خاطرات حاج احمد قدیریان (4)

3872 269

آيت الله دكتر بهشتي (1) رئيس شوراي عالي قضايي همیشه مورد اهانت منافقين قرار می گرفت . آنان با جوسازي و تهمت هاي ناروا سعي بر اين داشتند كه مردم را نسبت به او بدبين كنند . روزي در سخنراني كه در دانشگاه تهران داشت بعد از اتمام برنامه ، هنگامي كه از در دانشگاه بيرون آمد ، منافقين شعار دادند : " بهشتي ، بهشتي ، طالقاني را تو كشتي ." ولي ايشان با صبوري بيرون رفت و فرمود : " ما و دوستان مان در اين برهه از زمان بر اين شديم كه سكوت كنيم ." سرانجام اعضاي سازمان به اين نتيجه رسيدند كه نه تنها بهشتي بلكه ياران او را هم از ميان بردارند .

 

هر هفته يك شب جلسه اي با حضور مسئولين در دفتر حزب جمهوري به رياست دكتر بهشتي برگزار مي شد . روز هفتم تير آقاي كلاهي كه مسئول انفجار دفتر حزب بود با دفتر آقاي قدوسي ، آقاي لاجوردي و دفتر خود من و كسان ديگر كه اسامي آنها جزو ليست بوده تماس گرفت و تأكيد داشت كه آقاي بهشتي امشب مطالب بسيار مهمي براي سخنراني دارد ، حتماً شركت كنيد .

آقاي قدوسي و لاجوردي و خود من به خاطر كار زياد نتوانستيم در آن جلسه شركت كنيم . آن شب در حزب جمهوري انفجار صورت گرفت و شهيد بهشتي و تعداد زيادي به شهادت رسيدند . (2)

 

6) ترور شهيد كچويي

يكي ديگر از اهداف منافقين حمله به دادسراي انقلاب بود . سعادتي يكي از اعضاي سازمان كه به دليل برقراري ارتباط با سفارت شوروي مدتي در زندان اوين به سر مي برد با يكي از زندانيان به نام كاظم افجه اي ارتباط برقرار كرد .

كاظم كه خود يك منافق به تمام معنا بود ، بعد از آزادي از زندان اظهار توبه و ندامت كرد و با اين اعمال توانست روي مسئولين زندان اثر بگذارد و به منظور كمك به زندانيان در آنجا مشغول به كار شود .

روز هشتم تير جلسه اي با حضور 24 تن از حكام شرع ، آقاي لاجوردي ، آيت الله قدوسي ، آيت الله گيلاني و چند نفر ديگر از جمله خودم در دادسرا تشكيل شد . كاظم افجه اي كه متوجه قضيه شده بود با هماهنگي سعادتي با سلاح كلاشينكف كه آن را روي رگبار گذاشته بود پشت در جلسه قرار گرفت .

آقاي محمد ميرآبي مسئول دفتر آقاي گيلاني متوجه او شد و از او پرسيد : اينجا چه مي كني ؟ افجه اي در جواب گفت : يك سؤال شرعي دارم و مي خواهم از آقاي گيلاني بپرسم . در واقع او براي قتل اعضاي آن جلسه آمده بود . آقاي ميرآبي و آقاي غفارپور معاون قضايي او را از آنجا بيرون كرده و با تندي به آقاي كچويي (3) گفتند كه براي چه او به اينجا آمده است ، اين آدم خطرناكي است .

 

منتهي آقاي كچويي به خاطر اين كه ايشان توبه كرده و بسيار انسان دل رحم و دلسوزي بود نمي پذيرفت ، ولي دستور داد كه اسلحه را از او بگيرند . در همان حال افجه اي با موتور از اوين بيرون رفت و يك قبضه اسلحه كمري رولور تهيه كرده و برگشت .

بعد از اتمام جلسه حكام شرع و ديگران در ضلع شرقي اوين زير درختان نشسته بودند و پاسخگوي توضيحات و مسائل شرعي زندانيان بودند . در همين حال افجه اي به آنها نزديك شده و اسلحه را به سمت آنها كشيد ، آقاي لاجوردي متوجه قضيه شده پشت درخت پنهان شد ، آقاي كچويي اسلحه خود را بيرون آورد اما قبل از آن افجه اي تيري به سر او زد . كچوي را به بيمارستان تجريش بردند كه در حين عمل جراحي به شهادت رسيد .

چند نفر ديگر از حكام شرع مجروح شدند و محافظين آقاي لاجوردي او را دستگير كرده به پشت بام دادسرا بردند . هنگامي كه آقاي لاجوردي از او بازجويي كرد كه براي چه اين كار را كردي ؟ اسلحه را از كجا آوردي و غيره ؟ ايشان اظهار داشت كه من تشنه ام و درخواست يك ليوان آب كرد . بعد از اين كه آب را خورد خود را از پشت بام به پايين پرت كرد ، او را به بيمارستان رساندند ، اما بعد از يكي دو ساعت به هلاكت رسيد .

 

7) حوادث 25 تير ماه 1360

در روز بيست و پنج تير، يك هواپيماي سي 130 در فرودگاه نشست . آقاي رضا لاجوردي اخوي شهيد لاجوردي كه به عنوان نماينده دادستاني كل در آنجا بود با من تماس گرفت كه يك هواپيمايي كه مشخص نيست از كجا آمده و به دستور چه كسي نشسته است ، هيچ كس مسئوليت آن را به عهده نمي گيرد و آنها قصد تخليه وسايل را دارند .

من اين خبر را به آقاي قدوسي دادستان كل انقلاب منعكس كردم ، ايشان فرمودند : هواپيما بازرسي شود و وسايل تخليه نشود . آقاي رضا لاجوردي حدود 23 صندوق كه روي آن دادستاني ارتش و دادستاني كل نوشته شده بود را گزارش كرد . (البته بدون آرم و علامت)

در آن لحظه چند نفر ادعا داشتند از دفتر رياست جمهوري هستند ، سه عدد كانتينر با اسب آوردند و كل صندوق ها را در اين سه كانتينر تخليه كردند . آقاي لاجوردي به من خبر داد و من با دفتر بني صدر ، دادستاني ارتش و جاهاي ديگر تماس گرفتم ، هيچ كس به عهده نگرفت . هواپيماي سي 130 بارها را تخليه كرد و پرواز نمود .

به آقاي لاجوردي اعلام نمودم كه كانتينرها را به اوين بفرست . بعد از چند روز به آقاي قدوسي گفتم : اجازه بدهيد ما صندوق ها را باز كنيم ببينيم چيست . صندوق ها را باز كرديم متوجه شديم تعداد زيادي اسلحه كه اگر واقعاً اين اسلحه ها به دست آنان مي افتاد به قول آنها كار يكسره مي شد .

چنانچه بعدها معلوم شد كه آنها روز 25 تير قصد كودتا داشتند . انواع مسلسل سنگين با متعلقات ، تفنگ نيمه خودكار روسي ، سيمينوف 1300 قبضه با مارك وزارت دفاع ، كلاشينكف قنداق دار روسي 100 قبضه بدون علامت ، قنداق دار تاشو 500 قبضه ، خمپاره انداز 60 ميلي متري ، بي سيم ، كلت كمري ، انواع فشنگ ، نارنجك ، آرپي جي هفت و گلوله آن و غيره .

در روز 29/4/1360 اين محموله را تحويل سپاه پاسداران داديم ، بعد از چند روز صاحبان آن اسب ها با دادستاني تماس گرفتند كه اسب ها را از ما اجاره كردند و گفتند ما با كانتينر اسب ها را مي بريم كه بعد از بررسي ، اسب ها را به آنها تحويل داديم . (4)

 

8 ) بمب گذاري در دفتر نخست وزيري

با انتخاب بني صدر به عنوان رئيس جمهور ، شهيد رجايي نيز به عنوان نخست وزير مشخص شد . زماني كه به عنوان نخست وزير بود ، بني صدر به او اعتنا نمي كرد ، خودش مي گفت : " وقتي در دانشكده افسري پشت سر بني صدر راه مي رفتم بني صدر به من محل نمي گذاشت . خدمت شهيد بهشتي و امام منعكس كردم ، فرمودند : بايد بمانيد . " رجايي كفه تقوا ، صفا ، صميميت و استقامت (5) و بني صدر كفه بي تقوايي ، جنايت و خيانت بود .

 

پی نوشت:

 

1. دكتر سيد محمد حسيني بهشتي در دوم آبان 1307 در يك خانواده روحاني به دنيا آمد . او از چهار سالگي تحصيلاتش را در مكتب خانه آغاز كرد . در سال 1326 عازم تهران شد و به تحصيل در دانشكده معقول و منقول مشغول گرديد و در سال 1330 موفق به اخذ درجه ليسانس از اين دانشكده شد . ايشان در نهضت ملي شدن صنعت نفت نقش فعالي ايفا كرد . او از سال 33 تا 42 با تأسيس دبيرستان دين و دانش در قم ، به نزديك شدن حوزه و دانشگاه پرداخت و طي همين سال ها در تأسيس و فعاليت هيئت هاي مؤتلفه نقش مهمي ايفا كرد . پس از ترور حسنعلي منصور توسط اين گروه و با استفاده از موقعيت دعوتي كه آيات قم از ايشان براي حضور در مسجد هامبورگ به عمل آوردند ، عازم آلمان شد . دكتر بهشتي در سال 54 به دليل اشاعه مفاهيم سياسي قرآن بازداشت گرديد ، اما پس از مدت كوتاهي آزاد شده و در تشكيل جامعه روحانيت مبارز نقش فعالي ايفا كرد . وي يك بار ديگر پس از عاشوراي 57 براي مدتي دستگير شد و با عزيمت حضرت امام همراه ايشان به پاريس رفت و به امر امام هسته اوليه شوراي انقلاب را تشكيل داد . او در سال هاي پس از پيروزي انقلاب به ترتيب سمت هاي رياست شوراي انقلاب ، نيابت رئيس مجلس خبرگان و رياست ديوان عالي كشور را به عهده داشت . وي مؤسس حزب جمهوري اسلامي و اولين دبير كل اين حزب بود . دكتر بهشتي سرانجام در هفتم تير 60 در جريان انفجار بمبي كه منافقين در ساختمان مركزي حزب جمهوري اسلامي كار گذاشته بودند به همراه 72 تن از يارانش كه غالباً از نمايندگان مجلس بودند به شهادت رسيدند .

(ياران امام به روايت اسناد ساواك ، شهيد دكتر محمد حسيني بهشتي ، مقدمه )

2. پس از ضربه و شكستي كه جريان ليبراليسم و منافقين از خلع بني صدر خوردند ، در صدد برآمدند با نفوذ عناصر خود سران انقلاب را يكي پس از ديگري به شهادت برسانند . از اين رو كلاهي يكي از مهره هاي سر سپرده خود را با نفوذ دادن در حزب جمهوري وادار به انجام فاجعه اي سنگين نمودند . چند روز قبل از حادثه ، كلاهي به بهانه درست كردن كولر نيروهاي فني خودشان را آورده بودند به پشت بام ساختمان حزب و محاسبه كردند كه چه مقدار مواد منفجره قدرت تخريب ساختمان را دارد . شبي كه جلسه حزب تشكيل شده بود كلاهي كه مسئول هماهنگي دفتر حزب جمهوري اسلامي بود به تمامي دوستان شهيد بهشتي تلفن زده و تأكيد كرده بود كه در جلسه آن شب (7 تير 60) حتماً شركت كنند . بدين ترتيب شهيد بهشتي به همراه بيش از 70 نفر از دوستان باوفايش مورد كينه و بغض منافقين قرار گرفت و به شهادت رسيدند .

3. شهيد محمد كچويي فرزند رمضان در سال 1329 به دنيا آمد ، او به كار صحافي اشتغال داشت . در تاريخ 24/4/51 دستگير و زنداني شد . اتهام او اعتقاد به برقراري حكومت اسلامي و فعاليت به منظور براندازي رژيم مشروطه سلطنتي اعلام شد . او مبارزات خودرا ادامه داد و در سال 49 به جرم توزيع اعلاميه حضرت امام تحت تعقيب قرار گرفت . او فردي با تعصب دینی و مؤمن بود كه پس از انقلاب در زندان اوين در خدمت شهيد لاجوردي مشغول فعاليت بود تا اين كه توسط منافقين كور دل به درجه رفيع شهادت نائل آمد .

(ياران امام به روايت اسناد ساواك ، شهيد مهدي عراقي ، ص 247)

4. ر . ك به سند شماره 49 از مجموعه حاضر

5. زماني كه آقاي رجايي به عنوان كفيل آموزش و پرورش خدمت مي كرد يك روز به اوين آمد و مي خواست سلولي كه خود قبل از انقلاب در آنجا بوده را از نزديك ببيند ، به اتفاق او زندان را ديديم . ايشان برايم تعريف مي كرد زماني كه در زندان كميته مشترك ضد خرابكاري بودم مرا در يك سلول تك نفري زنداني كرده بودند . حدود شش ماه با يك زير شلواري سر كردم ، شب ها كه مي خواستم بخوابم از سرما خوابم نمي برد ، دست هايم را به كنار كليه هايم فشار مي دادم تا كليه هايم گرم شود و بالاخره با اين مشكلات سر كردم و اطلاعاتي را كه مي خواستند از من بگيرند ، ندادم . (راوي)

 

 

خاطرات حاج احمد قدیریان (3)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31