بررسي ابعادي از موارد متعدد نقض حقوق بشر در اين فرقه، تا حدودي مقصود اين يادداشت را آشکار ميکند، به ويژه آنکه جلوگيري و کاهش موارد متعدد نقض حقوق بشر در فرقهها، همواره به عنوان يکي از دغدغههاي اصلي حاميان واقعي حقوق انسانها در سازمانهاي بينالمللي بوده و هست.
|
يکي از تکاندهندهترين گزارشهايي که درآغازين روزهاي سال 1390 بر روي خروجي بسياري از خبرگزاريها قرار گرفت خبر قاچاق سالانه 50 هزار زن و کودک به آمريکا بود که اين امر نشان ميدهد بزرگترين دستگاه تبليغاتي دفاع از حقوق بشر، خود بزرگترين متجاوز به حقوق بشر است تا از پرتو اين تجارت کثيف و امثال آن، سومين تجارت پر سود پس از اسلحه و مواد مخدر در دنيا رقم بخورد.
در اين پرونده، آنچه در مورد آمريکا و همپيمانان غربياش آشکار است، اين است که حتي نزديکترين متحدان استراتژيک اين کشورها نيز به خوبي از تلاشهاي ظالمانه آمريکا و برخي کشورهاي غربي براي خيانت به حقوق بشر، آگاه هستند اما مصلحت در اين است که در خصوص اين مسئله سکوت اختيار کنند و دم بر نياورند تا از چرخه سود کلان اين ماجرا، از درآمدهاي سرشار و يا کامجوييهاي گسترده اين ماجرا بيبهره نمانند. اما اگر چه پرونده آمريکا و برخي کشورهاي همراه با امپرياليسم جهاني، در اين باره کاملا آشکار و روشن است اما هستند گروهها، دستهها يا فرقههايي که ماهيت دولتي ندارند اما باسادگي هر چه تمامتر به تار و مار حقوق بشر ميپردازند و جامعه بينالمللي يا از اقدامات آنها – به دليل اينکه در مقابل آمريکا و همپيمانان استراتژيکاش بسيار خردهپا هستند – اطلاع چنداني ندارد و يا اطلاعات منتشر شده درباره موارد متعدد نقض حقوق بشر در اين فرقهها و گروهها بسيار اندک است و درست همينجاست که جاي ظالم و مظلوم عوض شده و به روايتي بهتر، ظالم، خود يکي از مدعيان اقامه دعوي ميشود!
يکي از مصداقهاي بارز اين جابهجايي، وضعيت يکي از فرقههاي ضد انساني است که از بدو تأسيس و به ويژه در سه دهه اخير، همواره يکي از ناقضان آشکار حقوق بشر و از متجاوزين به حقوق بشر بوده است؛ سازماني که بنا به نام دروغينش، بايد جهادگرانه در راه دفاع از حقوق تودهها مبارزه کند اما، خاضعانه سر تسليم در مقابل ارباباني فرود ميآورد که با لبخند در مقابل انبوه جنايات اين فرقه، چشم خود را ميبندند تا از خدمات مزدوري اين فرقه، نهايت استفاده را ببرند. ادامه همين شيوه نيز در سالهاي اخير باعث شده تا با تبعيت از مشي آمريکا، فرقه منافقين، خود را يکي از مدافعان حقوق بشر و مردم ايران نشان دهند و با چراغ سبز آمريکا و برخي دولتهاي غربي، پارلمان برخي کشورهاي اروپايي را به اتوبان رفع حوائج و تأييدات نامشروع خود تبديل کنند و دم از حقوق بشر بزنند.
اما چرا حقوق بشر در فرقه منافقين به کاريکاتوري غمبار تبديل شده و چرا هر زمان که اين سازمان تروريستي، داد از حقوق بشر ميزند، سياهه بلند و بالايي از موارد متعدد نقض حقوق بشر در اين فرقه، در مقابل افکار آزاد انديش جهان به نمايش در ميآيد؟
بررسي ابعادي از موارد متعدد نقض حقوق بشر در اين فرقه، تا حدودي مقصود اين يادداشت را آشکار ميکند، به ويژه آنکه جلوگيري و کاهش موارد متعدد نقض حقوق بشر در فرقهها، همواره به عنوان يکي از دغدغههاي اصلي حاميان واقعي حقوق انسانها در سازمانهاي بينالمللي بوده و هست.
1 – نابودي کانون خانواده در فرقه منافقين؛ در تمام اديان آسماني، ازدواج به عنوان پيوندي مقدس براي حفظ و تعالي انسان و جلوگيري از فساد و تباهي، معرفي شده است و درست بر همين اساس است که خانواده و تشکيل اين نهاد مقدس، تنها از طريق ازدواج ميسر ميشود و علاوه بر آن در هيچ بند و مادهاي و از زبان هيچ کدام از انبياء آسماني و در هيچ کجا ثبت نشده که مسئلهاي خاص و مثلاً جنگ و مبارزه، عاملي است که بايد ازدواج را براي مدت نامعلوم يا دائمي به تأخير انداخت، بنابراين برطبق شرع مقدس اسلام، بر طبق گفتار صريح تمام کتب آسماني و نقل قولهاي صادق از جانب پيامبران آسماني، هيچ کجا قيد نشده که نبايد ازدواج کرد، یا بايد ازدواج را به تأخير انداخت، یاازدواج مانع از مبارزه در راه آزادي وطن و مردم و ... است، اما در فرقه منافقين از سال ۱۳۶۸، سرکرده اين فرقه، طلاق های ایدئولوژیک را به صورت اجباری مقرر کرد و همه اعضا متعهد شدند برای همیشه حق ازدواج را از خود سلب کنند تا وابستگي به خانواده و همسر و فرزندان، باعث عدم تمکين از مسعود و مريم رجوي نشود. با اين کار تمام پلهاي عاطفي پشت سر اعضا فرو ريخت و آنها تبديل به رباتهايي بيحس و عاطفه شدند براي اميال تروريستي مانند مسعود رجوي و از سويي ديگر موقعيت براي کامجوييهاي جنسي مسعود رجوي بيشتر بيشتر از گذشته مهيا شد.
در اين خصوص و طبق اخبار واصله، حضور خانواده اعضاي فرقه رجوي در پشت درهاي پادگان اشرف، به قدري بر رويه و عملکرد فرقهاي اين سازمان تروريستي تأثير گذاشته که مقابله با خانوادههايي که به پشت دربهاي پادگان اشرف رسيدهاند، به بزرگترين استراتژي مسعود رجوي تبديل شده است. فکرش را بکنيد؛ رباتهاي بياحساسي که با جدايي از کيان خانواده و طلاق اجباري، روز به روز بيشتر از قبل از زلال عاطفههاي نظام خانواده محروم شدهاند و هر سال بيش از قبل بر کارکرد برنامهريزيشدهشان، همچون ماشينهاي اجراي برنامه – از نوع فرقهاياش – افزوده شده، وقتي صداي گريه نوزادي را از بلندگوهاي تعبيه شده در پشت درهاي پادگان اشرف ميشوند، چه حس و حالي پيدا ميکنند؟ اگر منفجر نشوند، اگر ديوانه نشوند و اگر تمام مدارهاي برنامهريزي شده مغز و عقل و زندگيشان هنگ نکند، حداقل در دل، به خودشان لعن و نفرين ميفرستند که اي داد، چه بوديم روزگاري و امروز چه بر سرمان آمده ... . پس رجوي حق دارد که خانوادههاي بيتوته کرده در پشت دربهاي پادگان اشرف را بزرگترين دشمن خود بداند.
2 – جدايي از دنياي آزاد زيستن؛ معناي دنياي آزاد را تنها آنهايي ميفهمند که در اسارت باشند، همانطور که معناي عافيت را مصيبت ديده ميفهمد، و معناي سوار را پياده و ...
عملکرد آزادي، بسيار گسترده و عميق است، محبوس شدن فيزيکي به محبوس شدن انديشه منجر ميشود زيرا قطع ارتباط با دنياي بيرون، انسان را از تبادل آزاد اطلاعات دور خواهد کرد و تنها منجر به مرور محفوظات ذهني گذشته ميشود. آنهايي را که مسعود رجوي سالهاست مانع از خروجشان شده، آزادي را تنها در محدوده اخبار سانسور شده تلويزيون منافقين ميفهمند، وطن و دفاع و مبارزه براي وطن را تنها از دهان همسر سرکرده فراري فرقه و از پيامهاي کسي ميشنوند که خود را رهبر خلق قهرمان ايران ميداند! اما 8 سال قبل و با انفجار اولين موشک شليک شده از هواپيماهاي آمريکايي، دمش را روي کولش گذاشت، جانش را برداشت و در رفت. 3400 اسيري که در پادگان اشرف حضور دارند، نميتوانند کتاب بخوانند، ساعات رفت و آمدشان را خودشان تنظيم کنند، براي خانواده و دوستان خود نامه و کارت پستال بفرستند، راديو گوش کنند، عاشق شوند، مسافرت بروند و شغل انتخاب کنند و هزاران هزار کار ديگر را نميتوانند انجام دهند.
جايي خواندم، يکي از جدا شدگان از منافقين، زماني که وارد ايران شده بود، نميدانست موبايل چيست، زماني که به سرويس بهداشتي ميرفت طرز کار با جا مايع دستشويي را نميدانست و ازديدن ميوه کيوي تعجب کرده و ميپرسيد اين چيست که قرار است ما بخوريم. او نقل ميکرد بسياري از اعضاي پادگان اشرف در جشنهاي ساختگي سازمان مجبورند جلوي دوربين بخندند و شادي کنند و بسياري از آنها در خفا و تنهايي خود گريه ميکنند اما قدرت بروز آن را ندارند، در پادگان اشرف به دليل نبود آزادي ازدواج و ارتباط شرعي با جنس مخالف تعدادي از رده پائينيها به عادتهاي زشت دچار شدهاند و رده بالاييها هم مخفيانه به فساد اخلاقي مشغولاند. او ميگفت: براي بسياري از اعضاي سازمان و از جمله خود او آرزوي قدم زدن آزاد، حتي در خيابانهاي بغداد به عنوان آرزويي بزرگ باقي مانده است.
3– نقض مکرر حقوق زنان؛ موارد نقض حقوق زنان در فرقه منحوس رجوي آنقدر زياد و گسترده است که شايد نتوان ليست بلند و بالاي همه اين موارد را بطور کامل نام برد. زنان در اين فرقه سالهاست که از داشتن کانون خانواده محروم هستند و رجوي همه آنها را مجبور به جدايي از همسرانشان نمودهاست. آنها پس از جدايي از همسرانشان، بلاي ديگري را هم تحمل کردند؛ جدا سازي فرزندان از مادران و انتقال آنها به اروپا و بيخبري کامل مادران از فرزندانشان و در ادامه به نوشته يکي از سايتهاي جداشدگان از فرقه رجوي «بعضا این دختران مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته و یا مجبور به ازدواج اجباری با کسانی شدند که در ظاهر سرپرست آنها بوده و اختلاف سنی فاحشی با آنان داشتند»، سوء استفاده جنسي مسعود رجوي از زنان شوراي رهبري که انتشار گفتگوي بتول سلطاني(عضو سابق شوراي رهبري فرقه رجوي) در اين مورد همچنان از جانب رجوي و خدم و حشمش بدون پاسخ مانده است، اقدام خيانت بار و خارج کردن رحم 150 زن در اين فرقه براي محروم کردن ابدي آنها از انگيزه انساني مادر شدن که با اين روش، اندک کور سوي اميد زنان اين فرقه و انگيزه خروج آنها نيز براي هميشه از ميان رفت، توهين و زنداني کردن زنان خواهان جدايي، همراه با شکنجه آنها، تعدادي از زنان اين فرقه توسط مسعود رجوي و به عنوان پيشکش و تشکر و براي سوء استفاده جنسي در زمان صدام، به سران حزب بعث تقديم شدند! و دهها ظلم ديگر در حق زنان اين فرقه از جمله برکات مداومي! است که مسعود رجوي ادعا ميکرد حضور در اين سازمان تروريستي براي زنان و مردان «مجاهدين» به همراه دارد!
4 – مزدوري صدام و ترور دهها هزار عراقي؛ تاکنون اسناد بسياري توسط سازمانهاي بينالمللي در خصوص کشتار وسيع کردهاي شمال و سرکوب انتفاضه جنوب عراق توسط منافقين منتشر شده است و جداشدگان بسياري نيز در گفتگو با سايتهاي خبري، بر اسناد منتشر شده توسط سازمانهاي بينالمللي صحه گذاشتهاند. منافقين به دستور صدام ددمنشانهترين جنايات را در حق مردم عراق روا داشتند و براي خوش خدمتي به ارباب خود، از انجام هيچ جنايتي فروگذار نکردند و به هر نحو ممکن سند نوکري خود به صدام را به اثبات رساندند. با وجود مقالات و اسناد متعددي که در اين مورد توسط رسانههاي دنيا منتشر شده است، اما سرکردگان زبون منافقين در طي سالهاي گذشته و بخصوص پس از سرنگوني ولينعمت خود صدام، تلاش گستردهاي به کار بردند تا آثار جنايات گسترده خود در عراق را پاک کنند. از جمله اين موارد ميتوان به افاضات قلمبدستي اشاره کرد که سعي در تطهير اين فرقه تروريستي از جنايات مذکور دارد. "صافيالياسري" همواره با دریافت مبالغ کلان از منافقین، مقالات متعددی در تمجید از نقش این سازمان تروریستی در حفظ صلح و امنیت عراق مینویسد! از انتشار گسترده اخبار کردکشی درعراق به شدت گلایهمند شده و اعلام کرده ماجرای کردکشی دروغ است و اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) هیچ نقشی در کردکشی مردم عراق ایفا نکردهاند. وی که در تمجید از منافقین کتابی نوشته است، به دروغ کتاب خود را سند معتبر سازمان ملل معرفی میکند. وی در کتاب خود با ادعای آشنایی با حقوق بینالملل، تلاش گستردهای در مبرا کردن منافقین از جنایتهایی دارد که سازمان ملل، دولتمردان آمریکایی و سازمانهای حقوق بشری، بارها به انجام آنها در گذشته و توسط منافقین تاکید کردهاند.
نظیر همین قیام نیز در جنوب عراق اتفاق افتاد و انتفاضه شعبانیه – در جنوب این کشور – بر علیه رژیم صدام شکل گرفت که در آن هنگام منافقین در سرکوب قیام مذکور نیز سنگ تمام گذاشتند و تعداد زیادی از شیعیان این کشور را به شهادت رساندند اما اسناد کشتار ۲۵ هزار عراقی توسط منافقین، بعد از سقوط رژیم بعثی صدام، از استخبارات عراق کشف شد و بطور رسمی پرده از جنایات متعدد منافقین در عراق برداشته شد. اقدام منافقین در کشتار وسیع اکراد شمال و شیعیان جنوب عراق با تمجید صدام و هدایای بسیار زیاد وی جبران شد که شامل تجهیز ارتش منافقین، کمکهای مالی فراوان و اعطای پایگاههای فراوان(۱۷ پایگاه) به منافقین بود. البته درسالهای اخیر منافقین به این نکته پی بردهاند که رویای حضور در ایران را برای همیشه باید فراموش کنند و از آنجا که هیچ کشوری در مقابل فشارهای دولت عراق برای اخراج منافقین، حاضر به پذیرش این فرقه نشده است، سران منافقین چاره را در ماندن در عراق میبینند و به دلیل اینکه گذشته این فرقه و جنایتهای آنها در این کشور بسیار ننگین و سیاه است، سران این فرقه راه حل مسئله را در پاک کردن کل صورت مسئله و انکار ماجرای کشتار مردم عراق – در هر شکل و نوع آن – میدانند.
5 – سرکوب اعتراضها و کشتار مخالفان در فرقه رجوي؛ يکي از روشهاي رايج در فرقهها، القاء خدامحوري و فرهايزدي براي رهبران فرقه است، به گونهاي که رهبر يا سرکرده فرقه مذبور، همواره به عنوان کاملترين فرد و انديشه بايد از سوي اعضا در هالهاي از تقدس فرض شود. اين فرد هيچ اشتباهي ندارد و تمام امورش در مدار درست و انديشه حق است.
در فرقه رجوي مسعود رجوي در قتل بسياري از انسانهاي بيگناه در عراق و شهادت بسياري از هموطنانمان نقش داشته است. او براي توجيه جنايتهايي که قرار بود توسط اعضاي فرقه صورت گيرد ميگفت: «عوامل رژیم و هر سوژه ای را که رژیم نما باشد ، به رگبار ببندید ، اگر ازعناصر رژیم بودند که فبها، اگرهم اشتباهی ترور شدند، باز به نفع ماست، مشخصات آنها را در لیست شهدای خودمان ثبت می کنیم تا حقی از کسی ضایع نشود!» اما او علاوه بر تمام اين جنايتها، مسعود رجوي، بيشرمانه به اعضاي درون فرقه خود نيز رحم نميکند و مخالفان را سر به نيست ميکند. در اين مورد هم اگر چه با حضور آمريکاييها در اشرف، مسعود منافقوار و همانند آفتاب پرستها، تمام اسناد و مدارک سرسپردگي خود به صدام، و نوارها و سخنرانيهاي خود در مورد يازدهم سپتامبر، اسناد شکنجه و کشتار نيروهاي ناراضي و خواهان جدايي و مواردي از اين دست را نابود کرد، اما باز هم نتوانست اسناد زندهاي که در زبان جدا شدگان از اين فرقه بود را نابود کند و بسياري از جنايتهايي که به دستور رجوي صورت گرفت، توسط شاهدان اين ماجرا به اطلاع رسانهها و افکار عمومي جهان رسيد تا حافظه تاريخ به خوبي بداند که در اين مسير چه بر سر آنهايي رفته که به مسعود رجوي انتقاد کردند. تاريخ به خوبي به ياد دارد که مرگ سعيد نوروزي مشکوک بود، بسياري ديگر هم بودند که در زندانهاي رجوي تنها به جرم منتقد سربه نيست شدند، برخي را از پشت با تير زدند و ... و بهانههاي مختلفي هم براي آن دست و پا کردند؛ يکي را گفتند شليک تصادفي تفنگ باعث مرگش شده، ديگري را اعلام کردند در تعميرگاه خود را حلقآويز کرده و يکي ديگر را هم از خودکشياش گفتند!
عليرضا ميرعسگري يکي از همان جداشدههايي است که صابون شکنجه رجوي و عمّالش بسيار بر تنش خورده است. او ميگويد: از زندانهای سال 1373 در سازمان مجاهدین(منافقين) سالهاي طولاني میگذرد. زندانهایی که در آن من و تعداد زیادی از مخالفان رجوی تحت شکنجه شدید جسمی و روحی قرار گرفتیم و تعداد زیادی نیز جان خود را از دست دادند. تاثیرات مخرب شکنجههای روحی و جسمی آن سالیان، بر روح و روانم باقی است. تعداد زیادی از افراد جدا شده که زندانهای سال1373 را از نزدیک تجربه کردند با نوشتن مقالات و پرداختن به وقایع آن سالیان، سعی در افشای ماهیت واقعی سازمانمجاهدین(منافقين) و در راس آن مریم و مسعود رجوی کردند.
در طي همان سال بود که قتل قربانعلی ترابی در زندانهای مریم و مسعود رجوی اتفاق افتاد اما سازمانمجاهدین(منافقين) باتناقضگوییهای متعدد در مورد نحوه کشته شدن قربانعلی ترابی بر این امر صحه گذاشته است که قربانعلی در زندانهای 1373 در زیر شکنجه کشته شدهاست چرا که یک بار به خانواده وی در ایران اعلام میکنند که قربانعلی در عملیاتی نظامی در داخل کشور کشته شده است و بار دیگر مرگ وی را بیماری اعلام کردهاند و مرتبهاي ديگراعلام کردند او در زندان خودکشي کردهاست.
برخی از این منتقدین مانند محمد حسین سبحانی علاوه بر ضرب وشتم و شکنجه وزندان به دستگاههای اطلاعاتی دوران صدام تحویل شدند. افراد بسياري هم بودند که در زندانهاي رجوي نيست و نابود شدند اما تاکنون هيچ خبري از آنها در دست نيست. جداشدههاي زيادي در مورد جنايتهاي منافقين در عراق نوشته و گفتهاند. مرضیه قرصی، میترایوسفی، بتولملکی، بتولسلطانی، آن سینگلتون، سعیدشاهسوندی، مسعودبنیصدر، مسعود و ابراهیمخدابنده، بهزاد علیشاهی، حامد صرافپور، جواد فیروزمند، میلادآریایی، هادی شمسحائری، ادوارد ترامادو، کریم حقی، محسنعباسلو، محمد رزاقی، محمدکرمی، محمدحسین شعبانی، محمدعلوی، عباس صادقی، علیرضا نقاشیان، آرش صامتیپور، علی قشقاوی، مجید روحی، فرزاد فرزین، علی اکبرراستگو، آرش رضایی و مصطفی محمدی از جمله افرادي هستند که نسبت به جنايات و تظلمهاي صورت گرفته در اين فرقه، افشاگريهاي گستردهاي انجام دادهاند.
موارد متعددي از نقض حقوق بشر در فرقه منافقين روي داده است. براي برخي از اين موارد، تنها افشاگري برخي جداشدهها وجود داشته است و برخي از اين موارد را سازمانهاي حقوق بشري افشا کردهاند اما از سرنوشت بسياري از موارد نقض حقوق بشر و قربانيان اين فرقه همچنان خبري در دست نيست؛ مواردي که شايد هيچ گاه رمزگشايي نشود اما آنچه مسلم است اينکه رجوي و ديگر سران فرقهاش هنوز پاي هيچ محکمهاي براي پاسخگويي حاضر نشدهاند و براي کوچکترين مورد نقض حقوق بشر نيز هنوز هيچ کدام از رجويون به پاي ميز محاکمه کشيده نشدهاند. آنچه مسلم است اينکه نقض حقوق بشر در اين فرقه، امري جاري و ساري است و همچنان ادامه دارد.
شايد ديگر براي خوانندگان اين مقاله، چندان تعجب آور نباشد که سالانه 50 هزار زن و کودک به آمريکا قاچاق ميشوند و شايد بسياري ديگر از موارد نقض حقوق بشر در گوشه و کنار دنيا هم ديگر تعجب برانگيز نباشد، وقتي که فرقهاي وحشي و غير انساني، دهها سال است که حقوق بشر را نقض ميکند و براي آن هم به هيچ احدالناسي پاسخگو نيست و تازه سرکرده فراري و همسر تروريستاش وقيحانه، گريبان خود را براي حقوق بشر چاک ميدهند و نداي وا حقوق بشر سر ميدهند!