زنان و کودکان قربانيان فرقه تروريستي منافقين(5)

حتي سلام و عليک زن و مردهاي ديگر که قبلا زن و شوهر نبودند ممنوع شده بود. پس از نشست هاي طلاق براي مدت محدودي يک جداسازي کامل در تمامي زمينه ها بين زن و مرد در پادگان اشرف ايجاد شده بود و ميــزهاي غذاخوري و اتوبوس هايشان را از يکديگر جدا کرده بودند

3 ‍ـ 6) منافقين و طلاق ايدئولوژيکTalaq01

 

1 ‍ـ 3 ‍ـ 6) پنهان سازي طلاق ايدئولوژيک

 

اين فرقه در درون تشکيلات خود به طور جدي و گسترده در 26 مهر ماه سال 1368 طلاق هاي ايدئولوژيک را به صورت اجباري مقرر کرد و همه اعضا متعهد شدند، که براي هميشه حق ازدواج را از خود سلب کنند و نقض اين تعهد هزينه سنگيني در پي داشت. <محمد حسين سبحاني> در اين باره مي گويد: <چندي بعد نه تنها پيوند زناشويي حرام مي شود، بلکه اين بار طلاق <امري ضروري ومقدس در متن مبارزه انقلابي و ايدئولوژيکي از طرف پيامبر و ائمه محسوب مي شود> که کودکان بي گناه نيز بايد قرباني اين سياست شوند. بنابراين رهبري فرقه بحث <طلاق‎هاي ايدئولوژيک> را در 26 مهرماه 1368 براي اعضاي مجاهدين، آغاز کرد. مسعود رجوي در مورد درجه اهميت بحث هاي صورت گرفته در مورد <انقلاب ايدئولوژيک> تأکيدهاي ويژه اي دارد که با عبارت <بود و نبود> سازمان مجاهدين، در نشست هاي شوراي مرکزي سازمان از آن ياد کرده است. اينکه چرا <انقلاب ايدئولوژيک>وي و مريم عضدانلو از ازدواج آغاز شد، اما <انقلاب ايدئـولوژيک> اعـضا مـجاهدين بايد از <طلاق ايدئولوژيـک> آغاز مي شد، از پرسش ها و رازهاي پنهاني است که هيچ گاه رهبر مجاهدين به آن پاسخ نداده است>.

 

( www.iranghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007) .

 

<مرضيه قرصي> يکي از قربانيان فرقه منافقين به دليل مشکلات مالي شوهرش در ايران، به اميد گرفتن پناهندگي در يک کشور اروپايي، به همراه شوهر و پسر 2 ساله اش، اسير دلال هاي منافقين در يکي از نقاط مرزي کشور گرديده و با فريب، به کمپ اشرف منتقل مي شوند، بالاخره پس از سال ها که شوهرش را در يک عمليات تروريستي منافقين از دسـت داد، براي رسيدن به فرزندش در ايران، به ايران باز مي گردد، وي در خاطرات خـود در مـورد اجبار سازمان به طلاق از هـمسرش مي‎گويد: <در آن شب به خصوص، پروين دست بردار نبود و مي خواست هر طوري شده مرا مجاب کند که برگه طلاق نامه را امضاء کنم و براي هميشه از همسرم جدا شده و او را از ياد ببرم. خيلي در برابر پروين مقاومت کردم، اما مشخص بود که او براي خرد و تحقير کردن من حاضر بود هر کاري بکند و تمايلات و احساس دروني من براي او ابدا مهم نبود و به قولي حس مرا درک نمي کرد. چون پروين نه يک زن که فردي تشکيلاتي و مطـيع سرسخت سازمان بود و ايـنگونه تربـيت شـده بود و شـايد خودش نمي دانست که چگونه احساست مادرانه و زنانه او را پايمال کرده اند و فرديت او را از بين برده اند. فشار رواني و ذهني بر من از سوي پروين تا ساعت دو و نيم شب ادامه داشت و من همچنان از پذيرفتن خواسته او مبني بر امضاء برگه طلاق نامه خودداري مي کردم، اما به يک باره در حالتي از نااميدي و خستگي روحي و رواني مفرط از پا در آمدم و براي فرار از اين همه فشار روحي و رواني به پروين گفـتم برگه را امـضاء مي کنم. بله، متأسفانه در نهايت، من طلاق نامه را امضاء کردم اما با همه اين فشارها حين امضاء طلاق نامه به خودم قول دادم که هيچ وقت شوهرم را از ذهن و دلم خارج نکنم. تمامي امضاهايي که در اين رابطه از من گرفتند اجباري و فرمايشي بـود زيـرا در آن لحظات سخت، تلخ و غم انگيز، بسيار پريشان خاطر و افسرده بودم، وضع روحي مناسبي نداشتم و صرفاً براي اينکه فرهمند را از خودم جدا کنم و از شر او خلاص شوم، طلاق نامه را امضاء کردم>

 

(http://nejatngo.org/fa/catv.aspx?id=86).

جالب توجه اينکه منافقين به شدت از انعکاس منفي اين خبر در داخل تشکيلات، خودداري مي نمودند. <محمدحسين سبحاني> مي گويد: <البته لازم به يادآوري است که رهبري سازمان مجاهدين تاکنون از درج و انعکاس هرگونه خبري در خصوص <طلاق هاي ايدئولوژيک> در فرقه خودداري کرده است، اين موضوع بعد از سرنگوني رژيم صدام حسين ديکتاتور سابق عراق و حضور بخش عمده اي از سازمان مجاهدين خلق در اروپا و غرب با تاکيد بيشتري دنبال مي شود، زيرا مهمترين و کليدي ترين نشانه <فرقه بودن> سازمان مجاهدين خلق نزد افکار عمومي و رسانه ها و سياستمداران در غرب <ازدواج ايدئولوژيک> مسعود رجوي و مريم عضدانلو و متعاقب آن <طلاق‎هاي اجباري و ايدئولوژيک> ساير اعضاي سازمان مي باشد که در نتيجه آن کودکان خاکستري متولد شدند. >

www.iran ghalam.de/2Haupt/668.HTM,2007)).)

 

<شمس حائري> درباره طلاق ايدئولوژيک مي نويسد: <بعضي ها ريزترين مـسايل خانوادگي و جنـسي خود را توضيح مي دادند و هيچ حـرمتي را نگه نمي‎داشتند. در تأييد حرف هاي رجوي يکي از فرماندهان گفت: من وقتي به خانه مي رفتم فکر مي کردم که به بتکده مي روم و خانه، کعبه من بود. رجوي هم استفاده مي کرد و مي‎گفت: ديديد که تمام فکر و ذکر شما خانه رفتن و همبستري با همسرانتان است، حالا فهميديد که چـطوري انـرژي هاي شما هرز مي رفت. من از دل همه شما خبر دارم، بقيه هم فکر مي کردند اگر به آنـچه که در ذهن هايشان مي گذرد، اعتراف نکنند، برايشان خيلي بد مي شود؛ زيرا رجوي از همه چيز خبر دارد. رجوي براي آنکه ذهن همه را متوجه موضوع مهمي بکند، با ادا و اطوار مخصوص رهبري و گويا که از همه چيز با خبر است به يکي از زنان رو کرد و گفت: پس دمت کو؟ آن زن جواب داد: همسرم به موهاي بلند من خيلي علاقه داشت. آنها را بريدم و براي مريم فرستادم. در مورد ديگر، زني موهاي خود را از ته کنده بود تا محبت خود را از دل شوهرش بيرون کند تا او بتواند انقلاب کند. به زنان و مردان گفته بودند: شما بايد با کينه و نفرت از يکديگر جدا شويد و بايد عميقاً بفهميد که همسران شما سد راه شما هستند و بين شما و رهبري پرده زخيمي کشيده و نمي‎گذارند شما مستقيما به رهبري وصل شويد>

 

(شمس حائري، 1375: ج2، ص104)

 

بنابراين معلوم مي شود که چرا سازمان منافقين به نيروهاي خود در اروپا دستور داده بود، براي حفظ ظاهر، حلقه به دست کنند، زيرا سؤالات راجع به طلاق بسيار زياد است و در بين مردم دافعه ايجاد مي کند. سازمان مي خواهد اين قضيه صرفا داخلي باقي بماند و مردم از آن با خبر نشـوند و هر کس راجـع به طلاق سوال مي کند، منکر آن مي شوند (ر.ك. همان، ص106).

 

2 ‍ـ 3 ‍ـ 6) ماهيت و فلسفه طلاق هاي ايدئولوژيکي

 

<هادي شمس حائري> درباره ماهيت طلاق هاي ايدئولوژيکي که توسط رجوي در نشست هاي طلاق در اين فرقه مطرح شد، مي نويسد: <اين طلاق ها ديگر رسماً و با اعتراف خود رجوي مسأله اي صددرصد ايدئولوژيک بودند، نه رنگ و بوي سياسي داشتند و نه تبليغات بيروني بودند. به اين دليل، سياسي نبودند که از افشا و علني شدن آن رجوي به شدت وحشت داشت و گفته بود هرکس اسرار اين نشست ها را به بيرون بدهد، سريعاً به سزاي اعمالش خواهد رسيد> (شمس حائري، 1373: ص50 ).

 

وي درباره ايجاد تنفر ميان همسران توسط رجوي در نشست طلاق هاي ايدئولوژيکي منافقين در پادگان اشرف مي نويسد: <در اين نشست ها زن و شوهر را مجبور مي کردند که در مقابل يکديگر بايستند و به روي هم <تف> کنند. رجوي وقتي وارد جلسه طلاق مي شود يک چوب در دست مي گيرد و کساني که حلقه‎هاي خود را نداده بودند، دستهايشان را روي ميز مي گذارند و او با چوب به دست‎هايشان مي زند>

(شمس حائري، 1375: ج2، ص100)

 

<در مرحله دوم انقلاب طلاق کشي، زن و شوهر به صورت همسرانشان سيلي زدند. زن مي ايست جلو مرد قرار گيرد و به او ملعون بگويد و مرد به زنش عفريته خطاب کند تا کينه يکديگر در دلشان جاي گيرد تا نشان دهند که جدا شدنشان ظاهري نيست و نيز دليلي باشد بر قبولي انقلابشان> (همان، ص105).

 

<شمس حائري> همچنين درباره فلسفه طلاق هاي ايدئولوژيکي که از سوي رجوي در نشست هاي طلاق عنوان مي شد، مي نويسد: <رجوي در نشست بارها و بارها اعلام کرد که هدف اساسي از اين طلاق ها اين است که قلب زن مال شوهر نيست و قلب شوهرش هم مال زن نيست، هـمه قلب ها مال من است و قلب ها بايد به من عشق بورزند و سينه ها بايد براي من بتپند، هر کس به هر ميزان و درجه اي قلبش به ديگري عشق بورزد به همان اندازه حق رهبري را ضايع کرده است. يک قلب وقتي تماميت خود را از يک نوع عشق پرنکند، ناخالص است و نمي تواند تمامي وجودش را به رهـبري بسپارد، اين لازمه سـرنگوني رژيم است که سراپا از يک جنـس شـويم و انرژي هاي پراکنده خود را در وجود من متراکم کنيد تا قدرت من براي جنگ با رژيـــم به صدها برابر افزون شود و دستم براي هر کاري باز باشد. در اين نشست ها مسعود يک سيني برداشت و حلقه ها را جمع‎آوري کرد و گفت: همه زن ها به مردها حرامند و تا سرنگوني رژيم هيچ کس حق ندارد زن خود را ملاقات کند حتي در ايران هم نمي شود به زنتان رجوع کنيد و از همين حالا بايد سه طلاق کنيد و او مردي به نام <م ‍ـ ع> را بلند کرد و گفت: <تو بايد عشق همسرت را از دل بيرون کني، زن ناموس تو نيست، من ناموس توام. بايد تلقي مالکيت را در مورد زنت از ذهنت بيرون کني و او را آزاد بگذاري که مال خودش باشد. براي اين که انقلابت پذيرفته شود، بايد کليد اتاق خوابت را به من بدهي و من با زنت در اتاق تنها بمانم، هر وقت توانستي براي اين کار خودت را راضي کني و مقاومت‎هاي ذهني و تعصبات کهنه پرستانه را کنار بگذاري از تو قبول مي‎کنيم که انقلاب کرده‎اي. اين انقلاب در نفي مالکيت زن است. زن هايتان مال شما نيستند و زن ها هم بدانند که شوهرانشان مال آنها نيستند، همه مال رهبر هستند. بايد عشق ها نثار من و مريم شوند. روي تابلو عکسي کشيده بود با شکم گنده، قد کوتاه، سرطاس و زشت به نام آقا جمال و آقا جمال مظهر شکم گندگي و زشتي بود. زنان را بلند مي کرد و مي گفت: <من مي خواهم تو را به آقا جمال شوهر بدهم، بايد خودت را راضي کني> (شمس حائري، 1373: صص 52 ‍ـ 51).

 

3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) سختگيري­هاي پس از طلاق ايدئولوژيک

 

1 ‍ـ 3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) ايجاد ممنوعيت در روابط زن و مرد

 

<شمس حائري>، پس از طلاق ايدئولوژيک مي نويسد: <حتي سلام و عليک زن و مردهاي ديگر که قبلا زن و شوهر نبودند ممنوع شده بود. پس از نشست هاي طلاق براي مدت محدودي يک جداسازي کامل در تمامي زمينه ها بين زن و مرد در پادگان اشرف ايجاد شده بود و ميــزهاي غذاخوري و اتوبوس هايشان را از يکديگر جدا کرده بودند. زرين، يکي از انقلاب کرده ها که جديداً فرمانده شده بود، به زن ديگري گفته بود: <تو از خودت اشعه جنسيت متصاعد کرده اي و تا به حال ده گزارش از تو آمده که در اثر صحبت کردن و خنده تو برادرها به هم ريخته و تحريک شده اند> (شمس حائري، 1375: ج2، ص106).

 

همـچنين <مـهدي عسگري> در ايـن باره مـي گويد: <بعد از سـال 1370 و به هم ريـختن بنـيان خـانواده و طلاق هـاي اجباري در فـرقه رجـوي، زنان و مـردان اين فـرقه به دستـور رجوي کامـلاً از يـکديگر جدا شدند به گـونه اي که محل استقرار زنان در گــوشـه هاي پرت و دور افتاده با ديوارهايي با ارتفـاع خـيلي بلـند يا در مکان هايي بود که چند لايه سيم خاردار داشت. جـالب اسـت که مـجاهدين طرحي را به تصويب رسانـدند که بر طبق آن هــيچ زن و مـردي حق نداشت در کابـين جلو يک خودرو با هـم بنـشيـنند و اين طرح البته شامل پير زنان اين گروه نيز مي شد>(http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id= 153).

 

2 ‍ـ 3 ‍ـ 3 ‍ـ 6) عقيم سازي اجباري زنان در فرقه منافقين

 

نـهم سـپتـامبر 2008 جـلـسه اي در پارلـمان اروپـا تـوسـط هيئـت روابـط ايران و پارلـمان اروپا برگـزار گـرديـد. هــدف و توجـه ايـن جـلسـه مـعـطوف به بـحــث پـيرامـون <سازمـان مـجـاهدين خلـق/ شـوراي مـلي مـقاومـت و فعـاليـت هاي آن> بود. از جمله دعوت شـدگان <نسرين ابراهيمي> بود که از سن 16 سالـگي در کـمپ اشـرف به سر مي برد و پس از10 سال توانـست از اين کـمـپ فرار کـند. او درباره عقيـم سازي اجباري زنان در کمـپ اشـرف توسـط منـافقـين مـي گويـد: <کار ديگـري که براي کشـتن هـرگونه امــيد در دل زنان انـجام مـي شد، خارج کـردن رحـم زنان با عمـل جـراحـي اسـت که ايـن عـمـل به بـهانـه هـاي مخــتلف در مـورد زنان انـجام مـي گيـرد و تا به حال رحـم بيـش از ده درصد از زنان را خارج کـرده اند. وي تـوضــيح داد که آنـها قـصــد چـنـين عمـلي را روي وي داشـتـه اند ولـي مـوفـق نـشدند. وي از هيــئـت پارلـماني تقاضـا نـمود تا مــتخصـصين و پزشـکاني را براي تحـقـيق در اين زمـينه به کـمپ اشـرف بفـرسـتند. ‍

www.iraninterlink.org/?mod=view&id=5091

 

<سـازمان مجـاهدين خلـق تاكنون طي عمليات مـوسوم به <قله آرماني> حداقل 150 نفر از زنان عضو خود را عقيم كرده است. اين عمليات به عامليت <نفيسه بادامچي> يكي از پزشكان سازمان و به شكل خارج كردن رحم زنان سازمان اجرا مي‌شود.

>http://nejatngo.org/fa/blogv.aspx?id=153

 

<بتول سلطاني> که بعد از 20 سال از اين فرقه جدا شد و به خاطر اين فرقه خود را مطلقه نمود و دو فرزندش را در يک کوچ جمعي به اروپا روانه کرد و با اين خدمت رويايي توانست به رده بالاي شوراي رهبري زنان برسد، درباره عقيم‎سازي اجباري زنان مي گويد: <مسعود رجوي در يکي از جلسات شوراي رهبري (جمع زنان) تصريح کرد که مهم ترين و اولين وظيفه نفيسه بادامچي (دکتر و عضو شوراي رهبري) عقيم نمودن زنان جوان (کمپ) اشرف مي باشد و نفيسه بادامچي جنايتکار سال ها به اين شغل ضد انساني مشغول بود و به بهانه هاي مختلف زنان را مجبور مي کرد تا به اين عمل تن بدهند و بابت اين خوش خدمتي از سرکرده فرقه امتياز مي گرفت>.

 

<علي رضواني> عضو سابق سازمان، در نامه اي که به سازمان <ميدل ايست واچ> شعبه آمريكا نگاشته و موارد نقض حقوق بشر را در اين فرقه يادآور شده، درباره تبعات دهشت بار طلاق اجباري در ميان منافقين مي نويسد: <سال 1371 قرارگاه اشرف واقع در خاك عراق، خانمي با نام زهرا از لشكر 40 ارتش سازمان مجاهدين خلق ايران به خاطر اعتراض و دفاع از حقوق زنان و نپذيرفتن انقلاب ايدئولوژيك و طلاق هاي اجباري با ريختن بنزين به روي خود در برابر حاضرين دست به خود سوزي مي زند و بلافاصله مي ميرد> (رضواني، بي­تا: ص16)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31