بسياري از انديشوران سياسي معتقدند گروه هايي چون القاعده ، آشكارا مديون دكترين هاي راست و چپ افراطي اروپا در سده 20 هستند . بنيادگراياني چون " حسن البنا " نيز ايده وفاداري مطلق را از فرمان موسوليني (ايمان داشته باشيد ، اطاعت كنيد و بجنگيد) گرفتند و شعار سازمان شبه نظامي خود را (عمل ، اطاعت ، سكوت) قرار دادند و با الهام گرفتن از نازيسم بر عمل گرايي بسيار تأكيد داشتند . (1)
" مودودي " اولين كسي بود كه صفت اسلامي را به برخي عبارات مشخصاً غربي از جمله انقلاب ، كشور و ايدئولوژي پيوند داد و سرانجام در زمان سيد قطب مصري ، وي خواستار تشكيل كشوري يكپارچه به رهبري يك حزب اسلامي گرديد كه به كارگيري هرگونه ابزار خشونت بار را مجاز مي دانست .
بعضي معتقدند اين نوع تفكر لنينيسم در لباس بنيادگرايي است ، اين مسئله در مورد نازيسم و فاشيسم صدق مي كند ، دكترين آنها در واقع ملغمه اي از سمبل هاي قديمي و عقايد جديد بود . (2)
عليرغم تأكيد قرآن و روايات و حتي اذعان شرق شناسان بر حرمت ترور در اسلام ، گروه هاي افراطي و انحرافي مانند طالبان و القاعده در جهان اسلام با عمليات انتحاري و با بمب گذاريها ، غير نظاميان و انسان هاي بيگناه را با استناد به آيات قرآن و سنت رسول الله (ص) به كام مرگ مي برند . اين امر در واقع مصداق « كلمة الحق يراد بها الباطل » است .
بنيادگرايان راديكال با استناد به برتري جهاد بر ديگر اعمال ديني در كتاب "السياسة الشرعيه " ابن تيميه و همچنين تأكيد بر جهاد در اسلام در كتاب " معالم في الطريق " سيد قطب ، كشتن غير نظاميان را با بحث هاي كلامي و توجيهات شرعي جايز مي دانند .
در واقع منشأ اعتقادات بنيادگرايان راديكال ، تحت تأثير بدعت هاي وهابيون و امروز تئوري پردازان تروريست بنيادگراي راديكال است كه با جمود و تحجر در پيروي از اجداد خود ، بدون پشتوانه عقلي و نقلي به نام اسلام بر ضد آن ، ماهيت ضد تروريستي جهاد را خدشه دار مي كنند .
واقعيت آن است كه عقايد و نمادها و مناسك ديني اگر روح توحيد _ كه اساس اسلام است _ را با خود نداشته باشند ، در دامن ايدئولوژي هاي مدرن خواهند افتاد . همانگونه كه اين امر در مورد بنيادگرايان به وقوع پيوست .آنها به دليل انحراف از انديشه هاي اسلامي و تأكيد زياد بر عمل گرايي و غفلت از جوهر ديني در دامان مدرنيسم افتادند تا بتوانند مقاصد خود را عملي سازند .
بنابراين بايد به طور قطع بين دو نوع قرائت و برداشت تفاوت قائل شد ، در اسلام مورد نظر القاعده ، ترور به عنوان وسيله اي براي نيل به اهداف توجيه پذير است ، در حالي كه در اسلام اصيل ترور با هر نيت و انگيزه اي ، امري مردود و فاقد وجاهت حقوقي و شرعي مي باشد . مروري بر عملكرد گروه هاي افراطي ، به خصوص القاعده و نيز تعمق در آيات و روايات و عملكرد پيامبر اعظم (ص) و ائمه معصومين (ع) مؤيد تفاوت ميان اين دو نوع برداشت از اسلام است .
• جهاد در اسلام
جنگ در اسلام گرچه به جهاد ابتدايي و دفاعي تقسيم شده است ، لكن اين تقسيم با نگاه بدوي و ابتدايي است وگرنه با ديد دوم ، بازگشت جهاد ابتدايي به دفاع است و با نظر سوم به دفع خار راه و طرد مزاحم از مسير مستقيم بر مي گردد .
البته اين تقسيم به لحاظ تهاجم بيگانه صورت مي پذيرد كه اگر بيگانه نسبت به مرز جغرافيايي اسلام حمله نظامي كرد ، دفاع در برابر آن واجب است ، اما اگر بر اثر تهاجم فرهنگي و تبليغ سوء ، بت پرستي و شرك رواج يافت و در نتيجه حق مسلم فطرت كه توحيد ناب است آسيب ديد ، بايد براي احقاق اين حق قيام و اقدام مسلحانه كرد ، لكن چنان كه اشاره شد ، روح اين قيام دفاع است ، هر چند كه ظاهر فقه آن را جهاد ابتدايي مي نامد . (3)
جهاد رد معناي خاصي كه در متون اسلامي و عرف رايج مسلمانان وجود دارد ، يعني كوشش در راه خدا ، از اين منظر اساسي است كه مي توان گفت همه زندگي ، بنا بر نظر اسلام جهاد است ، زيرا جز تلاش براي زيستن مطابق با اراده خداوند و كوشش براي انجام اعمال صالح و دوري از بدي ها نيست . به دليل اين كه در اسلام دين و دنيا جدا از يكديگر نيستند ، بنابراين كل حيات انسان مستلزم نوعي جهاد است . (4)
قرآن مي فرمايد : " خداوند مسلمانان را از صلح با كساني كه در حال جنگ با آنها هستند باز نمي دارد ، بلكه مسلمانان را از صلح با كساني كه به خانه هاي مسلمانان تجاوز كرده و آنها را از خانه هاي خود بيرون مي كنند ، منع كرده است . " (5)
همه فقهاي شيعه و تقريباً بيشتر فقهاي اهل تسنن به ويژه در عصر حاضر ، جهاد را تنها زماني مشروع دانسته اند كه نه تهاجمي بلكه دفاعي بوده باشد . در اهل تسنن به ويژه از دهه 1950 و فتواي " محمد شلتوت " اكثر علماي سرشناس عالم تسنن متفق القولند در اين كه تنها جهاد جايز ، دفاعي است .
در سال 1258 ميلادي مغول ها بغداد را تصرف كردند ، پيروزي مغول ها به قرن ها قدرت بغداد در دنياي اسلام پايان داد . ابن تيميه حنبلي مذهب ، عليه حاكمان مغول كه به تعبير او از اسلام منحرف شده بودند دست به شورش زد . وي كه از رهبران فكري وهابيون است با ذكر آيات متعددي راجع به جهاد ، جهاد را بر امر حج و نماز برتري داد و اعلام كرد هر كس در جهاد شركت نكند ، كافر قلمداد مي شود ، حتي اگر شهادتين را گفته باشد و بايد با او جنگيد . (6)
" ابوالاعلي مودودي " اولين شخصي است كه به صورت روش مندانه اي به واژه جهاد پرداخت و آن را وارد ادبيات سياسي معاصر كرد . پس از وي " سيد قطب " به مسئله جهاد پرداخت و آن را وارد ادبيات گروه هاي نظامي اسلام گرا كرد ، به طوري كه معتقد بود كه اسلام فقط با جهاد است . (7)
اشغال افغانستان توسط شوروي در سال 1979 نقطه عطفي در تحركات سياسي و جهادي بنيادگرايان به شمار مي آمد و موجب به وجود آمدن خشونت هاي فرقه اي در دوره هاي بعد شد ، به طوري كه بعد از يازدهم سپتامبر به دليل هدف قرار دادن قدرت هاي بزرگ مورد توجه جدي قرار گرفت .
از آنجا كه رويكرد به اسلام سياسي در دو ديدگاه بنيادگرايي راديكال و انقلاب اسلامي شيعي ظهور كرد به بررسي اين دو مي پردازيم .
1. بنيادگرايي اسلامي
كلمه بنيادگرايي مشتق از كلمه Fundamental به معناي شالوده ، اساس و پايه است . (8) معادل اين واژه در زبان عربي " الاصوليه " است كه به معناي بازگشت به اصول و مباني مي باشد . اين واژه مفهومي غربي است و براي نخستين بار در اوايل سده بيستم و در مباحث درون مذهبي پروتستان در آمريكا رواج يافت . بين سال هاي 1915 – 1910پروتستان هاي كليساي انجيلي مبادرت به انتشار جزواتي با عنوان " مباني " كردند كه در آنها بر حقيقت نص كتاب مقدس در برابر تفسيرهاي جديد تأكيد شد . (9)
با گسترش جريان هاي ديني يهودي ، اسلامي ، بودايي و هندو در نيمه دوم سده 20 كه " پيترال برگرد " از آن به عنوان موج جهاني سكولار ياد مي كند ، واژه بنيادگرايي گسترش بيشتري يافت . اين جريان با فروپاشي نظام دو قطبي و سقوط نظام كمونيستي شوروي به ويژه پس از حادثه يازدهم سپتامبر سرعت فراواني يافت و عده اي مانند " هانتيگتون " و " برنارد لوئيس " اين مسئله را مطرح كردند كه منازعه آينده بين اسلام و غرب خواهد بود .
بنيادگرايي اسلامي ، سكولاريسم را رهارود تمدن جديد و غرب مي داند و گسترش آن را در دنياي اسلام محصول فعاليت و تلاش كشورهاي استعمارگر غربي معرفي مي كند ، از اين رو بر پيوند دين و سياست تأكيد مي كند .
" حسن البنا " بنيانگذار جمعيت اخوان المسلمين ، دين و سياست را از يكديگر جدايي ناپذير مي دانست . " ابوالاعلي مودودي " بنيانگذار جماعت اسلامي و مصلح ديني پاكستان نيز معتقد بود اسلام بر انسان و جهان اجتماعي حاكم و فرمانرواست و " سيد قطب " اسلام گراي انقلابي مصر نيز به صورتي انقلابي از پيوند دين و سياست دفاع مي كرد . (10)
از آنجا كه واژه بنيادگرايي مغالطه آميز بوده و عناصر ناهمگون زيادي را در بر دارد ، بايد بين جريان هاي بنيادگرا تفاوت قائل شد . راديكاليسم اسلامي از منظر غرب به طرفداران دخالت ارزش هاي ديني در عرصه سياسي نگاه مي كند و داراي يك عمل گرايي وسيع مي باشد و مي توان معادل بنيادگر دانست . اين جريان ها همان طور كه ذكر شد بر مفهوم جهاد بيش از ديگر مناسك ديني تأكيد كرده و هيچگونه انفعالي را بر نمي تابند .
اسلام گرايي اگر چه بر پيوند دين و سياست تأكيد مي كند ، جريان يكپارچه اي در كنار اين جريان نيست ، سنت گرايان اگر چه تشابهاتي با جريان بنيادگرا دارند ، لكن داراي تفاوت هاي اساسي با آن مي باشند و مي توان آنها را به دليل توجه به جوهر دين و بر نتافتن صرف ظواهر ديني با بنيادگرايان متفاوت دانست .
سنت گرايان اصولاً در حلقه حكمت خالده مي گنجند كه از جمله آنها مي توان از " رنه گنون " ، " فريتهوف شوان " و پروفسور " سيد حسن نصر " نام برد . مهمترين وجه تشابهات و افتراقات اين دو جريان از منظر سنت گرايان به شرح زير است :
نگرش نسبت به ماهيت مدرنيته و اركان آن : اگر چه هر دو جريان ضد مدرنيته هستند ، اما بنيادگرايان اصولاً از حقيقت مدرنيته غافل اند و تأمل جدي در باب مبادي و نتايج آن نمي كنند . آنها معتقدند در دوره مدرن انحراف ديني و اخلاقي پيدا شده است . تلقي بنيادگرايان همانند مواجهه اوليه كاتوليك ها با دوره مدرن بود كه منجر به صدور فتاوايي از جانب پاپ لئوي سيزدهم شد .
به عبارت ديگر نسبت آنها به مدرنيته مشخص نيست . از طرفي مدرنيته را شيطاني مي دانند ، از سوي ديگر از ثمرات كامل آن بهره مي برند . در حالي كه سنت گرايان مدرنيته را مسئله مهمي در خور اعتناي جدي و بلكه بررسي آن را از ضروريات زندگي اين دوره مي دانند .
پی نوشت:
1. فرانسيس فوكوياما ، بنيادگرايي زمينه ساز مدرنيزم ، ترجمه فردوس زارع ، ماهنامه غرب در آيينه فرهنگ ، شماره 29 ، 1382 ،ص 48
2. همان
3. عبدالله جوادي آملي ، حماسه و عرفان ، قم ، نشر اسراء ، 1377 ، ص 24 – 23
4. سيد حسين نصر ، قلب اسلام ، تهران ، حقيقت ، 1383 ، ص 315 – 314
5. ممتحنه ، آيه 90
6. شيخ احمد مهدي بخشي ، جهاد از ابن تيميه تا بن لادن ، علوم سياسي ، سال نهم ، ش 24 ، 1385 ، ص 173
7. همان ، ص 173
8. اندرو هي وود ، ترجمه احمد رفيعي ، درآمدي بر ايدئولوژي هاي سياسي ، تهران ، وزارت امور خارجه ، 1379 ، ص 459
9. بابي سعيد ، ترجمه غلامرضا جمشيديها و موسي عنبري ، هراس بنيادين ، اروپا مداري و ظهور اسلام گرايي ، تهران ، دانشگاه تهران ، 1379 ، ص 20
10. غلامرضا بهروز لك ، مهدويت و جهاني شدن ، كتاب نقد ، ش 24 ، 1382 ، ص 74 . كيت نش ، ترجمه محمدتقي دلفروز ، جامعه شناسي سياسي معاصر ، تهران ، انتشارات كوير ، 1380 ، ص 96 – 90 و مانوئل كاستلز ، ترجمه حسن چاوشيان و همكاران ، عصر اطلاعات ، اقتصاد ، جامعه و فرهنگ ، تهران ، طرح نو ، 1380 ، ج 2 ، ص 26- 24 .
تروريسم اسلامي ، افسانه يا واقعيت (2)