دور تسلسل و چرخه ی باطل

قسمت دوم گفتگو با آقای غلامرضا موسوی

26

*در یک دوره ای تقریباً از سال 79 به بعد مفاهیم جدیدی در سازمان مطرح می شود ، طعمه ، عملیات جاری ، غسل هفتگی و حوض ، اینها چه معنی داشت و سازمان به چه علت این مباحث را مطرح کرد؟

_ پس از سال 1376 سازمان یک سری عملیات انجام داد که نیروها به داخل کشور می آمدند که نهایتاً به شکست منجر شد، چند عملیات در مرز و در شهرها انجام شد ، اما نتیجه ای نداشت و به این جمع بندی رسیدند که خط خوب پیش نمی رود، و یک علتی دارد.

معمولاً روش کار به این صورت بود که مدتی یک کار را انجام می دادند ، وقتی می دیدند که خط خوب پیش نمی رود، جمع بندی می کردند که ببینند که اشکال در کجا است .اشکال و تضاد موجود را شناسایی کنند.

معمولا هم در ابتدا برای کادرهای بالا نشست گذاشته می شود و گزارش کار داده می شود و سپس به نیروهای پایین می رسد.

چه عملیاتی بود ؟

به این عملیات ها می گفتند عملیات راهگشایی و سحر که همان خمپاره زنی و یک سری عملیات در مرزها بود.

اینها به این نتیجه رسیدند که خط پیش نمی رود ، و گفتند که علت آن است که نیروها نمی خواهند تمام عیار بجنگند و یک سری مشکلات دارند.

همین که پای نیرو به داخل ایران می رسد سست می شود ، و اگر نیرو با صد واحد به داخل ایران می رود ، به محض ورود به ایران 50 واحد آن می ریزد.تمام عیار نیست و یا اگر مسئله مرگ و زندگی پیش می آید فرد عقب نشینی می کند و پیش نمی رود.

در همین رابطه یک نشست مفصل در قرارگاه باقرزاده گذاشتند و بحثی به نام طعمه را مطرح کردند.

گفتند شما همه طعمه هستید و بیایید ثابت کنید که طعمه نیستید و معمولا هم تمام نشست ها را اینگونه آغاز می کردند ، و با متهم نمودن افراد شروع می شد و می گفتند بیایید خودتان را اثبات کنید .

 

* طعمه یعنی چه ؟

_یعنی این که همه شما طرف ایران هستید ،اطلاعاتی و نفوذی هستید ! این به عنوان یک پیش فرض مطرح شد .

* یعنی از نقطه ای که تو اطلاعاتی هستی شروع می کردند .

_ بله و ما باید ثابت می کردیم که نیستیم ، همیشه هم از چنین روشی استفاده می شد .

نشستهای متعددی گذاشتند و با جار و جنجال و پرخاشگری ادامه دادند و گفتند همه بیایید فکر کنید که آن طرف مرز هستید ، اگر بخواهی مجاهد شوی باید تمام عیار مجاهد شوی و تمام چیزهایی که در ایران وجود دارد و نسبت به ایران داری باید از ذهنت بیرون کنی و یک مجاهد خالص وارد سازمان شوی

* چگونه و از کجا به این نتیجه رسیدند که فرد وقتی وارد ایران می شود ، به قول شما در همان بدو ورود 50 واحد از انگیزه هایش کم می شود ؟

_ در عملیات هایی که بنا داشتند انجام دهند و اهدافی که تعیین کرده بودند، خط پیش نمی رفت .مثلاً اگر هدف زدن یک پایگاه بود ، تیم می آمد و نمی توانست آن را بزند ، یک گوشه ای را می زدند و سریع فرار می کردند، نمی توانستند. بنا براین می دیدند که خط پیش نمی رود و افراد می روند چند خمپاره بی هدف می زنند و سریع به عراق بر می گردند، افراد می ترسیدند.

به همین دلیل آمدند و گفتند بگویید که علت چیست که شما نمی جنگید! چرا تمام عیار نمی جنگید و مشکلتان چیست ؟

اینجا بود که بحث طعمه مطرح شد و گفتند که شما همه طعمه هستید ، چون اگر کسی طعمه نیست می رود و تمام عیار جنگ می کند.

این بحث به خاطر این مطرح شد که افراد را به صورت تک تک و تشکیلاتی از آن عبور دهند .

فرد می آمد و اعتراف می کرد که هر روز برای من خاطرات ایران تداعی می شود و نمی توانم از فکر آن بیرون بیایم و نمی توانم بجنگم ، یک سری مسائل هست که من را در مبارزه سست می کند .

بخشی از بحث طعمه به مسائل نظامی بر می گشت و عمده بحث مربوط به مسائل تشکیلاتی و سیاسی بود .

مسائل تشکیلاتی نظیر این که خیلی ها در این اواخر در نشست ها شرکت نمی کردند و خودشان را به مریضی می زدند ، کار اجرایی نمی کردند و حتی در کارهای نظامی وارد نمی شدند، نشست ها را به هم می زدند، رو در روی مسئولشان می ایستادند و با او بحث و جدل می کردند و به این دلیل می گفتند که شما طعمه هستید.

رجوی می گفت هر کس به یک نحوی چوب لای چرخ سازمان می گذارد ، ریگی در کفش دارد و خط رژیم را پیش می برد، کسی که در نشست شرکت نمی کند ، کار بر عهده نمی گیرد ، یک چیزی را خراب می کند، مثلاً یک پیچ را می خواهد سفت کند آنرا می برد ، این همه ضدیت علت دارد ، و علت آن این است که داری خط رژیم را پیش می بری، پس تو طعمه هستی ، همان پاسدار و اطلاعاتی هستی !

* در ادامه چه اتفاقی افتاد ؟

_ یک جمله داخل پرانتز بگویم و آن این که مسعود رجوی با یک روانشناسی بخصوص ، کاری می کرد که نیرویی که وقتی وارد نشست می شد ، عصبی و به هم ریخته بود که دیگر هیچ رابطه ای با سازمان نداشت و کاملاً به دنبال نقطه ای می گشت که از سازمان جدا شود و فرار کند ، وقتی از نشست بیرون می آمد ، بدهکار بدهکار می کرد، کاملاً طرف تغییر می کرد.

* فرد را تخلیه روانی می کردند .

_ واقعاً به همین صورت بود .مثلاً روی خود من خیلی تأثیر می گذاشت و تا چند ماهی سرپا می شدم و لی باز دوباره می افتادم ، یعنی رجوی با این روش کاری می کرد که فرد همیشه بطور درونی، خودش را بدهکار سازمان بداند .

در این نشست ها همین کار را کردند و همه افراد را بدهکار کردند و بعد از این کلیه افراد آمدند و پروسه خوانی کردند...

* پروسه خوانی یعنی چه ؟

_ یعنی گزارش نویسی کردند و اشکالات کارشان را اعتراف کردند ، مثلاً گفتند یک جا به من گفتند برو فلان کار را انجام بده و من کار را خراب کردم ، یا گوش به فرمان فرمانده ام ندادم و یا در عملیات ترسیدم و جلو نرفتم، یا نشست را شلوغ کردم و یا خودم را به مریضی زدم و به نشست نیامدم... خلاصه ضدیت هایی را که با سازمان کرده بود در نشست جمعی می خواند و نفرات می ریختند بر رویش و انتقاد و انتقاد و فرد را عبور می دادند و باصطلاح فرد دیگر پاک می شد!

* خوب سازمان چه کار می کرد ، آیا تعهد نامه ای ، سوگند نامه ای از افراد می گرفت که دوباره مثل سابق نشوند ؟

_ بله .در انتهای این بحثها یک فرم تعهد می گرفتند که از این به بعد مقید شو به چارچوب های سازمان که نیروی تمام عیار بشوی و بدهکار سازمان شوی و نه طلبکار.فرد این تعهد نامه را می نوشت و چند نفر دیگر آن را می خواندند و اگر تأیید نمی کردند باید دوباره از ابتدا مسائل را مبسوط تر می نوشت تا تأییدیه بگیرد.

این نشست حدود یک ماه تا 40 روز طول کشید و تمام اعضای سازمان هم در آن بودند.رجوی بعد از این بحث غسل را مطرح کرد و گفت که یک جایزه برای شما دارم و با خط قرمز روی تابلو نوشت " غسل هفتگی ".

در ابتدا برای همه ما عجیب بود که غسل هفتگی یعنی چه ؟

رجوی در توضیح این بحث گفت : علت این که همه شما در وادی طلب کاری از سازمان می افتید و طعمه می شوید و مناسبات و تشکیلات را خراب می کنید ، در صحنه عملیات خراب می کنید و می ترسید و همه و همه به علت گیر کردن شما در بحث دوران است و شما هنوز طلاق ندادید!

* هنوز هم طلاق ؟!

_ می گفت شما طلاق دادید و لی هنوز با خاطراتش زندگی می کنید.شما هنوز دارید با خاطرات ایران زندگی می کنید و حسرت به دل یک سری از خاطراتی که در ایران داشتید می باشید، اگر زن داشتی یا دوست دختر داشتی و یا اگر هر کس را دوست داشتی و یا تفریحی در ایران داشتی ، داری با همان ها زندگی می کنی و برای همین هم هست که کار را درست انجام نمی دهی، با سایرین درگیر می شوی و مریض می شوی ...

* وقتی رجوی این حرفها را می زند لابد مستند به یک گزارشاتی است که از لایه های درونی می آید ، اینطور نیست ؟

_ شاید من یک مقداری کلی گفته باشم . رجوی وقتی یک نشست می گذاشت، استناد می کرد به یک سری از نکاتی که نیروها به وی گفته بودند و حرفهایش جمع بندی گزارشاتی بود که اعضاء از خود داده بودند ، نیروها بلند می شدند و در نشست ها فاکت هایی را افشاء می کردند، مثلاً بدون این که نام مشخصی را بیاورد می گفت فلان خواهر را همیشه به چشم زن نگاه می کنم! و همیشه به دنبال او بودم و او را دید می زدم و یا هم جنس خودم که شب او را بیدار می کردم بطرز خاصی بیدار می کردم.

* غسل را توضیح می دادید.

_ رجوی گفت که من می خواهم به شما جایزه بدهم .بنا شد که اعضاء هفته ای دور هم جمع بشوند و هر فاکتی که روزانه داشتند ، مثلاً به یاد ایران افتادند و یا فکر زن کردند که با هم به جایی رفتند و یا دوست دختر داشتند ، اینها را بیان کنند.

* این خاطرات منحصر به زن و مسائل جنسی بود یا محدوده های دیگری مانند یاد پدر و مادر را نیز در بر می گرفت ؟

_ اینها هم بود و می گفتند خاطرات عاطفی دارد حتی یاد تفریحات و جاهایی که رفته بود ، جشنهای عروسی و تولد و ... اینها همه عواملی بود که در کار و مسئولیت فرد تأثیر می گذاشت و باعث کم کاری ، اصطکاک با همکار و نفرات دیگر می شد.

غسل هفتگی می خواست اینها را حل کند و می گفتند این مسائل به یک باره حل نمی شود ، ولی با تکرار آنها و خواندن آن در جمع رفته رفته آنها می ریزد!

بنا بود که خاطرات بطور روزانه در دفترچه ای که داشتیم یادداشت شود و در روزهای جمعه که این نشست ها برگزار می شد خوانده شود و 10 – 20 نفر که در یک سطح بودند و رده تشکیلاتی هم سطحی داشتند می نشستند و یک مسئول بالاتر از آنها می آمد و کنترل و نظارت می کرد و آنها تک تک گزارشات را می خواندند.

* یعنی می گفتند ایده آل این است که شما به هیچ چیز جز سازمان فکر نکنید و باید به سمت این ایده آل حرکت کنید؟

_ بله .دقیقاً همین را مطرح می کردند.

* اصلاً امکان دارد که یک انسان فقط به یک چیز فکر کند و ذهنش هیچ جای دیگر نرود؟

_ برای ما هیچوقت این باور کردنی و قابل هضم نبود ، اما مسئولین سازمان به ما می گفتند از بیان فاکت هایتان نترسید و هر چه فاکت بیشتر باشد بهتر است و به مرور کمتر می شود و خیلی تبلیغ می کردند که فاکتهای ما کم شده است !

* بعد رسید به این که عملیات جاری بشود ؟

_ عملیات جاری از قبل بود ، از سال 74 – 75 بود .نشت عملیات جاری حول مسائل اجرایی بود ، مثلاً من رفتم در کار و یک قطعه را شکسته بودم ، می گفتند علت این چه بوده است ، عدم تمرکز!

یا یک کنتاکت با افراد دیگر داشتم و آنجا مطرح می کردم و انتقاد و انتقاد از خود بود.

* ببینید ، اینها سال 67 و در جمع بندی عملیات مرصاد گفتند ، این که شما نتوانستید پیروز شوید مربوط به این می شده است که طلاق ندادید و زن در فکر و ضمیر شما بوده است ، 9 سال بعد ، یعنی در سال 76 ، 9 سال از انقلاب ایدئولوژیک گذشته و این همه حرف زده شده و آمدند طلاق دادند و از خودشان انتقاد کردند و باصطلاح یک دستگاه جدید جایگزین کردند و به قول شما آن دستگاه رهبری و هژمونی زنانه را پذیرفتند ، باز در سال 76 و در جمع بندی عملیات راهگشایی می گویند شما صد روی صد نیستید و هنوز طلاق ندادید . در این 9 سال چرا آن دستگاه ایدئولوژیکی موثر واقع نشد ؟

_ تغییرات مقطعی بود ، فرد را برای مدتی با انگیزه نگه می داشتند ، اما پس از مدتی دوباره به این احتیاج پیدا می کرد که برایش نشست بگذارند ، و باز تکرار همان حرفهای تکراری . این دستگاه تمام حرفهایش را در همان سال 70 زده بود و چیزی بیش از این نداشت که به نیرو بدهد و برای همین هم به این مسئله می گفتند مسئله دوران !

* منظور همان بحث جنسیت است ؟

_ بله ، این مسئله ای نبود که حل بشود !

* سازمان می گفت این حل نمی شود یا می گفت شما نمی توانید آن را حل کنید؟

_ می گفتند این وجود دارد ، ولی کم کم حل می شود ، مثلاً اگر قبلاً 100 واحد غرق بودی حالا دارد کم می شود ، می رسد به 50 ، 40 ، 30 و یواش یواش می رود به سمت صفر!


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31