عاملین ترور و اسناد جنایت:
حسن قدس
نام مستعار:
فرمانده واحد تروریستی
|
مجید حشمتی خواه
نام مستعار: حمیدی
عضو واحد تروریستی
|
گزارش درون تشکیلاتی در مورد ترور شهید بختیاری:
هدف: اعدام انقلابی یک پاسدار در خیابان
تاریخ عمل:
محل: خیابان دامپزشکی، نواب
ساعت: 2 بعدازظهر
نوع سلاح: یک کلت کالیبر 45 با 5 فشنگ
نفرات: 2 نفر
شرح عمل: به مدت 4 ساعت ( 1 تا 5 بعدازظهر ) وقت برد تا یک پاسدار تر
ور شود، در این مدت هم شناسایی و هم عملیات گنجانده شده بود که ساعت 2 بعدازظهر یک نفر کمیتهای با لباس چینی، شلوار سبز کمیته در ایستگاه اتوبوس تنها ایستاده بود و با 3 بار گشت نزدیک او شده (در فاصله 10 متری) و سه گلوله به طرف آن شلیک کرده که یک تیر به آن نخورد و یک موتور سه ترکه نیز در آن محل بود ولی نزدیک نشد.
بازتاب: بازتاب آن مشخص نشده
تجریبات:
ملاحظات: طرح موفق بوده و میلیشیای قهرمان سالم به پایگاه خویش باز میگردند.
در قاموس نفاق، کلمات مفاهیمی دیگر مییابد!
آری ! از منافقین تروریست این دلالان بوقهای امپریالیستی و مزدوران قدرتهای استکباری بیش از این انتظار نیست که واژهها و کلمات را برای تطهیر جنایات خود به استخدام کشند و آنها را در هر کجا که خود را در گل فرو میبینند، بکار برند. در قاموس آنان آدمکشی و جنایت ناجوانمردانه آن هم در حق دلاوران شهادت طلب و ایثارگر اسلام و خدمتگزاران صدیق مردم به " اعدام انقلابی " تعبیر میشود و عاملین مزدوران این قبیل جنایات هم به درجه میلیشیای قهرمان ! مفتخر میگردند.
به این امید که شاید کلمات قدرت جادویی یافته و در مواضع غیر واقعی خود جایگزین شوند. وی این انتظاری عبث و بیهودهای بیش نبود. چون مردم حتی زمانی هم که آنان تمامی خلق را قهرمان میخواندند و هنوز به اعدام انقلابی ! خلق مبادرت نکرده بودند، فریب شان را نمی خوردند. آنجاست که علیرغم تمامی این دست و پا زدن ها، حلقه طنابی که منافقین خود بر گردن خویش انداخته بودند تنگ تر میشود و گلوی آنها را میفشارد و در موقعیت کنونی آنان را بسان عبرتی در تاریخ به نمایش میگذارد.
شهید علیاکبر بختیاری
شغل: پاسدار کمیته انقلاب اسلامی منطقه 7
سن: 26 سال
وضعيت تأهل: مجرد
محل شهادت: خیابان دامپزشکی – نواب
تاريخ شهادت: 1360/5/6
زندگينامه
برادر علی اکبر بختیاری در میان خانوادهای متوسط که در یکی از محلات جنوب شهر تهران سکونت داشت، تولد یافت. او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه اسلامی حاج آقا رضا و سپس مدرسه شهاب الدوله به پایان رساند و دوران تحصیلی راهنمایی را در مدرسه آزادی شروع کرد، ولی چندی نگذشت که در سال دوم ترک تحصیل نمود و در کارگاه نجاری مشغول کار شد. وی پس از مدتی به خدمت سربازی برده شد و پس از گذراندن دوران سربازی مجدداً به سر کار قبلی خود بازگشت.
برادر بختیاری از کودکی خود را موظف به انجام فرایض مذهبی نمود و با علاقه و شور فراوان ضمن حضور در مساجد و مجالس مذهب به تعلیم احکام اسلامی پرداخت. او جوانی خوش اخلاق، مهربان و صمیمی بود و به همین سبب همواره مورد احترام نزدیکان خود قرار داشت. با شروع حرکت پرشکوه امت مسلمان وی نیز همگام با سایر اقشار مردم در راهپیماییها و تظاهرات میلیونی علیه رژیم فاسد و وابسته شاه شرکت نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی حدود 4 ماه در مسجد اولیاء و در سنگرهای محافظت از حریم مقدس اسلام و مسلمین به پاسداری از دستاوردهای انقلاب اسلامی پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی دشمن متجاوز بعثی که علیه انقلاب و میهن اسلامی به راه افتاد، وی مشتاقانه به جبهههای نبرد نور علیه ظلمت در جنوب کشور شتافت و در آنجا به دفاع از میهن اسلامی همت گماشت. آنگاه پس از مدتی به تهران بازگشت و همچنان در راستای اهداف اسلامی در جهت پیشبرد انقلاب تلاش نمود، ولی عشق جانگداز کوی حسینی مجدداً او را به جبهه کشاند، در این بار وی داوطلبانه عازم جبهه سومار در غرب کشور شد و در آنجا به نبرد علیه کفار بعثی مشغول گردید.
برادر بختیاری در بازگشت از جبهه سومار بود که به عضویت کمیته انقلاب اسلامی در آمد تا بتواند در چارچوب وظایف و مسئولیتهای یک نگهبان صدیق و امین اسلام خدمات شایسته تری را به نفع تودههای مردم محروم ومستضعف جامعه و در جهت تحکیم و گسترش انقلاب اسلامی بنماید.
شهادتنامه
بالاخره روز موعود فرا رسید و او در حالی که در حاشیه خیابان منتظر اتوبوس ایستاده بود مورد سوء قصد منافقین کوردل قرار گرفت. در آن روز برادر بختیاری میخواست از محل کار خود به یکی دیگر از مناطق کمیته برود و به همین منظور در ایستگاه اتوبوس ایستاده بود، ولی از آنجا که شلوار سبز پاسداری و کفش کتانی بر پا و پیراهن ساده چیتی بر تن داشت، مورد شناسایی دو تن از منافقثین تروریست که از محل میگذشتند، قرار گرفت.
مزدوران که به سلاحهای کمری مسلح بودند پس از ملاحظه وی صرفاً بر اساس مشخصات ظاهری از فاصله دهمتری چند گلوله به سمتش شلیک کرده و با عجله از منطقه میگریزند که در اثر این اقدام کوردلانه و ناجوانمردانه یکی از گلولهها به قلب وی اصابت میکند.
پزشکی قانونی در این مورد چنین گزارش میدهد:
"...در معاینه سوراخی با حلقه سائیدگی و حاشیه سوخته در ناحیه بالا و داخل پستان چپ به قطر تقریبی 8 میلی متر که مسیر ورود گلوله است که با میله فلزی بررسی شد، گلوله به داخل قلب نفوذ یافته است و از ناحیه پشت کتف راست حدود دنده سوم خارج شده..."
و به این ترتیب قلبی که با ایمان به خدا میتپید و کانون مهر و محبت به بندگان محروم و مستضعف او بود، آماج گلوله خصم سیه دل قرار میگیرد و خون گرم و جوشان فرزندی از تبار هابیل بر روی آسفالت گرم خیابان به جریان در میآید تا همراه خونهای همیشه جوشان سایر شهدای انقلاب اسلامی همچون سیلی خروشان کاخ ظلم و مستکبران را واژگون کرده و مزدوران سرسپرده آنان را نابود سازد و در تداوم حرکت خود همچون رودی آرام از پس مرغزارهای سرسبز میهن خونبار گذر کرده و نهال استقلال و آزادی رادر جمهوری اسلامی بارورتر نماید.
مزار شهید: بهشت زهرا، قطعه 24، ردیف 87، شماره 38