فرقانیان ، قبل و بعد از دستگیری

بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم : " حاج آقا ! اولی های اینها آدم های بدی نبودند ." همین که این جمله را گفتم ، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت : " چه می گویی آقای نوری ؟ همان اولی های اینها منحرف و خبیث بودند که اینها منحرف شدند ."

Nategh

" از خاطره دادگاه فرقان به وجد می آیم "

• درآمد :

آن روزها شیخ ، به دلایلی به سختی پذیرای مصاحبه می شود . با این همه بازگویی خاطرات دادگاه فرقان و نیز پاسخگویی به برخی ابهام پراکنی ها در این مورد ، برای او تا آن پایه مهم و انگیزه بخش است که در حد پذیرش گفتگویی که پیش رو دارید ، از تصمیم خود صرف نظر نماید .

حجت الاسلام و المسلمین بر خلاف دیگر قاضی فرقان ، رسیدگی به پرونده این گروه را شفاف و بی ابهام می داند و بر این باور است که علل اینگونه تشکیک ها را نه در نقایص احتمالی این رسیدگی ، که در تطور فکر و شخصیت مطرح کنندگان آن باید جست .

او که چند شب پیس از مصاحبه با یادآور و پس از سه دهه به بازبینی فیلم محاکمه فرقان پرداخته بود ، با اشراف و اعتماد به نفسی دو چندان در این گفتگو به پرسش های ما پاسخ گفت . با سپاس از ایشان که پذیرای یادآور شدند و نتیجه این گفت و شنود یک ساعت و نیمه را بازخوانی کردند .

* * * * *

./ شما در عرصه تحولات فرهنگی منتهی به انقلاب ، مانند سایر عرصه حضور فعالی داشتید و جریانات فکری و عملی فعال در انقلاب را رصد می کردید . اولین بار در چه مقطعی متوجه ظهور جریانی به نام فرقان به سرکردگی گودرزی با آن نگاه تفسیری خاص شدید ؟

_ بسم الله الرحمن الرحیم ، با تشکر از تلاشی که در روشن کردن زوایای تاریخ انقلاب انجام می دهید ، من قبل از پیروزی انقلاب با این گروه آشنا شدم و علتش هم این بود که آن روزها در عین حال که در جریان مبارزات بودم ، گرایشات فکری و فرهنگی موجود را هم تعقیب می کردم .

همین جا این نکته را بگویم که من در کارها و فعالیت هایم ، دو نفر را به عنوان الگو انتخاب کرده بودم و تا کنون هم آن دو نفر الگوی من بوده اند و خیلی هم روی من اثر گذاشته اند . از نظر مسائل اعتقادی و فکری مرحوم شهید مطهری الگوی من بود ، با ایشان تماس زیادی داشتم و ایشان هم بسیار به من لطف داشتند .

مدیریت و مسائل برنامه ای را هم از مرحوم شهید بهشتی دارم که به لطف خدا برایم باقی مانده ، هم اکنون هم کارهایم را دقیقه ای انجام می دهم و دیگران می توانند با ورود و خروج من از جایی ساعت شان را تنظیم کنند .

من به شدت تحت تأثیر مرحوم مطهری بودم و به همین علت هم با این که جوان انقلابی و تند و تیزی بودم ، هیچگاه گرایشی به مجاهدین خلق پیدا نکردم . در دوره ای مجاهدین دارای محبوبیت بودند و هنوز چهره شان روشن نشده بود و برخی شخصیت های کنونی نظام هم با اینها ارتباط داشتند . من چون تحت تأثیر مرحوم مطهری بودم ، همیشه اینها را منحرف می دانستم و هیچگاه با آنها ارتباط نداشتم .

در اینجا خوب است جمله ای را از ایشان نقل کنم ، روزی در مجلس عقدی خدمت ایشان نشسته بودیم ، این در زمانی بود که دکتر شریعتی در زندان بود و مقاله اومانیسم را نوشته بود که به نظرم کیهان چاپ کرد . در آن مجلس مرحوم مطهری با عصبانیت فرمود : " علمای ما نمی دانند که این مقاله با اسلام چه می کند ! "

بحث به مجاهدین خلق کشیده شد و انحرافاتی که داشتند. من گفتم : " حاج آقا ! اولی های اینها آدم های بدی نبودند ." همین که این جمله را گفتم ، ایشان با عصبانیت به من حمله کرد و گفت : " چه می گویی آقای نوری ؟ همان اولی های اینها منحرف و خبیث بودند که اینها منحرف شدند ."

تأثیر این نگاه دقیق و عالمانه سبب می شد که انسان از بسیاری از انحرافات مصون بماند و نسبت به مسائل ، حساس شود . همین حساسیت باعث شده بود که هر بحث فکری و اعتقادی که پیش می آمد ، با ایشان چک کنم ، لذا اولین کتابی که از گروه فرقان توسط اخوی بزرگم مرحوم شهید عباس آقا به دستم آمد ، جزوه تفسیر سوره فرقان بود که وجه تسمیه این گروه هم از همین کتاب گرفته شده بود .

من این کتاب را نزد مرحوم مطهری بردم و ایشان هم به من فرمود : " هر چه از اینها گیرتان آمد ، برای من بیاور ." اکبر گودرزی به اعتبار آشنایی با دوستان اخوی شهید ما ، گاهی به مغازه ایشان می آمد و جزوه هایی از گروه شان به اخوی می داد و من از این طریق درباره آنها اطلاعاتی را به دست آوردم .

به این ترتیب با این نوشته ها آشنا شدم و بعد هم برای مرحوم مطهری می بردم .

یادم هست که روزی به منزلشان در چهارراه قنات رفتم و به ایشان گفتم : " حاج آقا ! شأن شما بالاتر از این حرف هاست که وقت تان را صرف مطالعه لاطائلات این پسرک کنید ." ایشان جواب بسیار جالبی داد و فرمود : " فلانی ! جوان هایی که این کتاب ها را می خوانند نمی دانند یک بچه ای به نام اکبر گودرزی این را نوشته ، آنها تحت تأثیر این ادبیات و تفسیرهای کذایی و پرجاذبه قرار می گیرند ، بنابراین من باید پاسخ اینها را بدهم تا جوان ها از انحراف مصون بمانند . شأن روحانیت و ما در این است که جوان ها را حفظ کنیم و جلوی هر چیزی را که موجب انحراف آها می شود بگیریم ."

بنابراین در پاسخ به سؤال جنابعالی ، این جمع بندی را بکنم که از قبل از انقلاب ، به مناسبت ارتباطی که با مرحوم شهید مطهری داشتم ، با افکار انحرافی این گروه آشنا بودم و کتاب هایشان را هم می خواندم .

./ آیا قبل از انقلاب با گودرزی برخوردی داشتید ؟

_ قبلاً به این نکته اشاره کنم که گودرزی در اوایل تحصیل رفته بود مدرسه آقای مجتهدی . یکی از خصوصیات مرحوم آقای مجتهدی رحمة الله علیه این بود که می گفت طلبه نباید بدچهره باشد . طلبه باید جذاب و خوش چهره باشد ، ایشان می فرمود : " وقتی گودرزی پیش من آمد به چهره اش نگاه کردم ، دیدم تیره است ، گذشته از آن با حرف های انحرافی مانع از درس خواندن طلبه ها می شود ، این بود که عذرش را خواستم ."

این تعبیر را داشت که چهره فلانی نورانی است ، چهره آن یکی تیره است . ما در میان طلبه های آنجا آدم های سبزه زیاد داشتیم و قطعاً منظور آقای مجتهدی پوست تیره و روشن نبود ، بلکه معنویت افراد بود که در چهره آنها بروز دارد . ما در صفات مؤمن هم داریم که آنها " سیمای صالحین " را دارند ، به هر حال ایشان در چهره شناسی تبحر عجیب و غریبی داشتند .

در پاسخ به شما باید بگویم که من در جریان سخنرانی ها و منابرم ، گاهی به اعضا و سمپات های فرقان بر می خوردم . من در سال 56 در ماهشهر با اسم مستعار محقق تهرانی منبر می رفتم ، چون ممنوع المنبر بودم . تغییر نام دادم و یک ماه محرم در مسجد رفیعی ماهشهر در یک اتاق زندگی می کردم !

جوان های شهر به همان اتاق مسجد می آمدند و با من بحث می کردند و من دیدم اینها خیلی از نظر فکری منحرفند . آنها در گفتارشان علیه مرحوم علامه طباطبایی هتاکانه حرف می زدند ، علیه مرحوم مطهری هتاکانه حرف می زدند ! فهمیدم که اینها تحت تأثیر نوشته های گودرزی و از گروه فرقان هستند ، یا حداقل سمپات بودند .

./ اشاره کردید به حساسیت استاد مطهری در مورد فرقانی ها ، مسلماً ایشان نسبت به هر چیزی که اندیشه دینی را منحرف می ساخت ، حساس بود و به صراحت موضع گیری می کرد . عکس العمل فرقانی ها در برابر ایشان چگونه بود ؟ آیا آنها هم حساسیت متقابل داشتند و واکنش نشان می دادند ؟

_ به شدت ! البته با آقای مطهری فقط همین یک گروه مخالف نبودند ، ایشان در آن دوره و هم زمان در سه جبهه می جنگید . یک عده گروه هایی بودند که به بهانه ولایت با انقلاب و مبارزه کاری نداشتند و ما اسمشان را گذاشته بودیم " ولویون " ! اینها سخت مخالف امام و انقلاب بودند و به بهانه دفاع از ولایت و اهل بیت (ع) معرفی و با امام و انقلاب مخالفت می کردند .

یادم هست یک دهه در مسجد سقاباشی در خیابان ایران منبر می رفتم و در پایان هر منبر به جوان ها یکی از کتاب های مرحوم مطهری را توصیه می کردم که مطالعه کنند . یک شب کتاب جاذبه و دافعه علی (ع) را معرفی کردم که واقعاً مغز ولایت است !

داشتم از منبر پایین می آمدم که امام جماعت آنجا که حالا از دنیا رفته و خدا رحمتش کند ، به من گفت : " چرا در اینجا اسم مطهری را بردی ؟ کتاب حجاب او را خوانده ای ؟ شما قبول داری که در حجاب وجه و کفین مستثنی است ؟ " گفتم : " به فتوای بسیاری از مراجع بله و ایشان هم در پایان کتاب گفته هر کسی از مرجع خودش پیروی کند ."

فردای آن شب دو تا کتاب را با خودم بردم ، یکی منهاج الصالحین مرحوم آقای خوئی ، یکی هم عروة الوثقی با حاشیه امام و همه علما . گفتم : " شما مقلد چه کسی هستید ؟ اگر مقلد آقای خوئی هستید در باب نکاح ، مسئله چهارم فتوای ایشان را راجع به وجه و کفین بخوانید ." خلاصه دعوا شد .

جوانی از طرفداران او جلو آمد ، او گفت : " شما اسم مطهری را در اینجا بردید ." من برای این که طرف خیلی خوب متوجه منظورم بشود ، روی " ع " تکیه کردم و غلیظ گفتم : " بعله ! " گفت : " شما با اسم بردن از این (...) سنی ، نورانیت مسجد ما را از بین بردید ! "

اینها گروهی بودند که اعتقاد داشتند باید جشن کتاب سوزان بگیریم و کتاب های مرحوم مطهری و مرحوم علامه طباطبایی را بسوزانیم ! ملاحظه کنید که برخی تا چه حد نسبت به آقای مطهری کینه داشتند .

عده دیگری درست مقابل اینها مخالف مرحوم مطهری بودند و آنها روشنفکران غرب زده بودند . طرفداران مرحوم شریعتی در زمره این جریان بودند ، چون مرحوم مطهری به آرای او هم نقد داشت و مخالفت می کرد .

باز یادم هست در مجلس ختم پدر آقای معادیخواه در مسجد ارگ بودیم که همان روز خبر فوت دکتر شریعتی را به ما دادند ، ما هم که دنبال این بودیم که از هر فرصتی علیه رژیم شاه استفاده و شلوغ کنیم ، از فرصت استفاده کردیم و با توجه به این که جوان ها و دانشجوها هم گروه گروه آمدند ، اعلام کردیم که اینجا مجلس ختم دکتر شریعتی هم هست !

آقای مطهری و دیگران هم بودند ، جلوی چشم خود ما به آقای مطهری توهین کردند که : " حالا دلت خنک شد ؟ " و اراجیفی از این قبیل ! اینها هم یک تیپ از مخالفین آقای مطهری بودند .

یک جریان دیگر هم خود حکومت و ابواب جمعی آن بود که از مخالفین سرسخت مرحوم مطهری بود ، بنابراین آنهایی که مرحوم مطهری از نظر فکری و اعتقادی با آنها مبارزه می کرد ، مثل مارکسیست ها ، مجاهدین خلق ، فرقان و ... در یک طیف قرار داشتند و همساز هم بودند ، می دانستند که ایشان آثار آنها را می خواند و نقد می کند .

./ بیشترین حساسیت مرحوم شهید مطهری در یکی دو سال منتهی به پیروزی انقلاب ، متوجه تفاسیر مارکسیستی از قرآن بود . عده ای در بعضی از مساجد تهران تفاسیر مارکسیستی از قرآن ارائه می کردند و گودرزی و برخی از دوستانش هم پای منبر آنها می نشستند . چه شد که فرقانی ها در برخورد فیزیکی با مرحوم مهری از بقیه جلوتر افتادند ؟

_ من بعدها در دادگاه فرقان ، از یکی از اینها سؤال کردم که شما از کجا به اینجا رسیدید ؟ او گفت : " ما اول تفسیر پرتوی از قرآن را می خواندیم ، بعد دیدیم یک کسی روشنفکرتر از او تفسیر می گوید و رفتیم به مسجد جوستان در خیابان نیاوران قدیم ! بعد از مدتی دیدیم یک کسی انقلابی تر از او آمده و از او روشنفکرتر است و او شریعتی است ، رفتیم دنبال او . بعد دیدیم یکی انقلابی تر از همه اینها آمده و روشنفکرتر از همه اینهاست و او اکبر گودرزی است ! "

مسیر را ملاحظه می کنید ، مجاهدین خلق هم بیشتر بچه ها را از همین طریق گول می زدند ، هم در زندان و هم در بیرون از زندان ، آنها هم تفسیرهای تفنگی! می کردند . یادم هست یک روز منزل آقای امامی کاشانی جزوه ای از مجاهدین را دیدم که موضوع آن تفسیر سوره حمد بود . در یکی از صفحات آن در مورد نماز گفته بودند : " حمد را در اریتره می خوانیم _ آن روزها آنجا یکی از مراکز انقلاب بود _ سوره را در فیلیپین می خوانیم ، سجده را در فلسطین به جا می آوریم ، تشهد را در فلان کشور ، سلام را در ایران و قس علیهذا ! "

در آن مقطع نمازی که از آن همه کشورها در می آمد ، آن هم به این شکل ، برای یک جوان خیلی جاذبه داشت . خلاصه از هر آیه ای 7 ، 8 ، 10 تا تفنگ و نارنجک و این چیزها در می آوردند ، این شیوه سبب شد که اینها تحریک بشوند و در نهایت به چنین نقطه ای برسند .

./ فصل مهم گفتگوی ما با جنابعالی پرسش از چند و چون قضاوت در دادگاه فرقان ، توسط شماست . با عنایت به تشکیک هایی که در یکی دو سال اخیر در این زمینه شده ، لطفاً سیر ورودتان را به این پروند شرح دهید و بفرمایید چقدر آمادگی این کار را داشتید ؟

_ واقعیت این است که شهادت مرحوم مطهری برای ما خیلی گران تمام شد . وقتی خبردار شدیم، با دوستان جلساتی گذاشتیم و حقاً خیلی برایمان سخت بود که نیروهای ارزشمند ما را این طور و به آسانی بزنند. اول انقلاب بود و هر گروهی از هر جایی اقدامی می کرد .

در جلسه ای که بعد از شهادت ایشان برگزار شد ، به این نتیجه رسیدیم که خوب است بررسی کنیم و ببینیم ریشه این ترورها در کجاست و اصلاً چه کسی و چرا ایشان را ترور کرده است . شاید همه مسئله پیگیری از همین نشست ها شروع شد . دوستان جمع شدند و مصمم شدیم این ماجرا را دنبال کنیم .

بیشترین زحمت و مسئولیت به دوش برادرمان آقای حمید نقاشیان بود که بعد از آمدن از قم و با شناختی که از اینها داشت ، کار را به دست گرفت و آن را مدیریت کرد . او دوستان را جمع و تشکیلاتی را درست کرد و جلو رفتند . به موازات کار هم مسئولین از جمله آقای هاشمی را در جریان امر قرار می دادیم، اطلاعات خوب و مفیدی جمع آوری شد و رفتیم جلو .

بعدها هم گروهی از مجاهدین انقلاب به همکاری با ما علاقه نشان دادند و حلقه وصل اینها هم آقای هاشمی شدند . پس از مدتی آقایان گفتند باید عملیات انجام بدهیم ، که در یک شب به عنایت خداوند 11 خانه تیمی که 5 تا یا 8 تای آنها عملیاتی بود ، پاک سازی شد . در داخل اکثر آنها فرقانی ها بودند، منجمله خود اکبر گودرزی که جزو دستگیر شده ها بود.

Bookroom.ir File 5711بچه های ما در میدان انقلاب خیابان جمالزاده ، جایی را گرفته بودند و دنبال او می گشتند و او هم خانه ای را در همان نزدیکی ها گرفته بود . قبلاً رد او را گرفته بودند و به محل اختفای او اشراف داشتند . جریان گرفتن او هم خیلی جالب بود .

او یوزی داشت و در طبقه بالا بود ، آنگونه که آقایان گزارش دادند او از طبقه بالا افراد را نشانه می گرفت و می زد ! بعضی از دوستان ما در گروه افسران نوهد که دست پرورده مرحوم شهید صیاد شیرازی بودند ، در عملیات آن شب شرکت داشتند ، یکی از این کارکشته ها نارنجک را از جیب یکی دیگر در آورد و از گوشه پله درازکش به سمت بالا رفت ، به گونه ای که وقتی تیر می زدند به او نمی خورد . او وقتی نزدیک اتاق گودرزی رسید ، نارنجک را داخل اتاق پرت کرد و بالاخره ناله اکبر گودرزی بلند شد . جراحاتی سطحی برداشته بود ، ولی الحمدلله زنده دستگیرش کردند .

وقتی اینها را گرفتند ، من در جلسه جامعه روحانیت مبارز و خدمت مرحوم آقای بهشتی بودم و گفتم : " دوستان ما اینها را گرفته اند ، حضرت عباسی اینها را دست قاضی ای بدهید که جدی و درست برخورد کند ."

از خصوصیات مرحوم بهشتی این بود که وقتی کسی از چیزی انتقاد می کرد ، می گفت : " خودت برو دنبالش و درستش کن ! فقط شعار نده ، برو خودت انجام بده ." من در کتاب خاطراتم هم نقل کرده ام که وقتی گفتم دست قاضی ای بدهید که جدی و درست برخورد کند ، ایشان فرمود : " خودت !!! "

وقتی ایشان این حرف را زد ، واقعاً لکنت گرفتم و گفتم : " من ؟ پدرم قاضی بوده ؟ پدر بزرگم حقوقدان بوده ؟ " ایشان برگشت و گفت : " مگر پدر من رئیس دیوان عالی کشور بوده ؟ کار کار خودت است ." من تا آن مقطع حتی یک روز هم قضاوت نکرده بودم ، وقتی ایشان این حرف را زد ، گفتم : " اگر قرار است من قاضی باشم ، باید دادستان را خودم انتخاب کنم ." گفت : " باشد ! خودت انتخاب کن ."

اگر شما الان در قوه قضائیه ، اوین ، دادگاه های انقلاب و هر جا بروید و بپرسید ، هیچ کس نمی داند آقای لاجوردی چطور به قوه قضائیه آمد . حضور آقای لاجوردی در قوه قضائیه از اینجاست . این انتخاب هم لطف خدا بود . اما چرا من ایشان را انتخاب کردم ؟

یک روز با آقای نقاشیان رفتیم به مغازه آقای لاجوردی در بازار ، همان جایی که او را شهید کردند . گفتم : " آقا اسدالله ! یک خوابی برای من دیده اند و من هم یک خوابی برای شما دیده ام ." گفت : " چه خوابی ؟ " گفتم : " من شده ام قاضی پرونده گروه فرقان ، از شما هم می خواهم که بیایی و دادستان بشوی ." گفت : " من حافظه ام خوب نیست ، دادستان باید حافظه اش خوب باشد ." گفتم : " آن قدر حافظه داری که به درد ما بخورد ."

./ دلایل شما برای انتخاب ایشان چه بود ؟

_ در سال 59 به ذهن من زد که کافی نیست ما فرقانی ها را محاکمه کنیم ، بلکه باید اندیشه فرقان را محاکمه کنم تا ریشه کن شود . این هم با یک محاکمه صوری که عده ای را بیاوریم و یک نفر حاکم شود و عده ای محکوم شوند ، ممکن نیست . باید ایدئولوژی آنها را ابطال کنیم و برای اینکار باید کسی را پیدا می کردیم که اهل بحث و مناظره باشد .

من سابقه آقای لاجوردی را از زندان دوره شاه داشتم و می دانستم که اهل مطالعه است و با مجاهدین بحث و مناظره داشت ، متوجه شدم که او به درد این کار می خورد . نظر حضرت امام این بود که نفس عضویت در فرقان حکم محاربه با خدا را دارد . شما ببینید آن روزها که اوایل انقلاب بود که هیچ ، امروز هم این حکم را به دست هر کس بدهند ، باید همه را از دم تیغ بگذراند ! شرعاً ! جایز بود .

اما این کار را نکردیم ، اینها را محاکمه کردیم و مثل آدمی که 30 سال تجربه کار قضاوت دارد به ذهنمان رسید که احکام سنگینی ندهیم . من به آقای لاجوردی می گفتم : " اینها جوانند ، ناپخته اند ، ممکن است گول خورده باشند ، در زندان با اینها بحث کن ، اگر متوجه و متنبه شدند به من بگو ، مسلماً در حکم من مؤثر است ." و این شیوه چنان کارآمد از کار در آمد که بعداً عده ای از فرقانی ها با انگیزه زیاد به جبهه رفتند و شهید شدند ، عده ای به سپاه رفتند و عده ای هم تا آخر در دادستانی با شهید لاجوردی ماندند .

چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان ، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا می برد و می آورد . لاجوردی گفت : " این را می شناسی ؟ خودت محاکمه اش کردی ." زن سعید مرآت بود ! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند ، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین ! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند .

./ شما چگونه به بازجویی های فرقان اعتماد و استناد می کردید ؟ یعنی چگونه به یقین می رسیدید که بازجویی ها در شرایط مناسب و به شیوه درست انجام شده اند تا بر اساس آنها حکم صادر کنید .

_ البته ما پاتوقمان شده بود بند 209 اوین ، انگار که خودمان زندانی هستیم ! شبانه روز آنجا بودیم ، بازجوها را هم خودمان انتخاب می کردیم . آدم هایی را انتخاب کردیم که منطقی و متدین بودند و روی آنها نظارت هم داشتیم . مثلاً آقای محمد باقر ذوالقدر و امثال ایشان را انتخاب کردیم که افراد متدین ، فکور و تحلیل گری بودند ، دیگران هم همین طور .

بازجوهای ما ابداً آدم های خشن ، عقده ای و بی اطلاعی نبودند ، به همین دلیل نوع برخوردشان روی فرقانی ها اثر گذاشت ، یعنی نوع برخورد بازجوها باعث شد اینها برگردند ، اینها جوان بودند و از موضع غلط خود بر نمی گشتند ، بلکه بیشتر روی دنده لج می افتادند! بعضی از رابطه هایی که بین من و بازجوها و اعضای گروه فرقان برقرار شد ، پس از 30 سال هنوز پابرجا مانده است !

پنج شش سال پیش من به اتفاق پسرم مجتبی به مکه رفته بودم . وقتی به تهران بر می گشتم دیدم جوانی با دشداشه و عرقچین سفید که تک تک موهای سفید در میان آن دیده می شد ، تا مرا دید گفت : " حاج آقا ! سلام علیکم ." و دست مرا گرفت که ببوسد !

من دستم را کشیدم، نشست جلوی من و پرسید : " مرا می شناسید ؟ " گفتم : " قیافه ات آشناست ، من هم خوش حافظه ام ، ولی الان نمی توانم بگویم کی هستی ." یک کمی نگاهم کرد و گفت : " اوین ! آقا اسدلله ! "

من فکر کردم جزو پرسنل آنجا بود ، گفت : " من احمدیان هستم ." تا این را گفت ، پرسیدم : " اسدزاده چطور است ؟ " گفت : " عجب حافظه ای دارید ! " این دو تا را من با هم محاکمه کرده بودم . گفت : " اسدزاده در تهران است ، حقوق خوانده ، وکیل شده ! من هم در آمریکا سال آخر پزشکی هستم ، مستطیع شده ام و آمده ام مکه ."

به پسرم مجتبی اشاره کردم و گفتم : " این پسر من است ." برگشت و به مجتبی گفت : " این پدر شما حق حیات معنوی و مادی به گردن من دارند ." من قاضی ای بودم که در سال 59 او را محاکمه کرده بودم و از همین جمله ، نوع برخورد با فرقانی ها را می شود دریافت کرد .

./ یکی از مهمترین ویژگی های دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامی های آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند . قاعدتاً شما باید شاهد به پوچی رسیدن و شکستن اعضای این گروه بوده باشید . در این باره چه خاطراتی دارید ؟

_ فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند . علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت می کردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو می کردیم .

یادم هست که همین آقای اسدزاده را که بچه بسیار متدینی بود ، محاکمه می کردم . او در دادگاه به ما گفت : " من حالا می فهمم که یک بچه (اکبر گودرزی را تعبیر به بچه می کرد) رهبر گروه ما شده و ما می خواستیم از او تقلید کنیم ! این آدم 25 سال بیشتر ندارد . آخر این کی درس خوانده که به اینجا برسد که بشود از او تقلید کرد ؟ حالا این را می فهمم ، آن موقع متوجه نبودم که نباید حدیث « من کان من الفقها صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لاامر مولاه فللعوام ان یقلدوه » را به او نسبت بدهم ."

البته رسیدن به اینجا کار سختی هم نبود و همه با یک تجدید نظر سطحی به همین نقطه می رسیدند . آخر برای هر کسی این سؤال پیش می آمد که یک بچه 21 ساله ، کی درس خوانده ؟ کجا خوانده ؟ چی خوانده که شده رهبر دینی یک گروه ، که عده ای بخواهند قرآن و اسلام و دین را از او یاد بگیرند ؟ اینها با همین بحث ها متوجه و متنبه شدند و فهمیدند چقدر اشتباه می کردند .

./ شما گودرزی را به لحاظ شخصیتی چگونه فردی یافتید ؟

_ در حدی نبود که درباره اش بشود صحبت کرد ! آدم بی سوادی بود ، به اعتقاد من از نظر شخصیتی عقده ای بود و به شدت احساس کمبود می کرد . خیلی لجباز و غیر منطقی و کله شق بود . ابداً زیر بار حرف حق نمی رفت ، چون محتوا نداشت ، سخت می شد فهمید مبنای رفتارهایش چیست !

./ در یکی دو سال اخیر از سوی برخی از چهره هایی که در دادگاه فرقان سمت هم داشتند ، تشکیک هایی درباره نحوه برگزاری این دادگاه ها مطرح شده است ، پس از سال ها که به تجربه آن دادگاه می نگرید ، داوری تان درباره روند محاکمات فرقان چیست ؟

_ من در سالگرد 7 تیر چند سال قبل ، در دادگاه انقلاب اسلامی سخنرانی داشتم و در آنجا گفتم : " به اعتقاد من یکی از پرافتخارترین پرونده های تاریخ قضایی جمهوری اسلامی ، پرونده فرقان است . "

این واقعاً عین اعتقاد قلبی من است که در آن دادگاه ، انصاف و عدل و ادب و مبانی شرع لحاظ شده ، این پرونده را هر حقوقدانی مطالعه کند ، مشاهده خواهد کرد که تمام مبانی و اصول رسیدگی در آنها رعایت شده است .

ما در سال 59 داشتیم افرادی را محاکمه می کردیم که مغزهای متفکر و مهره های ارزشمند نظام از جمله مطهری و مفتح و عراقی را ترور کرده بودند . بد نیست فیلم رفتار من با متهمین آن دادگاه را نشان بدهند که مردم بفهمند چگونه بوده است . اتفاقاً فیلم برخورد من با اکبر گودرزی یعنی رهبر اینها هم موجود است .

به نظر من پخش کردن این فیلم می تواند همه چیز را نشان دهد . خود من نه تنها گرفتار عذاب وجدان نیستم ، که هر گاه به یاد آن دادگاه می افتم ، واقعاً به وجد می آیم و خدا را شکر می کنم که در چنان شرایطی ، آن قدر آرام ، بی طرفانه و شرعی برخورد کردم . پرونده فرقان پرونده بسیار شفافی است که می توان آن را همه جا ارائه داد .

./ دستاویز کسانی که این حرف را می زنند ، همان مطلبی است که شما در خاطرات تان هم به آن اشاره کرده اید و آن هم این است ، در انتهای دادگاه علنی گودرزی به آقای معادیخواه اشاره کرده بودید که : " بس است ، تمامش کن ! "

_ به نظر من از فیلم دادگاه گودرزی همه چیز فهمیده می شود . قاضی در هنگام قضاوت باید بی طرف باشد . این دادستان است که مدعی العموم است و باید طرف مفاد ادعانامه را بگیرد . قاضی باید بین دادستان و متهم قضاوت کند .

آقای معادیخواه نمی دانم عصبانی بود ، احساساتی بود ، تند بود ، به هر حال در دادگاه در مقابل متهم قرار می گرفت و من اصلاً این نوع برخورد را نمی پسندیدم . بهترین شاهد مدعای من هم همین فیلم است . در این فیلم ایشان وقتی دارد با متهم صحبت می کند ، مثل این که با او دعوا دارد ! و من دو سه جا به ایشان تذکر دادم .

قاضی نباید با متهم به عنوان مجرم رفتار کند ، چون هنوز درباره او قضاوت نشده ، قاضی باید استدلال کند . البته می تواند برای فهم مراد متهم به او احتجاج هم بکند ، ولی باید بسیار منطقی و مستدل این کار را انجام بدهد . ایشان گاهی تند می شد و این مخصوصاً در دادگاه علنی ابداً صورت خوشی نداشت .

اما در مورد آن دادگاه باید بگویم که در سال 59 طبیعتاً همه گروه ها اعم از وکلا ، حقوقدانان و طرفداران گروه های مختلف سیاسی ، اعم از لیبرال ها ، مجاهدین خلق ، چپی ها و ... می خواستند ببینند در جمهوری اسلامی دادگاه چگونه برگزار می شود .

شاید این اولین دادگاه علنی بعد از پیروزی انقلاب بود . خیلی ها آمده بودند و شاید 400 – 500 نفر می شدند . جمعیت کاملاً فشرده بود . من داشتم دادگاه را اداره می کردم و متهم هم سر موضع خودش بود و کوتاه نمی آمد .

مرحوم شهید قدوسی در حین برگزاری جلسه ، با خوشحالی به من پیغام دادند : " دادگاه خیلی خوب اداره شد ، اگر همین طور جمع کنید ، خیلی خوب است ." در گیرودار اداره دادگاه، آقای معادیخواه ناگهان به حالت عصبانیت ، جلوی آن جمعیت ، به متهم توهینی کردند که به نظر من که رئیس دادگاه بودم زیبنده نبود ، من به پای ایشان زدم که آقا حرفتان را قطع کنید ، چون نمی شد پشت میکروفن این حرف را زد .

خلاصه سعی کردم به زبان بی زبانی به ایشان بفهمانم که کارشان درست نیست . شاید این کار برای ایشان دستاویزی شده که ما نگذاشتیم حرف حق زده شود ! خیر ، این طور نبود و اگر هیئت منصفه ای درباره این محاکمات قضاوت کند ، به نظر من جزو پرونده های شفاف و روشن است .

./ قدری هم به بازبینی ویژگی های فکری این گروه بپردازیم . به نظر جنابعالی منشاء و ویژگی های تفکر فرقانی و نقطه لغزش این تفکر در حوزه تفکر دینی کجاست و چرا ؟

_ به نظر من اگر بخواهیم از تاریخ نمونه ای بیاوریم که بیشترین شباهت را به اینها دارند ، خوارج نهروان در دوران حکومت مولا بهترین مصداق هستند . کسانی که رنگ و بویی از دین دارند و لکن تفقه در دین ندارند و این اتفاقاً نکته ای است که همین حالا هم در جامعه ما مغفول واقع شده است .

مشکل اینجاست که دینداری زیاد است ، اما دین شناسی کم است . در روایات ما در این باره تعابیر عجیبی وجود دارد و ما ضرر دینداری در عین دین ناشناسی را در تاریخ زیاد دیده ایم ، هر جا که انحرافی به وجود آمده ، سر منشاء آن دینداران دین ناشناس هستند .

امام باقر (ع) می فرمایند : « الکمال کل الکمال التفقه فی الدین و الصبر علی النائبه و تقدیر المعیشه » ، خود رسول خدا می فرمایند : « اذا ارادالله بعید خیرا ، فقهه فی الدین » ، یعنی اگر خدا خیر بنده ای را بخواهد او را دین شناس قرار می دهد . اگر انسان دین شناس نباشد، هر چیزی را که رنگ و بوی دینی دارد قبول می کند و همین سبب می شود که خرافات و موهومات رشد پیدا کنند .

متأسفانه در روزگار ما هم بسیاری از زنان و مردان متدین و طالب دین ، دنبال موهومات و خرافات می افتند و یک عده دغل هم از اینها سوء استفاده می کنند ! این نتیجه دینداری همراه با دین ناشناسی است. یک مشت جوان که حس دینی دارند، جذب افرادی می شوند که رنگ و لعاب دینی به حرف های غیر دینی می زنند ، مثل مجاهدین خلق .

تعبیر مارکسیست های اسلامی اسم بامسمایی بود ، وقتی رژیم گذشته به اینها می گفت مارکسیست اسلامی ، حرف درستی می زد ، چون اینها همان اعتقادات مارکسیستی را با رنگ و لعاب دینی ارائه می کردند .

ریشه پیدایش فرقان هم همین است ، اینها هم بچه های دیندار ، اما دین شناسی بودند که دنبال کسی مثل اکبر گودرزی راه افتادند . دیندار دین شناس هر چیی را ، هر قدر هم لعاب دینی داشته باشد ، قبول نمی کند و دنبال تحقیق و تفحص می رود . بنابراین اینها مثل خوارج بودند و دچار تندروی هایی شدند ، به خصوص که فضا هم فضای گرایش به مجاهدین خلق و تفسیرهای چپ گرایانه بود .

./ در این لغزش و انحراف ، سهم قبول اندیشه اسلام منهای روحانیت و گرایش به تفکر دکتر شریعتی را چقدر می بینید ؟

_ تقصیر این قضیه تا حدی گردن خود ماست . همه فشار مرحوم مطهری از ابتدا همین بود که دین ناشناسان متولی ارائه معارف دینی نشوند . در واقع ایشان قهرمان این میدان است که به دنبال بینش دادن به جامعه بود و می خواست دیندار دین شناس بار بیاورد .

ایشان اگر در قم می ماند ، حتی مراجع قبل هم به پای ایشان نمی رسیدند ! ولی حوزه را رها می کند و به دانشکده الهیات تهران می آید . از نظر دانش هم باید بگویم که حتی شاگرد ایشان در تهران ، اسفار درس می داد ، ولی خود ایشان می آمد و در کلاس های دانشگاه ، متن فارسی مرحوم فاضل تونی را به ما درس می داد !

من در دانشکده الهیات شاگرد ایشان بودم . چرا خود را تا این حد پایین آورده بود ؟ برای این که به این بهانه به دانشگاه بیاید و دین پژوهی را به دانشجویان و جوانان آموزش بدهد . چرا کتاب علل گرایش به مادی گری را با آن مقدمه که به قیمت جانش هم تمام شد می نویسد ؟ برای این که جواب مارکسیست ها را بدهد .

استاد بزرگی مثل ایشان وقتش را صرف مطالعه جزوات فرقان می کرد ، برای این که جوان ها دین شناس بار بیایند و انحراف پیدا نکنند . دینداری بدون دین شناسی ، جوان ها را به طرف آدم های بی سواد می کشاند و آنها را از مراکز علمی ، علما و روحانیت دور می کند .

تفکر اسلام منهای روحانیت ، قبلاً هم در این کشور وجود داشته است ، بعضی از آقایان هم که تکیه روی اسامی آنها نمی کنم ، در سال های منتهی به انقلاب ، زمینه را برای جا انداختن اسلام منهای روحانیت فراهم کردند .

شریعتی که خیلی راحت تر و به عنوان یک جامعه شناس وارد این عرصه شد ، انصافاً اعجاز کلام هم داشت و با ادبیاتی زیبا و نوآوری هایی که داشت ، مثلاً مرحوم مجلسی را به عنوان کسی که طرفدار شاه عباس است از چشم جوان ها می انداخت ! شیعه را هم به دو رویکرد تقسیم می کرد : شیعه صفوی و شیعه علوی و به تدریج جوان ها را از روحانیت جدا کرد .

در حاشیه هایی که شهید مطهری بر کتاب های گودرزی نوشته و نیز در مقدمه کتاب علل گرایش به مادی گری ، نقد این آثار آمده است .

./ از این که به ما وقت دادید و در این مصاحبه شرکت کردید ، متشکر و سپاسگزاریم .

_ خواهش می کنم ، وظیفه ما روحانی ها روشن کردن اذهان جامعه است ، خدای متعال از همه قبول کند .

پایان

اخبار مرتبط:

پیشروترین روشنفکران ما ، اولین شهدای انقلاب بودند

بازخوانی کارنامه فرقان و فرقان گونگی در تاریخ انقلاب


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29