آیت الله گیلانی : آمل مرکز عرفان و معرفت است . مرحوم حیدر آملی ، نویسنده کتاب عرفان کبیر از اعجوبه های عالم معرفت بوده اند . برادرمان هم که لب باز کرد ، روح عرفان را نشان داد . آمل پناهگاه اهل بیت و رسالت بوده ، که حالا هم رگ و ریشه هاشان در آمل خیلی زیاد است .
صحبت ایشان موجب شد که از آقای ریاحی خواهش کنیم ، پنج شش دقیقه ای دیگر با ما صحبت کنند . آقای ریاحی شما بیان ایشان را متوجه شدید . شما از یک دسته شیاطین سرمایه دار آن حدود تغذیه می شدید . حالا خواستم که واقعیت را برای دادگاه و این مردم روشن کنید . آنهایی که شما را تغذیه می کرده اند ، از ساکنین آنجا و یا از تهران و جاهای دیگر ، اینها را با ما در میان بگذارید .
ریاحی : عرض کنم که هر چه بوده ، همه را مطابق حقیقت با برادران بازجو گفته ام . بحث این برادر ما این است که ما آنجا چگونه می گذرانیدیم و چطور توانستیم چهار ماه آنجا زندگی کنیم ؟ من واقعیات را عرض کردم . ما برای مدت یک الی یک ماه و نیم از تهران تدارک دیده بودیم و خودمان هم برده بودیم ، کسی به ما کمک نکرده بود . یک مقدار برنج هم چهار پنج نفر از بچه هایی که مال خود آمل بودند ...
آیت الله گیلانی : نام آن بچه ها را می دانی ؟ ...
ریاحی : یکی پسری بنام مجتی بود که آنجا کشته شد و فکر می کنم اسم اصلی اش حشمت بود . دیگری که الان هم اینجا هستند و یکی دیگر هم اسمش محمود بود .
آیت الله گیلانی : مستعار یا نه ؟
ریاحی : فکر می کنم همین اسم را داشت . یکی از بچه ها اهل آمل است ، اجازه بفرمایید ، ایشان توضیح بدهند .
آیت الله گیلانی : شما از آمل هستید ، نامتان چیست ؟
سپرغمی : محمدرضا سپرغمی .
آیت الله گیلانی : آقای محمدرضا سپرغمی ، پدرتان چکاره بوده ؟
سپرغمی : پدرم در اداره بهداشت راننده بود ، حدود 4 ، 5 سال پیش بازنشسته شد و قبل از آن هم کارگر شهرداری بوده و قبلاً نیز کارگر بوده است .
آیت الله گیلانی : بله ، خواستم توضیح بدهید ، افرادی که از داخل شهر آمل ، مالکین آن گاوها و اربابان آن چوپان ها بودند ، آنها کی بودند که شما را تغذیه می کردند ؟ عین واقعیت را برای ما بگوئید ؟
سپرغمی : در آنجا یک تشکیلات بود و این طور نبود که احیاناً هر کسی کمکی خواست به جنگلی ها بکند ، بتواند خودسرانه بیاورد ؛ مسئول داشتیم . مسئول تدارکات و شناسایی ، شخصی بود بنام حشمت الله اسدی پور که خودشان هم از نظر وضع زندگی ، همان طور که مردم شهر می دانند ، مرفه بودند .
خودش هم کمک مالی در اختیار سازمان می گذاشت و فامیل هایشان نیز وضع زندگی شان بالاست . این که از آنها هم می گرفت یا نه ، تحقیقاً نمی دانم ، ولی خودش مسئول بود و اگر کسانی چیزی در اختیار این گروهک ضد انقلاب می گذاشتند ، خودش در جریان بوده .
از محل هایی که در جنگل بودند ، گالش های محلی بودند بنام طایفه ابراهیمی ها ؛ اهالی آنها را می شناسند . اینها یک چند دسته ای بودند که از نظر اسمی مقداری کمک کرده بودند ، قبلاً هم توضیح داده شده و تا آنجا که می دانم دستگیر شدند .
آیت الله گیلانی : یعنی آن خاندان ابراهیمی دستگیر شده اند ؟
سپرغمی : بله ، چند نفرشان را آورده اند ، آنها که بیشتر دست داشتند و قبلاً اسامی شان را داده ام ، دستگیر شده اند .
آیت الله گیلانی : اینها ارباب همان گالش ها بودند ؟
سپرغمی : خودشان ، هم گالش بودند و هم صاحب دام .
آیت الله گیلانی : ما شمالی ها ، در گیلان و مازندران ، به طایفه کوهپایه نشین که با گاو و گوسفند سر و کار دارند ، گالش می گوییم . ممکن است این اصطلاح در جای دیگر نباشد .
سپرغمی : دیگر کسانی که کمک می کردند ، در سطح پایین تر بود ؛ از همان گالش هایی بودند که در آن منطقه بودند . تقریباً تمام گالش هایی که در آن منطقه بودند ، کمک کردند ؛ منتها بعضی را با اسم و فامیل نمی شناسم .
آیت الله گیلانی : نه ، آنهایی را که شما می شناسید ، دست اندر کار بودند ، بفرمایید .
سپرغمی : به طور عمده همین دو تا بودند . همه به نوعی کمک می کردند ، از دادن ناهار گرفته تا دادن پنیر یا شیر یا فروش گاو ، به نوعی کمک می کردند . ولی مهم ترین شان ابراهیمی ها هستند که در آنجا بیشترین فعالیت را در این جهت می کردند .
آیت الله گیلانی : از آن فئودال های گنده ، زمین دارهای مهم و صاحبان مراتع کسی با شما همراه نبود ؟ کمک نمی کردند ؟
سپرغمی : چیزی ندیدم .
آیت الله گیلانی : آقای سپرغمی ، تمام واقعیت را برای دادگاه روشن کنید . آیا کلاً بومیان آنجا غیر از گاودارها ، به شما کمک می کردند ؟ و آنهایی که مثلاً ساکن آب اسک ، لاریجان یا تهران بودند ... کی ها شما را تغذیه مالی می کردند ؟
سپرغمی : راجع به مناطق دیگر، بخش لاریجان آمل هیچ اطلاعی نیست و اصلاً هیچ تماسی هم نبود ، اگر احیاناً کسی بوده ، چون از کانال مسئولین پیش می رفت ، اطلاع ندارم .
آیت الله گیلانی : سؤال دیگری که متمم سؤال ما و جواب شماست ، این است که این گاودارها که شما را کمک می کردند ، از ترس بوده یا نه ؟ و این که شما را کمک می کردند که آشوب بپا کنید تا آنها بعداً مرفه زندگی کنند ؟
یکی از اصول مسلمه شما کمونیست ها این است که هدف ، توجیه گر وسیله است . هدف پیاده کردن فلان حکومت است و در پیاده کردن چنین حکومتی به هر وسیله ناجوانمردانه دست می زنند . آنها که شما را کمک می کردند ، از ترس بوده یا نه با رغبت بوده ، که شما سپر بلای آنها بشوید و آشوبی بپا کنید و آنها فردا مال شان ، همه چیزشان محفوظ بماند ؟
سپرغمی : گالش هائی که در آن منطقه بودند ، همه یک طور فکر نمی کردند . بودند کسانی که ترس داشتند و بودند کسانی که صرفاً یک قضیه عاطفی داشتند ، مثلاً فکر می کردند که اینها گرسنه هستند و این قیافه ها را می دیدند (این جنبه هم بوده) و بودند کسانی که علاقه هم داشته اند .
آیت الله گیلانی : بسیار خوب ، شما چه حرفی داشتید آقا ؟
نماینده خانواده شهدا : این آقای ابراهیمی که می گویند ، جدیداً از زندان آزاد شده ، (با اشاره به یکی از پدران شهدا ) پسر ایشان در محدوده ده همان آقای ابراهیمی شهید شده و خانواده ابراهیمی قاتل را می شناختند . اگر خانواده ابراهیمی بی میل نبودند ، به ما می گفتند .
آقای دادستان یک کیفرخواست بخوانید ...
اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(۲۰)