خاطرات حاج احمد قدیریان (3)

Nafegh 1

2) حمله به مراكز مهم كشور

سازمان مجاهدين خلق به سه مركز اقتصادي ، نظامي و دانشگاهي براي پيشبرد اهداف خود حمله كردند ، با حمله به بنياد مستضعفان (بنياد پهلوي سابق) و بانك هاي كشور مقادير قابل توجهي از اسناد و مدارك و اوراق قرضه و سرمايه كشور از بين رفت .حمله به مراكز نظامي براي تهيه سلاح و مهمات از ديگر كارهاي آنها بود .

به ياد دارم كه در حمله به مراكز دانشگاهي ، دانشگاه تهران را محاصره و انواع سلاح را در آنجا جمع آوري كرده بودند . سرانجام پس از چند روز درگيري ، نيروهاي دادستاني توانستند محاصره را شكسته و سلاح ها را از آنها بگيرند .

اين سازمان همچنين براي جذب نيرو ، به خصوص جوانان ، تلاش هاي فراواني كرد . مسئولان سازمان بر اين عقيده بودند كه بايد برنامه هايشان را از جنوب شهر آغاز كنند ، آنان با حمله به بانك ها و سازمان هاي مختلف از جمله وزارت بازرگاني ، سرقت انواع مواد غذايي مثل برنج ، روغن ، تخم مرغ و تهيه بسته بندي هايي با آرم سازمان ، آن را در بين مردم جنوب شهر با همكاري جوانان آن منطقه پخش كرده ، آنها را به سوي خود فرا مي خواندند . هنگامي كه كميته برخورد مي كرد آنها ايجاد درگيري كرده تيراندازي مي نمودند و از اين قضايا به نفع خود بهره برداري مي كردند .

يك روز حدود ساعت 9 صبح از كميته به من خبر دادند كه در خيابان استاد مطهري درگيري شده و يكي از اعضاي اين گروه كشته شده است . جنازه اين فرد را كه يك جوان 17 ساله بود گروهي روي دست گرفته در حالي كه كل خيابان را محاصره كرده بودند وارد خانه اي شدند و چند شيشه خون را داخل كوچه و كنار منزل ريختند و بعد به طرفداران خود كه در قسمت جنوب شهر زندگي مي كردند اطلاع دادند كه از ساعت 30/1 بعدازظهر آن روز مارش نظامي را از آن منزل پخش كردند .

پس از اين كه اطلاع يافتم موضوع را با آقاي قدوسي (1) در ميان گذاشتم و ساعت حدود 30/3 يا 4 بعدازظهر با دو نفر از بچه هاي دادستاني به آنجا رفتيم و بالاخره توانستيم با آنها گفتگو كنيم . آنها مدعي بودند كه يكي از افراد ما كشته شده و ما بايد انتقام او را از كميته بگيريم .

صحبت هاي ما نتيجه اي نداد ، آنها نظرشان اين بود كه بايد با آقاي قدوسي رئيس دادستاني صحبت كنند . ساعت 30/5 يا 6 منطقه را ترك كرده به آقاي قدوسي گزارشي اعلام نموديم . نهايتاً تصميم بر اين شد كه با آقاي مهدوي كني (2) كه سرپرست كميته بود و آقاي مير سليم قائم مقام ايشان برنامه ريزي صورت گيرد و اين غائله ختم شود .

در يكي از مساجد نزديك آن منطقه جمع شديم و قرار شد كه ساعت 12 شب وارد عمليات شويم . حدود يكصد و پنجاه موتور سوار نزديك آن منزل بودند . قبل از شروع عمليات من با آنها تماس گرفتم و خودم را حسن معرفي كردم . گفتند : بعد از يك ربع تماس بگير. به شما خبر مي دهيم .

دوباره تماس گرفتم ، گفتند كه همه موتور سوارها منطقه را ترك مي كنند . ساعت 1 بعد از نيمه شب يكي يكي موتور سوارها منطقه را ترك نمودند و حدود ساعت 3 نيمه شب كل منطقه خلوت شد و غائله خوابيد .

ماجرا از اين قرار بود كه جوان محصلي (نه از گروه مجاهدين) از آن خيابان عبور مي كرده كه در درگيري منافقين با كميته تير به او مي خورد و به اين شكل منافقين چندين ساعت آن منطقه را بسته بودند و از قضيه بهره برداري مي كردند .

 

3) اقدامات تروريستي

علاوه بر حمله به مراكز دولتي و پايگاه هاي اسلامي از جمله انجمن اسلامي مدارس ، سپاه پاسداران ، صندوق قرض الحسنه و جاهاي ديگر ، ترور شخصيت ها نيز از ديگر كارهاي آنان بود . هر چند كه ترور شخصيت ها در سال 58 توسط گروهك هاي ديگر مثل فرقان انجام مي گرفت ، ولي بعد از آن به وسيله اين گروه ادامه يافت . اعضاي سازمان با شناسايي افراد متدين و انقلابي ، خود را ملبس به لباس كميته انقلاب كرده و در جاهاي مختلف تعداد كثيري از هم وطنان را به شهادت رساندند .

به ياد دارم كه در مدرسه اي در زير پل ستارخان تعدادي با لباس كميته وارد مدرسه شدند و به مدير مدرسه گفتند كه منافقين در بين انجمن اسلامي مدرسه نفوذ دارند بايد كل انجمن اسلامي را جمع كنيد تا ما آن شخص را شناسايي كنيم . مدير مدرسه موافقت نكرد و گفت كه بايد با كميته مركزي تماس بگيرم .

آنها با مدير مدرسه درگير شدند كه شما به ما اطمينان نداريد و با وساطت معلم تربيتي چند نفر از دانش آموزان جمع شده ، يكباره اين دانش آموزران و معلم تربيتي را به رگبار بستند و از مدرسه فرار كردند .

همچنين منافقين به صندوق اندوخته جاويد كه مسئوليت آن به عهده آقاي خزانه دار بود به بهانه اين كه مي خواهيم براي مسئولين صندوق صحبت هايي داشته باشيم همه را در اتاقي جمع كردند و سپس آنها را به رگبار بستند و فرار نمودند .

 

4) ترور سه تن از اعضاي فعال كميته انقلاب

سال 60 اينجانب معاونت اجرايي دادستان كل انقلاب و همچنين دادستان انقلاب اسلامي مركز را به عهده داشتم . در كليه عمليات ها ، سپاه پاسداران و كميته انقلاب اسلامي و شهرباني كل كشور و نيروهاي مردمي شركت مي كردند .

براي شناسايي سازمان منافقين كميته مشتركي از سپاه ، دادستان انقلاب و ساير نيروها تشكيل شد و مسئوليت و هدف بزرگ اين كميته ضربه زدن به تمام گروه هاي ملحد مخصوصاً منافقين بود .

در هفته سه روز اين كميته تشكيل مي شد تا بتوانيم برنامه ريزي خوبي براي پاكسازي اين گروهك ها داشته باشيم چرا که منافقين پس از شناسايي سه تن از اعضاي فعال كميته مركزي انقلاب ، انها را به طرز فجيعي به شهادت رسانده بودند .

منافقين با پوشيدن لباس هاي كميته، اين سه نفر (آقايان جليلي ، طاهري و طهماسبي) را به بهانه اين كه ما به شما مشكوك هستيم سوار ماشين نموده در خيابان بهار در منزلي با شكنجه هاي زياد از جمله كشيدن اتوي داغ بر پشت و پاهاي آنها مورد آزار قرار دادند و بدين ترتيب سعي در كسب اطلاعات از آنان داشتند .

بعد از 24 ساعت شكنجه ناگاه صداي تير از بيرون مي آيد و اينها از ترس اين كه قضيه لو رفته سريع دهان آنها را مي بندند و با بستن دست ها و پاهايشان با طناب ، آنها را در ملحفه اي در صندوق عقب ماشين گذاشته در باغ فيض دفن مي كنند .

افرادي كه در اين شكنجه دست داشتند بعد از دستگيري به جنايت خود اعتراف كرده و چگونگي به شهادت رساندن آنها را توضيح دادند . در حال حاضر نيز نوار صحبت هاي آنها موجود است ، بعد از اعتراف آنها دادستاني به محل دفن اينها رفت و جنازه ها را از داخل خاك بيرون آورد و به اوين منتقل ساخت و تشييع جنازه باشكوهي با حضور مردم مسلمان انجام گرفت .

با اين كار براي همگان اعمال جهنمي سازمان آشكار شد ، هر چند كه طي اطلاعيه اي اعلام داشتند كه اين كار سازمان نبوده است ، اما قاتلين اعتراف كردند كه از اعضاي اين سازمان مي باشند . (3) تلويزيون شب اين سه جنازه را نشان داد و منافقين در سطح جامعه منفورتر شدند .

منافقين در اقدامي ديگر يكي از پاسداران كميته را كه انسان بسيار محترمي بود مورد شناسايي قرار داده ، خانه اش را هم پيدا كرده بودند . روزي كه آنها برنامه مي ريزند تا او را به شهادت برسانند ، اتفاقاً از شهرستان براي وي ميهمان آمده بود و همگي در خانه بودند و اين بزرگوار خودش در خانه نبود .

منافقين صبح بر سر سفره صبحانه به عنوان اين كه با ايشان كار دارند وارد خانه مي شوند و بعد خانم و بچه ها (حتي بچه كوچك دو ساله) و دو تا از ميهمانان را در آنجا به رگبار مي بندند و شهيد مي كنند ، آنها اين عمل را با وضع بسيار بد و فجيعي انجام مي دهند .

مورد ديگري كه بايد عرض كنم درباره حمله اينها به كميته اي در خيابان نيروي هوايي است . آنها مي خواستند كميته انقلاب آنجا را به رگبار ببندند ، بچه هاي كميته در داخل خيابان نيروي هوايي در حال بازي بوده اند كه افراد سازمان آنها را به رگبار مي بندند و چند نفر از بچه هاي كميته مجروح مي شوند و بعد هم به شهادت مي رسند .

5) حوادث روز 30 خرداد 1360 ، انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي

روز سي ام خرداد منافقين و ديگر گروهك ها در خيابان فردوسي بر روي مردم كوچه و بازار اسلحه كشيدند . آنان شب قبل اسلحه ها را در سطل هاي زباله جاسازي كرده ، فرداي آن روز مردم را مورد حمله قرار دادند .

آنان حتي نمك و فلفل قاطي شده را به همراه داشتند و به چشم مردم مي پاشيدند .

من آن زمان معاون دادستاني بودم و در جريان عمليات حضور داشتم ، افرادي را مي ديدم كه به علت پاشيده شدن نمك و فلفل چشم هايشان نمي ديد . بسياري از مردم زخمي شده در بيمارستان ها به سر مي بردند ، اين گروه شقاوت خود را در روز سي ام خرداد به مردم نشان داد . (4)

در تير ماه همين سال ترور شخصيت هاي كشوري و لشكري آغاز شد . جواد قديري يكي از اعضاي منافقين در روز چهارم تير به دوستان خود با اطمينان خبر مي دهد كه روز هفتم تير كار نظام يكسره خواهد شد! من هم در گزارشي به آقاي قدوسي و لاجوردي اعلام كردم كه درون زندان خبرهايي هست .

آنها به خانواده هايشان نويد مي دهند كه تا چند روز ديگر كار تمام است ، پل ها در مناطقي خراب مي شود ، انفجارها انجام مي شود و افراد و نفرات مي آيند و شماها را از زندان آزاد مي كنند . روز ششم تير در مسجد اباذر آيت الله خامنه اي مشغول سخنراني بود كه ناگهان انفجاري صورت گرفت و آيت الله خامنه اي زخمي شد ، پس از آن جواد قديري هم متواري شد . (5)

 

پی نوشت:

1. آيت الله شهيد حاج شيخ علي قدوسي در مرداد 1306 در شهر نهاوند به دنيا آمد . پدرش آخوند ملا احمد از علماي بزرگ آن شهر به حساب مي آمد . او در پانزده سالگي وارد حوزه علميه قم شد . مقدمات علوم اسلامي را نزد آيت الله شهيد صدوقي فرا گرفت . بعد از پايان سطح عالي در درس خارج آيت الله بروجردي و امام خميني شركت كرد و دروس فلسفه و هيئت و اخلاق را هم از محضر علامه طباطبايي آموخت . در سال 1334 با دختر علامه طباطبايي ازدواج نمود . در نهضت بزرگ اسلامي در خط مقدم جبهه داشت چنان كه مديريت مدرسه حقاني كه يكي از كانون هاي انقلاب به شمار مي آمد به عهده وي گذاشته شد . پس از پيروزي انقلاب به عنوان دادستان كل دادگاه هاي انقلاب برگزيده شد تا اين كه در روز 14 شهريور 60 با بمبي كه منافقين در دادستاني گذاشته بودند به شهادت رسيد . (پيشتازان شهادت در انقلاب سوم ، دفتر انتشارات اسلامي ، تهران بي تا ، ص 67 – 65)

2. آيت الله مهدوي كني در سال 1310 در تهران متولد شد و مراحل علوم ديني را تا درجه اجتهاد ادامه داد . از مبارزان نهضت امام بود و بارها در اين راه دستگير شد و به زندان افتاد و شكنجه شد . آيت الله مهدوي كني بار نخست در سال 51 دستگير و پس از آزادي فعاليت هاي سياسي خود را عليه رژيم شاه پي گرفت و در دستگيري دوم ممنوع المنبر شد و به سه سال تبعيد و بوكان محكوم گرديد . وي در دوران خفقان از خانواده هاي زندانيان سياسي حمايت مي كرد و آنها را تحت پوشش مالي قرار مي داد . پس از انقلاب اسلامي به عضويت شوراي انقلاب در آمد و پس از ترور دكتر محمد جواد باهنر و محمد علي رجايي توسط منافقين ، مدت كوتاهي به نخست وزيري رسيد . وي از اعضاي برجسته جامعه روحانيت مبارز است و هم اكنون رياست دانشگاه امام صادق (ع) را بر عهده دارد . (روزشمار انقلاب اسلامي ، ج 2 ، ص 516 _ 514)

3. ر . ك به سند شماره 50 از مجموعه حاضر

4. ر . ك به سند شماره 45 از مجموعه حاضر

5. جواد قديري يكي از طراحان انفجار مسجد اباذر بود . البته اين انفجار در تاريخ 6/4/60 به وقوع پيوست . شايان ذكر است او به هنگام فرار از كشور به بعضي از متهمين كه مجدداً دستگير شده اند گفته بود كه فردا يعني روز 7/4/60 كار نظام اسلامي تمام است و اين تاريخ همان روزي است كه دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي در سرچشمه منفجر گرديد . (راوي)

 

خاطرات حاج احمد قدیریان (2)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31