خاطرات محمد رضا اعتمادیان(2)

قسمت پایانی

 

Etemadiyan

همه فكر مي كردند كه اين سه نفر شهيد شده اند ، اما يكي از دوستان گفت : جنازه آقاي رجايي را ديدي كه چه طور شده است ، به طور كامل پودر شده و آن را داخل كيسه اي نايلوني به طول 30 سانت ريخته اند .

گفتم : نبايد اين طور باشد ، من خودم جنازه را ديشب ديده ام ، او درب تابوت را برداشت ، داخل آن يك كيسه پلاستيكي وجود داشت كه مقداري خاك و استخوان در آن ريخته و روي آن نوشته بودند شهيد رجايي .

درب تابوت هاي ديگر را هم باز كردم كه ديدم جسد شهيد رجايي را داخل تابوت كشميري گذاشته اند . به حاضرين گفتم : اين جسد شهيد رجايي است ، ولي وقتي ديدم آنها اصرار دارند كه اين جسد كشميري است ، احساس كردم به طور يقين برنامه هايي از پيش تعيين شده است . بنابراين سريع به دادستان كل انقلاب ، شهيد قدوسي (1) قضيه را گفتم .

ايشان نزد شهيد محلاتي (2) و من هم خدمت دكتر شيباني و آقاي منافي و خانم رجايي رفتم . رفت و آمدها حدود نيم ساعت طول كشيد و وقتي برگشتيم ، جاي تابلوها عوض شده بود . بعدها متوجه شدم كه در اين برنامه منافقين نفوذ داشته اند و مي خواستند اينگونه وانمود كنند كه كشميري كشته شده است .

در مراسم تشييع هم شخصی به هنگام شعار دادن مي گفت : رجايي خداحافظ ، باهنر خداحافظ ، كشميري خداحافظ . در حالي كه همان شب كشميري از مرز خارج شد . (3)

بعد از شهادت شهيدان رجايي و باهنر ، از طرف شوراي موقت رياست جمهوري ، آيت الله مهدوي كني به عنوان نخست وزير موقت تعيين شد . علت انتخاب ايشان هم اين بود كه طبق اصل 130 قانون اساسي در صورت فوت ، كناره گيري يا بيماري بيش از دو ماه يا عزل رئيس جمهور ، شوراي موقت رياست جمهوري مركب از رئيس ديوان عالي كشور ، رئيس مجلس و نخست وزير تشكيل و تا انتخاب رئيس جمهور بعدي وظايف او را انجام مي دهد . اما چون علاوه بر شهادت رئيس جمهور ، نخست وزير هم به شهادت رسيده بود ، (4) مسئله با امام در ميان گذاشته شد و ايشان فرمودند با دو نفر حاضر شورا را تشكيل دهند .

آن دو نفر نيز بعد از نشستي ، آيت الله مهدوي كني را به مجلس معرفي كردند . من در آن زمان بر اساس برنامه ريزي قبلي مي خواستم به حج مشرف شوم و قصد داشتم در كنار مراسم حج ، درباره ادغام سازمان حج و سازمان اوقاف مطالعه نمايم . آيت الله مهدوي نيز بعد از تنفيذ حكم و ابقاي بنده گفتند كه مطابق برنامه هاي قبل عمل كنم . پس از آن به حج مشرف شدم .

در دهم مهر ماه سال 1360 ، انتخابات رياست جمهوري در ايران برگزار مي شد و قرار بود ايرانی هاي حاضر در مكه و مدينه نيز در اين انتخابات شركت كنند . مسئولان عربستان سعودي وقتي از اين تصميم مطلع شدند ، به وحشت افتادند ، زيرا مي ترسيدند عربستاني ها اين عمل را به عنوان يك الگوي سياسي درخواست نمايند كه اتفاقاً اينگونه نيز شد .

دولتمردان عربستان از ما خواستند كه كسي را به عنوان مسئول و سر پرست انتخابات معرفي نماييم تا با او طرف حساب باشند . دوستان نيز دور هم نشسته و بدون ذكر مسئوليت بنده در ايران ، من را به عنوان سرپرست انتخابات معرفي نمودند .

من هم مايل بودم تا در كنار سفر حج در ارتباط با صندوق هاي انتخابات رياست جمهوري در عربستان ، مسائل اجرايي را نيز از نزديك ببينم ، از اين رو به همراه آيت الله تسخيري به عنوان مترجم ، نزد آنها رفتيم . حدود چهار ساعت عرب ها از ما سؤال و جواب كردند .

از سوابقم و نحوه ي برگزاري انتخابات پرسيدند ، مي گفتند : اگر دشمنان شما به صندوق ها حمله كردند چه مي شود ؟ در پاسخ گفتم : اگر كسي مواد منفجره يا اسلحه داشته باشد ، مسئوليتش با شماست ، ولي به نظر ما هيچ مشكلي روي نخواهد داد و حتي كوچكترين ضربه اي به كسي وارد نخواهد شد .

شكر خدا انتخابات خوبي برگزار شد و مردم به خوبي از آن استقبال كردند . حضور آنها در پاي صندوق هاي رأي توجه ديگر مسلمانان حاضر در حج را جلب كرده بود و تبليغات بزرگي براي مشروعيت نظام به حساب مي آمد .

 

• سوء قصد ناموفق منافقين

بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و مخصوصاً از اوايل سال 1360 نظام در حال تثبيت و كارها در حال سر و سامان پيدا كردن بود كه دشمن به فكر حذف فيزيكي گردانندگان نظام افتاد . بيشترين ترورها در سال هاي 1360 تا 1362 اتفاق افتاد . ترورها در آن زمان كور و بي هدف بود ، به مردم عادي به جرم شركت در راهپيمايي و نماز جمعه و شعار دادن به نفع نظام حمله مي كردند .

خلاصه هر كس كه به نظر آنها حزب الهي بود ، ترورش را مفيد مي دانستند ، ولي به تدريج به نتيجه ديگري رسيدند و سراغ نخبگان رفتند . هر چند كه اين ترورها نتيجه معكوس داشت و به استحكام انقلاب و وحدت بين مردم و عريان شدن چهره نفاق خيلي كمك كرد .

در سال هاي 1360 يا 1361 آقاي قراب (5) از اوين با من تماس گرفت و پرسيد آيا خبر داري مي خواستند تو را ترور كنند . من هيچ اطلاعي از اين جريان نداشتم ، به دعوت ايشان به اوين رفتم و پرونده اي مبني بر ترور خود را ديدم .

مطابق اعتراف يكي از منافقين دستگير شده ، آنها به منظور ترور من به منزل همسايه ما كه كارمند هواپيمايي بود ، رفته و او را به همراه خانواده اش در يك اتاق زنداني كرده بودند ، زيرا از اين خانه مي خواستند من را مورد هدف قرار دهند .

من به طور اتفاقي آن شب به خاطر مشغله فراوان در اوقاف مانده بودم . آنها صبح با ماشين همان همسايه رفته و ماشين را در خيابان كارون رها كرده بودند و از آنجا تلفن زده ، ضمن اطلاع محل ماشين ، همسايه را تهديد كرده بودند كه اگر چيزي بگويد او و سه فرزندش را خواهند كشت .

شب بعد كه آنها دوباره به منزل آن همسايه بازگشته بودند ، با خانه خالي و درهاي بسته مواجه شدند و سرانجام بعد از يكي دو شب از برنامه ترور منصرف مي شوند . تقريباً چهل روز از نقشه آنها گذشته بود كه من از آن باخبر شدم و بلافاصله به سراغ همسايه مان رفته و به خاطر دردسري كه آنها كشيده بودند عذرخواهي كردم .

ولي آنها به كلي منكر موضوع بودند تا اين كه منافق دستگير شده را به آنجا آوردند و وقتي او جزئيات را شرح داد ، همسايه اقرار كرده كه به خاطر ترس تا كنون مسئله را كتمان كرده بود . لازم به ذكر است كه گروه مذكور حدود ده مورد اقدام به ترور كرده بود و فقط در دو سه مورد موفق نشده بود . (6)

 

پی نوشت ها:

1. شهيد آيت الله علي قدوسي در سال 1306 هـ . ش در نهاوند ديده به جهان گشود . تحصيلات خود را ابتدا در زادگاه خود گذراند و در پانزده سالگي وارد حوزه علميه قم شد . درس خارج فقه را نزد آيات عظام بروجردي و امام فرا گرفت و در فلسه هم شاگرد آيت الله علامه طباطبائي بود . وي در سال 1341 به درجه اجتهاد نائل آمد . سپس به مديريت مدرسه حقاني قم برگزيده شد و اصلاحات جالبي را در دروس حوزه پديد آورد كه در آن زمان بديع و بي مانند بود .

با پيروزي انقلاب اسلامي ايشان از سوي حضرت امام به سمت دادستان كل انقلاب منصوب شدند . جديت و پشتكار وي باعث كينه توزي منافقين كور دل شد . آنان او را پس از عمري تلاش در راه احياي احكام الهي و استقرار حكومت اسلامي ، در چهاردهم شهريور 1360 ترور كردند . (براي اطلاع بيشتر ر . ك به راست قامتان جاويد ، واحد فرهنگي بسيج پايگاه شهيد قدوسي ، دادگاه انقلاب اسلامي ايران ، تهران 1378)

2. آيت الله فضل الله مهدي زاده محلاتي فرزند غلام حسين در سال 1309 هـ . ش در محلات ديده به جهان گشود ، دوران ابتدايي را در محلات گذرانيد و در 16 سالگي جهت تحصيلات حوزوي عازم قم شد و از محضر آقايان شهيد مطهری ، منتظري ، شهيد صدوقي ، عبدالجواد اصفهاني ، مرتضي حائري ، سلطاني و علامه طباطبايي تلمذ نمود و در درس خارج هم شاگرد آيت الله بروجردي و امام خميني بود . ايشان در سال 1339 به تهران آمد و از محضر آيات عظام خوانساري ، آملي ، آشتياني بهره برد و اسفار را نزد رفيعي قزويني فرا گرفت .

وي فعاليت هاي سياسي خود را با فدائيان اسلام آغاز كرد و از فعالان جمعيت فدائيان اسلام بود . در آغاز نهضت حضرت امام از فعالان نهضت بوده و در اين راستا بارها دستگير و زنداني شد . در روزهاي پر تلاطم بهمن 1357 به عضويت كميته استقبال در آمد و در اشغال راديو و تلويزيون نقش به سزايي داشت . از مناصب وي بعد از پيروزي انقلاب مي توان به معاونت در كميته مركزي انقلاب ، نماينده امام در شوراي عالي حج و اوقاف ، نماينده امام در سپاه پاسداران و نماينده مجلس اشاره كرد . وي در اسفند 1364 توسط رژيم عراق در اثر شليك موشك به هواپيماي حامل ايشان به شهادت رسيد . ( براي اطلاع بيشتر ر . ك به خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي ، پيشين)

3. البته بنده بعدها ضمن شكايتي به دادستان كل كشور ، آقاي موسوي اردبيلي اين مسائل را مطرح كرديم ، ولي بعدها فهميدم كه حضرت امام فرموده اند در مسئله انفجار نخست وزير ديگر پيگيري نشود و اين شكايت نيز پيگيري نشد . (راوي)

4.بر اساس اصل 130 قانون اساسي ، در صورت فوت يا كناره گيري يا بيماري بيش از دو ماه و عزل رئيس جمهور يا موجبات ديگري از اينگونه ، شوراي موقت رياست جمهوري مركب از نخست وزير ، رئيس مجلس شوراي ملي و رئيس ديوان عالي كشور تشكيل شده و وظايف او را انجام مي دهند . اين اصل در تجديد نظر قانون اساسي در سال 1368 مورد تجديد نظر قرار گرفت و اينگونه اصلاح شد :

در صورت فوت ، عزل ، استعفا ، غيبت يا بيماري بيش از دو ماه رئيس جمهوري ، معاون اول رئيس جمهور با موافقت رهبري اختيارات و مسئوليت هاي وي را به عهده مي گيرد و شورايي مركب از رئيس مجلس ، رئيس قوه قضائيه و معاون اول رئيس جمهور موظف هستند ترتيبي اتخاذ نمايند تا حداكثر ظرف مدت پنجاه روز ، رئيس جمهور انتخاب شود . در صورت فوت يا امور ديگري كه مانع انجام وظيفه معاون اول رئيس جمهور شود ، مقام رهبري فرد ديگري را به جاي او منصوب مي كند . (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ، پيشين ، اصل صد و سي و يكم ، ص 86)

5. آقاي رضا قراب از دوستان شهيد لاجوردي و مدتي بازپرس دادستاني بود . (راوي)

6. منافقين چشم و گوش بسته دستورات سازمان را اجرا مي كردند و صرف اين كه بنده معاون نخست وزير بودم براي آنها كافي بود كه دست به ترورم بزنند . (راوي)


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29