برّنده ترین سلاح ایمان است
حرف همیشگیاش بود: «برّنده ترین سلاح ایمان است.» این را به همه میگفت؛ آنقدر که شعار ماندگارش شد.
نان خشک
زمانی که جبهه بود نان خشک را به آب میزد و میخورد! رفقایش میگفتند: «وقتی غذای مناسب هست دیگر نیازی نیست این نان خشک ها را بخوری.» شهید رهآموز همانطور که لقمه را دردهانش میگذاشت، میگفت:« شما سختی نکشیدهاید، اینها هم برکت خداست نباید اسراف شود.» این برخورد بارها و بارها از این شهید بزرگوار دیده شده بود.
کفش
معلم دبستان بود. متوجه شد یکی از دانشآموزانش کفش ندارد و با کفش های پدرش به مدرسه میآید. برایش یک جفت کفش نو خرید و بعنوان هدیه به او داد؛ طوری که شاگردش خجالت نکشد.
خواب
قبل از شهادتش خواب دیده بود. میگفت: «در خواب دیدم سیدی مرا برای باغبانی به یک باغ برد... .» مهرماه سال 1360 بود. تازه از جبهه برگشته بود. برای تدریس آمده بود. منافقین ناجوانمردانه شهیدش کردند. دقیقا یک هفته بعد از خوابی که دیده بود.
شهادت
در تاریخ 8مهر1365 زمانی که شهید رهآموز برای دریافت سلاح به بسیج مراجعه کرد در راه توسط اعضای گروهک تروریستی منافقین مورد هجوم قرار گرفته و به مقام والای شهادت رسید.