي تفسير قرآن آيت الله مروج شب هاي جمعه برگزار مي شد و ابوالفضل و دوستانش مشتري دائمي آن بودند و صبح جمعه هم حجت الاسلام شيخ عبدالرحيم جعفري (2) كلاس تفسير داشت و ابوالفضل با توجه به علاقه ي زيادي كه به نحوه ي تفسير آقاي جعفري داشت ، در جلسات تفسير آن هم شركت مي كرد .

حتي مي گويند مرحوم جعفري با توجه به اين كه از علاقه ي ابوالفضل به كلاس و جلسات تفسير آگاهي داشت ، وقتي او را در جلسه ي تفسير مي ديد بيشتر مخاطبش ابوالفضل مي شد و ابوالفضل هم آنچه از اين جلسات مي شنيد ، به خاطر مي سپرد .

افراط سيد در صلوات :

آقاي سيد علي اكبر اجاق نژاد كه با ابوالفضل در اكثر جلسات قرآني شركت مي كرد ، خاطره اي را از جلسات آقاي جعفري چنين تعريف مي كند :

" در جلسات تفسير آقاي جعفر سيدي بود كه هميشه شركت مي كرد . سيد در ابتداي شروع جلسه ي تفسير ، ليست بلندي را كه تعداد زيادي از اسامي بزرگان دين و علما در آن نوشته شده بود از لاي برگ هاي كتاب مفاتيح خود در مي آورد و تك تك آنها را به نام مي خواند و براي هر كدام يك صلوات مي فرستاد و به اين ترتيب بيشتر از نيم ساعت وقت جلسه قرآن به صلوات مي گذشت و اين صلوات هاي زياد علاوه بر اين كه حوصله ي حاضرين را سر مي برد ، مردم را هم خسته مي كرد .

تا اين كه روزي ابوالفضل به ما پيشنهاد كرد تا يك روز زودتر از همه به مسجد بياييم و اين ليست را از لاي كتاب آن سيد برداريم و او را خلع سلاح كنيم و همين طور هم كرديم . من و ابوالفضل و نادر سليمان زاده جلسه ي بعدي زودتر از همه به مسجد آمديم و بعد از اين كه كتاب مفاتيح سيد را پيدا كرديم ، ليست را از لاي آن برداشتيم .

بعد از اين كه همه مردم به جلسه تفسير آمدند ، سيد مثل هميشه كتاب مفاتيح خود را برداشت و در حالي كه دنبال ليست مي گشت ، سه صلوات براي شادي روح آيت الله حكيم فرستاد تا ليستش را پيدا كند ، ولي هر چه كتاب مفاتيح را ورق زد نتوانست ليست را پيدا كند .

در حالي كه به دنبال ليست مي گشت و نمي توانست آن را پيدا كند ، من و ابوالفضل و نادر هم به هم نگاه مي كرديم و مي خنديديم . بعد از اين سيد نتوانست ليست را پيدا كند ، اسامي را هم نتوانست به ياد آورد ، به اين ترتيب مردم از دست صلوات هاي پشت سر هم او راحت شدند .

بعد از پايان جلسه من و ابوالفضل و نادر سليمان زاده به پيش آقاي جعفري رفتيم و جريان ليست و برداشتن آن را به او گفتيم و آقاي جعفري هم كار ما را تأييد كرد . "

ابوالفضل عربي را از مرحوم شيخ سعيد اصغري نياري (3) مي آموخت و به همين علت قبل از ورود به حوزه به خوبي زبان عربي را مسلط شد .

آقاي جواد صبور در اين باره مي گويد :

" براي آموختن عربي عده اي جوان و نوجوان كه حدود بيست نفر مي شديم به منزل مرحوم شيخ سعيد اصغري نياري مي رفتيم . ايشان با توجه به اين كه تسلط فوق العاده اي به ادبيات عرب داشتند به ما درس عربي مي آموختند .

ابوالفضل از همان دوران نوجواني انسان خاصي بود ، اكثر روزهايي كه با او براي گردش بيرون مي رفتيم او آيات قرآن و اشعار مذهبي را زمزمه مي كرد ، از جمله اشعار مذهبي در اين دوران كه هميشه ورد زبانش بود ، اين بود :

ها محمد بشر كيف بشر ربه فيه تجلي و ظهر

ها علي بشر كيف بشر ربه فيه تجلي و ظهر

همچنين در اين دوران به واسطه ي ارتباطي كه با آقاي هادي غفاري داشتيم ، بيشتر به كتاب ها دسترسي پيدا كرده بوديم و يك كتاب كه به دستمان مي رسيد هر روز دست به دست مي شد .

به همين علت هم وقتي يك كتاب به دست يكي از ما مي رسيد ، براي اين كه فردا آن كتاب را به ديگري بدهيم ، به صورت شبانه روزي آن را مطالعه مي كرديم كه بتوانيم تمام مطالب آن را بخوانيم و نكات مهم كتاب را هم يادداشت مي كرديم .

در كنار خواندن اين قبيل كتاب ها كه اكثراً هم از كتاب هاي دكتر علي شريعتي بود و توسط آقاي هادي غفاري به دست ما مي رسيد ، از كتابخانه ي مسجد نواب صفوي كه المهدي نام داشت و توسط ابوالفضل و ميكاييل عصايي و ساير دوستان و با كمك مرحوم آيت الله مروج اداره مي شد ، استفاده مي كرديم .

كتابخانه ي المهدي مسجد نواب صفوي كتاب هاي بسيار مفيد و ارزنده اي داشت كه اكثراً هم درباره ي مباحث و مباني اسلامي بود . به همين علت گاه مورد تفتيش ساواك قرار مي گرفت و هر بار هم تعدادي از كتاب هاي مذهبي آن توسط مأموران ساواك برده مي شد .

محوريت و كاريزماتيك بودن ابوالفضل باعث شده بود كه در حلقه ي رفاقت و دوستي بين من ، نادر سليمان زاده ، سيد علي اكبر اجاق نژاد و ميكاييل عصايي و ساير دوستان با اين كه هر كدام از محله هاي مجزا (به غير از ابوالفضل و ميكاييل عصايي كه هم محل بودند) بوديم ، ولي ابوالفضل در وسط دايره قرار داشت و به همين علت بود كه ما به دنبال او به مسجد نواب صفوي كشيده شديم .

گاهي با همين دوستان براي گردش و در خارج از شهر برنامه ريزي مي كرديم و اكثراً هم به كنار رودخانه قره سو مي رفتيم شنا مي كرديم . فوتبال بازي مي كرديم ، با هم شوخي مي كرديم و همين كه وقت نماز مي شد به نماز مي ايستاديم و هميشه هم نماز را به جماعت و به امامت ابوالفضل برگزار مي كرديم و گاهي هم به توصيه ي ابوالفضل سكوت مي كرديم و در سكوت ذكر مي گفتيم ."

پی نوشت:

1. تراب حاج عليلو رئيس وقت ساواك اردبيل انصافاً اهل يكي از شهرهاي اردبيل بود ، وي بعد از بيضايي رئيس ساواك اردبيل شد و تا پيروزي انقلاب اسلامي در اين سمت بود . آدم بسيار باهوش و زيركي بود ، نامبرده بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توسط دادگاه انقلاب محاكمه و اعدام شد .

2. شيخ عبدالرحيم جعفري معروف به استاد جعفري متولد سال 1300 ش بود و در محضر اساتيدي چون آيت الله حجت كوه كمري ، آيت الله العظمي بروجردي و آيت الله العظمي مرعشي نجفي ، آيت الله سلطاني طباطبايي و حضرت امام خميني كسب فيض نمود . استاد جعفري از گويندگان و معلمان اخلاق مشهور اردبيل و مدتي هم به عنوان نماينده امام جمعه موقت اردبيل بوده اند . ايشان در سال 1386 چشم از جهان فرو بستند .

3. مرحوم شيخ سيعد اصغري نياري به سال 1306 در قريه ي نيار اردبيل در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد . ايشان بعد از عزيمت به قم جهت تحصيل علوم حوزوي در محضر اساتيدي چون آيت الله حجت كوه كمري ، آيت الله العظمي بروجردي و حضرت امام خميني كسب فيض كردند . حجت الاسلام شيخ سعيد اصغري نياري از روحانيون مردمي و بي آلايش بودند كه در راه انقلاب اسلامي زحمات زيادي را كشيدند و بعد از 70 سال عمر پر بركت در سال 1376 چشم از جهان فرو بستند


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31