"اينكه بزرگان طمع به ستم نبندند و ناتوانان از عدالت مأيوس نشوند. اين دو عواملى هستند كه در برقرارى ثبات اجتماعى و امنيت عمومى بسيار مؤثرند"
|
ابن ابىالحديد در شرح نهجالبلاغه در بحث نسبتاً مفصلى به ديدگاههاى حقوقى خوارج و چگونگىاستنباط قواعد حقوقى از آيات قرآنى اشاره مىكند؛ مثلاً در آيه «انه لاَ يَيْأَسُ مِن روح اللهِ الا القَوم الكافرون»،80خوارج بر آن بودند كه فاسق به خاطر فسقش و اصرار بر گناه، از رحمت خدا مأيوس است؛ بنابراين كافر است و احكام كافر در موردش جارى است. آنها شبيه اين استدلال را در آيات زير نيز به كار مىبردند:
ـ و لله عَلَى النَّاسِ حِجُّ البيت مَنِ اسْتَطَاعَ اليه سَبِيلاً و من كَفَرَ فان اللهَ غَنِيٌّ عَنِ العَالَمين.81
ـ و مَن لَم يَحكُم بِمَا أَنزَلَ الله فَأُولئِكَ هُمُ الكَافِرُون.82
ـ فَأَنذَرْتُكُمْ نَاراً تَلَظَّى. لاَ يَصْليهَا إِلا الأَشقَى. الَّذِي كَذَّبَ و تَوَلى.83
ـ يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّت وُجُوهُهُم أَكَفَرتُم بَعدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا كُنتُم تَكفُرُونَ.84
ـ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُسْفِرَه. ضَاحِكَةٌ مُسْتَبشِرَه. و وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَه. تَرْهَقُهَا قَتَره. أُولئِكَ هُمُ الكَفَره الفَجَره.85
ـ و أَمَّا الَّذِينَ فَسَقُوا فَمَأواهُمُ النَّار.86
ـ هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم فَمِنكُم كَافِرٌ و مِنكُم مُؤْمِن.87
خوارج اين آيات را به گونهاى تفسير مىكردند كه گناهكار در قسم كافران قرار مىگرفت و آنان بنابر اين آيات، حكم كافر را بر گناهكار جارى مىساختند. نتيجه چنين استنباطى اين بود كه بر اساس قرآن، عده بسيارى از شهروندان از حقوق اوليه اجتماعى از جمله حق حيات محروم مىشدند و قانون عادلانه از بين مىرفت!
على(ع) در برابر چنين استنباطهاى ناروايى ايستاد. ايشان در رد خوارج به سيره نبوى استدلال ميكرد و طى خطبهاى نتايج منافى با سيره پيامبر(ص) و ساير احكام حقوقى را بر شمرد؛ از جمله فرمود:«همانا دانستيد كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم زناكار محصن را سنگسار كرد، سپس بر او نماز گزارد و به كسانش ارث داد و قاتل را كشت و ميراثش را به كسانش واگذارد؛ دست دزد را بريد، زناكار نامحصن را تازيانه نواخت، سپس سهم هر دو را از فيىء به آنان پرداخت، و هر دو خطاكار زنان مسلمان را به زنى گرفتند. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم گناهانشان را بىكيفر نگذاشت و حكم خدا را درباره ايشان برپا داشت و سهمى را كه در مسلمانى داشتند، از آنان باز نگرفت، و نامشان را از طومار مسلمانانبيروننكرد.»88بدين ترتيب حضرت جلو استنباط نادرست قواعد حقوقى از متون قرآن را گرفت.
از اين گذشته، امام به تساوى همه افراد در برابر قانون اهميت مىداد. به نمونههايى ازاين تساوى در ضمن بحث از تساوى در بيتالمال اشاره شد. در اينجا به بعضى نمونههاى ديگر اشاره مىكنيم:
على(ع) در روايتى خطاب به خليفه دوم، اقامه حدود نسبت به خويشاوند و غيرخويشاوند را از جمله امورى دانست كه اگر به آن عمل شود، شخص را از ديگران بىنياز مىسازد.89نمونه عملى اصل فوق در دوره زمامداري خليفه سوم به وجود آمد:
وليد از طرف او حاكم كوفه شد؛ اما به دنبال فسادش و شكاياتمردمى، عثمان وى را از فرماندارى خلع كرد و به خاطر ادلهاى كافى حكم به شلاق زدن وى نمود؛ ولي به خاطر ترس از خليفه كسى حاضر نشد حكم را اجرا كند. على(ع) شلاق را گرفت و به سوى وليد رفت. وليد گفت: «نشدتك باللهو القرابه، يعنى قسمت مىدهم به خدا و به خويشاوندى!» على(ع) فرمود:«اسكت اباوهب! فانما هلكت بنواسرائيل بتعطيلهم الحدود: اباوهب ساكت شو. بنىاسرائيل به خاطر عدم اجراى حدود نابود شدند.» سپس مجازاتش كرد.90
در مورد ديگر على(ع) بر مرد نجاشى (يمنى) حد جارى كرد. يمنىها از اجراى حد ناراحت شدند و يكى از افراد خود به نام طارق بن عبدالله را نزد حضرت فرستادند. طارق عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين، ما تصور نمىكرديم كه اهل نافرمانى و فرمانبردارى و اهل پراكندگى در اجتماع، نزد تو يكسان و برابر باشند، تا آنكه عملى را كه در حق نجاشى انجام دادى، مشاهده كرديم. سينههاى ما را از كينه شعلهور كردى و كار ما را پراكنده ساختى و ما را به راهى انداختى كه تصور مىكرديم هركس از آن برود، به دوزخ خواهد رسيد.»
على(ع) در جواب فرمود: «و انها لكبيره الا علىالخاشعين:91 آن كار دشوارى است مگر بر خاشعان. اى طارق! مگر او مردى غير از مسلمانان است؟حرمت آنچه را خدا حرام كرده بود، دريد. ما هم حدى را كه كفارهاش بود، بر او جارى كرديم. خداى متعال فرموده است: و لاَ يَجرِمَنَّكُم شَنَآنُ قَوم عَلَى الا تَعدِلُوا اعدِلُوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوَى:92دشمنى گروهى، شما را بر آن ندارد كه داد نكنيد، دادگر باشيد كه دادگرى به پرهيزگارى نزديكتر است.»
نكته مهم طرف ديگر قضيه است؛ يعنى كسى نسبت به عملى كه انجام داده، زايد بر مقدارى كه قانون معين كرده است، مورد حكم و يا مجازات قرار گيرد. اين امر بسيار اهميت دارد. بهخصوص هنگامى كه مأموران اجرا دچار احساسات شده و نسبت به قانون تعدى كنند و بر اساس احساسات خود تصميم گيرند. على(ع) طى خطبهاى فرمود: «ان الله حدّ حدوداً فلا تعتدوها: خداوند حدودى را مقرر فرموده است، از آنها تجاوز مكنيد.»93بدين خاطر در موردى وقتى اميرالمؤمنين(ع) به قنبر امر كرد كه بر مردى حد جارى كند، اما قنبر به خاطر شدت ناراحتى، سه ضربه بيشتر زد. حضرت به خاطر اين كار، سه شلاق بر قنبر زد.94
خلاصه اينكه على(ع) در اجراى قانون همه مردم را مساوى مىدانست و اجازه نمىداد كه نسبت به كسى قانون اجرا نشود و يا به خاطر احساسات مأموران اجرا به نام قانون به كسى ستم شود.
ج ـ مساوات در رجوع به محكمه صالح و رسيدگى عادلانه
رعايت مساوات توسط حاكمان نسبت به مردم از جمله اصول مسلم در زمامدارى على(ع) است. او طى نامهاى به بعضى از واليان خود نوشت: «و واس بينهم فىاللحظه والنظره والاشاره والتحيه حتى لايطمع العظماء فى حيفك ولاييأس الضعفاء من عدلك:95 با همگان يكسان رفتار كن، گاهى كه گوشه چشم به آنان افكنى يا خيرهشان نگاه كنى يا يكى را به اشارت خوانى، يا يكى را تحيتى رسانى، تا بزرگان در تو طمع ستم نبندند، و ناتوانان از عدالتت مأيوس نگردند.» شبيه همين بيان در نامه به محمد ابوبكر آمده است.96
در اين بيان امام(ع)، بلافاصله بعد از بيان اصل مساوات، به آثار اجتماعى آن مىپردازد: اينكه بزرگان طمع به ستم نبندند و ناتوانان از عدالت مأيوس نشوند. اين دو عواملى هستند كه در برقرارى ثبات اجتماعى و امنيت عمومى بسيار مؤثرند؛ زيرا اگر ناتوانان از عدالت مأيوس شوند و توانگران چشم به ظلم داشته باشند، هم جامعه فاسد مىشود و هممظلومان يگانه راه نجات را شورش و قيام مىبينند.
على(ع) شبيه همين كلام را خطاب به شريح قاضى مىفرمايد: در اين سخن بعد از سفارشاتى به شريح مىفرمايد: «ثم واس بين المسلمين بوجهك و منطقك و مجلسك حتى لايطمع قريبك فى حيفك و لاييأس عدوك من عدلك:97بين مسلمانان با نگاه، صحبت و مجلس مساوات برقرار كن تا نزديكت به تو طمع نورزد و دشمنت از عدالت تو مأيوس نشود.»
ذيل اين گفتار بيانگر مطلب بسيار ارزشمندى است؛ يعنى قاضى و دستگاه قضايى بايد چنان عادلانه و منصفانه ومستقل عمل كنند كه حتى دشمنان نيز به آن اعتماد داشته باشند و از عدالت آن مأيوس نشوند. نكته ديگر اينكه على(ع) در سفارش به فرماندار و عامل خود سخن از مأيوس نكردن ضعيفان مىگويد؛ چون افراد ضعيف چشم به سوى حاكم دارند و مأيوس شدنشان از حاكم و مشاهده توجه خاص او به بزرگان، موجب خدشه در عدلورزىمىشود؛ اما عدلورزى در قضاوت امري بس بزرگتر است. دشمن هم بايد اعتماد به عدل و دادورزى دادرس اسلامى داشته باشد.
ادامه دارد
پينوشتها:
80. سوره يوسف، آيه 87.
81. سوره آل عمران، آيه 97.
82. سوره مائده، آيه 44.
83. سوره ليل، آيه 16 ـ 15 ـ 14.
84. آلعمران، آيه 106.
85. سوره عبس، آيات38تا42
86. سوره سجده، آيه 20.
87. سوره تعابن، آيه 2.
88. نهجالبلاغه، خطبه 127، ص 125.
89. وسائلالشيعه، ج 18، ص 156.
90. ر.ك: انابالاشراف، ج 5، ص 35. مروجالذهب، ج 1، ص 449.
91. سوره بقره، آيه 45.
92. سوره مائده، آيه 8.
93. وسائلالشيعه، ج 18، ص 312.
94. همان. 95. نهجالبلاغه، ص 320.
95. نهجالبلاغه، ص 320.
96. همان، نامه 27، ص 289.
97. وسائلالشيعه، ج 18، ص 155.
حقوق بشر از ديدگاه امام علی علیه السلام (4)