رهايي از توهم ( 29)

به قلم عضو سابق سازمان مجاهدين خلق

Rahayi Az Tavahom

حضور در دادگاه

اما دلپذيرترين واقعه پس از مدتي كه از دستگيري ام مي گذشت، اين بود كه درست لحظاتي بعد از تحويل سال 1363 حوالي ساعت يك بعد از ظهر، در سلولم باز شد و يك هم سلولي برايم آوردند. تا جايي كه به ياد مي آورم گويا از اهالي گيلان بود. انگار دنيا را به من داده بودند. بعد از سه ماه تنهايي و اين كه فقط خودم را در اين مدت ديده بودم، حالا مي توانستم با كس ديگري هم صحبت شوم. آن وقت بود كه درك كردم كه اين با هم بودن آدم ها چه موهبتي است و انسان چه موجود اجتماعي است كه قدر همنوعانش را نمي داند.

اسمش را به خاطر ندارم. فقط يادم هست كه گويا يك ماهي بود دستگير شده بود و اتهامش هم همكاري با مجاهدين خلق بود. درهرحال تعطيلات عيد نوروز آن سال را با اين دوست گيلاني در يك سلول گذرانديم. به اندازه يك دنيا حرف زديم، به اندازه همه عمرم. از اتهاماتمان، سازمان، زندان، عاقبتمان و. . . اتهام خيلي سنگيني نداشت، ولي ديگر از سازمان بريده بود و مي خواست زندگي اش بازگردد.

درباره سازمان و مواضعش سؤالات بسياري داشت و من هم باوجود ابهامات زيادي كه خودم نيز داشتم، سعي مي كردم پاسخش را بدهم. ولي پاسخ هاي من نه تنها ابهامات او را حل نمي كرد بلكه براي خودم هم ابهام تازه اي به وجود مي آورد. او در باره رابطه سازمان و صدام، شكنجه پاسداران و اصلاً شروع جنگ مسلحانه عليه نظام جمهوري اسلامي سؤالات زيادي داشت. مي گفت كه اين سؤالات هميشه در ذهنش بوده ولي از وقتي كه سازمان با او قطع رابطه كرده و ميان زندگي مخفي و علني بدون سرپناه رهايش ساخته، بيش از هميشه اين سؤالات به مغزش فشار آورده است. به ياد سال هاي حاكم شدن ماركسيست ها بر سازمان افتادم كه چگونه افرادي را كه در مقابلشان سؤال مطرح مي كردند، به تور ساواك مي انداختند و يا در نهايت ترور مي كردند. (1)

يك ماه بيشتر طول نكشيد كه او را از سلولم بردند و مدت كوتاهي بعد، در كمال تعجب برادرش را به سلولم آوردند. خيلي جالب بود كه او هم كپي آن يكي بود، فقط كمي لاغرتر. كمتر حرف مي زد و برادرش را در دستگيري اش مقصر مي دانست.

در همين بين بود كه براي دادگاه احضارم كردند. فكر مي كنم اواسط ارديبهشت 63 بود. برايم جالب بود كه اين بار به جاي شعبه بازجويي به دادگاه مي روم، اگرچه اضطراب زيادي هم داشتم. آخرين حرف هاي بازجويم را مرتب در ذهنم مرور مي كردم. گويي بهترين رهنمودهاي تمام عمرم بودند.

در دادگاه همان اتهامات كيفرخواست را يك به يك، قاضي مي خواند و در ابتدا سعي مي كردم طبق معمول اينگونه دفاع كنم كه من نبودم! من نكردم!! به من ربطي نداشت!! و البته قاضي در تمام مدت به حرف هايم گوش مي داد. حرف هايي كه براي خودم هم چندان منطقي نبود! به خاطر مي آورم وقتي از ريشه هاي گرايشم مجاهدين خلق پرسيد، پاسخ دادم كتاب هاي دكتر شريعتي را خوانده بودم و او سؤال كرد مگر دكتر شريعتي گفته بود برويد بقال و دستفروش و كاسب را ترور كنيد؟ سريع گفتم من كسي را ترور نكردم و قاضي سريع تر جواب داد كه شما دستور شناسايي شان را داده بوديد. (2) شما براي سازماني فعاليت مي كرديد كه از هيچ جنايت و خيانتي در حق اين ملت مظلوم فرو گذار نكرد. از يك طرف مردم بي گناه را به گلوله بست و از طرف ديگر صدها هوادار ساده و ناآگاهش را در پاي خوشگذراني رهبرانش، قرباني كرد. شما اخبار جنايات آنها را با افتخار در جامعه پخش مي كرديد و براي اينكه بيشتر و بيشتر ترور و كشتار انجام دهند، پول و آدم فراهم مي كرديد. . . شما محارب هستيد. . .

درمانده بودم كه چه جوابي به قاضي بدهم. سكوت كرده و در خود فرو رفته بودم. همه وجودم به قاضي حق مي داد، اما همان خصلت هاي منفي باعث مي شد كه نتوانم آن را ابراز كنم. در همان حال بازهم به ياد حرف هاي بازجويم افتادم و پس از لحظاتي سكوت با صدايي خيلي ضعيف كه گويي از ته چاه بيرون مي آمد گفتم: «باور كنيد اصلاً نمي خواستم به اينجاها كشيده شوم، من بسياري از واقعيات سازمان را نمي دانستم و در زندان با آنها مواجه شدم. . . »

ديگر هر چقدر به خودم فشار آوردم، چيزي به ذهنم نرسيد كه بگويم. بازهم لحظاتي گذشت و قاضي از من خواست كه به عنوان آخرين دفاع، هر آنچه مي خواهم بگويم. فكرم اصلاً كار نمي كرد. نمي دانستم چه بگويم. همه دنيا انگار در برابر چشمانم تيره و تار شده بود. به شدّت خودم را كنترل مي كردم. قاضي تكرار كرد كه حرفي براي گفتن نداري؟ بالاخره با همان صداي ضعيف جواب دادم: نه!

مرا از دادگاه به آسايشگاه برگرداندند. ديگر آن برادر گيلاني هم در سلول نبود. او را برده بودند. با توجه به دادگاه و اينكه در پايان قاضي گفته بود كه محارب هستم، هيچ شانسي براي خودم نمي ديدم و حكم اعدام را حتمي مي دانستم.

 

پی نوشت:

 

1- براي اطلاع بيشتر به جلد دوم كتاب «سازمان مجاهدين خلق، ، پيدايي تا فرجام»، «مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي»، چاپ اول، بهار 1385، صص 153 تا 204 مراجعه فرماييد.

2- يكي از موارد كيفرخواست من، دستور شناسايي عوامل حزب الله براي ترور بود كه البته خط آن را به اعضاي هسته داده بودم. خوشبختانه چون رابط من به جاي سازمان با نفوذي هاي دادستاني انقلاب در ارتباط بود، هيچ گاه آن شناسايي ها به مرحله ترور نرسيد.

 


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان