دو خاطره خواندنی از شجاعت شهید صدوقی

 

Sadooghi4

یکی از خصوصیات بارز شهید صدوقی که همگی آشنایان با ایشان بر آن تأکید دارند، شجاعت بسیار بالای ایشان است، به نحوی که معتقدند شجاعت ایشان در میان شخصیت های انقلابی کم نظیر است. این شجاعت نمود های فراوانی داشته و در زمانی که فضای جامعه شدیداً از حکومت پهلوی در هراس بوده، شجاعت شهید صدوقی باعث شکست فضا می شده و به قول رهبر انقلاب «از شجاعت ایشان، مردم یزد هم شجاعت پیدا کرده بودند»

آقای علی مازارچی از مبارزین پیش از انقلاب که سال ها با شهید صدوقی آشنا بوده خاطره ای جالب از همین موضوع نقل نموده است:

«آن زمان ما اعلامیه ها را در ساک می گذاشتیم و با خود می بردیم و ابتدای کوچه باریکی می ایستادیم. فروشگاه بزرگی بود که صاحب آن آقای روحانیان بود و به ما پناه می داد. شهید صدوقی صبح ها وقتی قصد داشتند برای نماز صبح به مسجد بروند، به ما می گفتند کیف اعلامیه ها را به خادم مسجد، آقای خبرگی بدهید. ..

در ساک، روی اعلامیه ها شیرینی شیرازی می گذاشتیم و به این ترتیب اعلامیه ها را مخفی می کردیم. در رساندن ساک به مسجد، آقای شعبانعلی منصوری ... به من کمک می کرد.

یک روز در مسیرمان به چهارراهی رسیدیم که ناگهان ماشین پلیس ایستاد. ما پشت آیت الله صدوقی پناه گرفتیم. پلیس گفت این ها باید توقیف شوند. آیت الله صدوقی گفت: "چرا؟ مگر نباید نماز صبح را بخوانند؟" پلیس گفت: "می توانند نماز بخوانند، اما ساک هایشان را باید به ما تحویل دهند." شهید صدوقی جواب دادند:"نماز صبح و دزد سر چهارراه؟ ساکشان را به چه دلیل باید به شمابدهند؟ این ساک ها مال من است. این ها در حمل آن به من کمک می کنند."

سرگردی گفت: "من باید ساک را ببرم." ناگهان شهید صدوقی عصایشان را به درجه های سرگرد زدند و گفتند: "اول صبح یا سگ جلویمان هست یا آژان، چخ!" آنها هم فوراً سوار ماشینشان شدند و فرار کردند. صلابت و شجاعت شهید صدوقی در برخورد با مخالفان، نمونه و بی نظیر بود»(1)

 

Sadooghi5

فرزند شهید صدوقی هم در مصاحبه ای، به یک نمونه از شجاعت شگفت انگیز ایشان در برابر زورگویان و در محیط رعب آور اختناق اشاره نموده است:

«در زمان طاغوت، استانداری به یزد آمده بود که وزنه بردار هم بود و شاخ و شانه می کشید. روزی کسی را نزد حاج آقا [شهید صدوقی] فرستاد که من روزی بیست لیتر شیر می خورم و 120 کیلو وزنه برمی دارم و خلاصه آدم عادی نیستم که بشود هر حرفی را درباره ام زد. حاج آقا پاسخ او را به جمع و منبر خودشان احاله دادند و در شبی که مسجد شلوغ هم بود، بالای منبر گفتند: «دولت برای ما استاندار وزنه برداری فرستاده که به ادعای خودش روزی 20 لیتر شیر می خورد و 120 کیلو وزنه بر می دارد. بهتر بود دولت به جای او، برای ما یک گاو می فرستاد که روزی 50 لیتر شیر بدهد و 50 کیلو بار ببرد که برایمان مفیدتر می بود»(2)

پی نوشت:

1- ماهنامه شاهد یاران، شماره 34، صفحه 114

2- همان، صفحه 13


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31