تعالیم اسلام و اندیشه های التقاطی

Beheshty5

 

بسم الله الرحمن الرحیم

التقاط یک واژه عربی است و از همین واژه لقیط ولقط داریم. لقیط ولقط به معنای پیدا شده ای که صاحبش معلوم نیست به کار می رود. آدم در خیابان می رود می بیندکه یک انگشتری آن جا افتاده برمی دارد، حال این چیزی را که برمی دارد بدان می گوییم لقط. راجع به اشخاص هم گفته می شود. لقیط، بچه ای ممکن است در راه پیدا شده باشد و نمی دانند این بچه کیست به اومی گویند لقیط. گمشده ی دیگران است وپیدا شده. این کسی که پیدا می کند التقاط. یعنی این چیزی را که صاحبش معلوم نیست آدمی پیدا می کند برمی دارد، برداشتن چیزی که صاحبش معلوم نیست وکسی که آن را پیدا می کند. ما امروز به آن می گوییم گمشده ی پیدا شده ، التقاط. امروز اصطلاحاً التقاط به این گفته می شود که صاحبان یک مکتب آرا و اندیشه های مکتب های دیگری را که بیگانه اند از مکتب آنها یا حتی مخالف است با مکتب آنها به آرا واندیشه های مکتب خودشان در آمیزند و یک آمیخته و یک آمیزه از این را به نام مکتب خودشان بپذیرند. مخلوط کردن آرای مکتب به آرای بیگانه از آن مکتب یا حتی ضد آن مکتب؛ به این گفته می شود التقاط. شاید منشأ این که به این التقاط می گویند این است که چه وقتی انسان به نام اسلام یک تفکر غیر اسلامی را بپذیرد، چه وقتی یک فکر ارسطویی را به نام اسلام می پذیرد، وقتی که از شناسنامه غیر اسلامی آن فکر مطلع نباشد، آن را به نام اسلام قبول نمی کند، این است که کار این شبیه آن التقاطی است؛ شبیه کار کسی است که یک چیزی را که در جایی افتاده و صاحبش معلوم نیست و این را برمی دارد وگاهی اوقات آدم فکر می کند آن چیزی را که پیدا کرده مال خودش است.ولی به هر حال در این جهت به معنای اصلی التقاط نزدیک است که معمولاً افراد ناآگاهانه افکار بیگانه از مکتبشان را به عنوان مکتبشان می پذیرند. به دلیل این وجه مشابهت وهمانندی اینک، به پذیرش آرای بیگانه در اسلام وبه نام اسلام التقاط گفته می شود.

امروز اصطلاحاً در جامعه ما التقاط به خصوص در رابطه با اسلام گفته می شود؛ واینکه افرادی به نام اسلام افکار واندیشه ها و آرای بیگانه از اسلام را وضد اسلام را بپذیرند وقاطی کنند با اندیشه ها وعقاید اسلامی.شاید هم به صورت خاص به کسانی گفته می شود که اندیشه های چپ را به نام اندیشه ای اسلامی می پذیرند یا تبلیغ می کنند.

بیشتر وقتی گفته می شود التقاطی و التقاطی فکر کردن، اینها به نظر می آید، ولی حقیقت این است که التقاط همه جور آن التقاط است، آمیختن تعالیم اسلام به افکار سوسیالیستی یامارکسیستی التقاط است. آمیختن تعالیم اسلام وجهان بینی وایدئولوژی اسلامی به افکار اگزیستانسیالیستی التقاط است. آمیختن آنها به هر نوع لیبرالیسسم هم التقاط است. آمیختن اینها به اندیشه های مرتاضانه و صوفی منشانه هندی هم التقاط است. آمیختن آن به اصول تفکر ارسطویی و افلاطونی هم التقاط است.

در مقابل التقاط، خالص بودن اندیشه اسلامی، خالص بودن معرفت و شناخت اسلام است. در گذشته، در آن قرون اولیه و در اواخر قرن اول ودوم التقاط راه پیدا کرد در اسلام واز آنجا گروههای التقاطی پیدا شدند.همان موقع به اینها می گفتند کسانی که بدعت در دین می گذارند ودر روایت ما به عنوان اصحاب بدع ، بدعت گذاران در دین واصحاب رأی، یعنی کسانی که آرای خودشان را بر دین تحمیل می کنند. اندیشه های خود را از جای دیگر قرض گرفته اند بر اسلام وقرآن تحمیل می کنند، همچنین بر احادیث تحمیل می کند، اینها اصحاب رأی واصحاب قیاس خوانده می شوند. کسانی که قرآن وحدیث را تفسیر به رأی می کنند، یعنی آیات و روایات را مطابق رأی وگرایش خودشان تفسیر می کنند، اینها اصحاب رأی گفته می شود. اینها در حقیقت التقاطی فکر می کردند. در مقابل اینان کسانی هستند که اندیشه خالص اسلامی دارند. در برابر شیوه التقاطی ها یک شیوه دیگر بود به نام شیوه " ظاهریون"؛ یعنی کسانی که برداشت های متحجر اسلامی داشتند. اصحاب ظاهری مانند داوود ظاهری اصفهانی وامثال اینها کسانی که دارای یک نوع تحجر و قشری بودند و تنها به ظاهر الفاظ اتکا می کردند و از پی بردن به روح پر اوج معانی قرآن وحدیث می ترسیدند که مبادا دچار التقاط شوند. پویایی اندیشه اسلامی را آنها به طور کلی کنار گذاشته بودند. آن چیزی که در میان شیعه مخصوصاً مطرح شد به نام اخباریون ، اخباری های ما هم تا حدود زیادی مانند ظاهریون بودند . آنچه که در برابر اینها مطرح شد اجتهاد بود که اصولیون ما داشتند. اجتهاد به معنای داشتن اندیشه پویا وعمیق اسلامی است، اما بی آنکه انسان اندیشه های دیگر را بخواهد طرد کند ، کتاب وسنت، قرآن ، حدیث تعبیر می کند. خوب دقت شود که مرزها این است:

1- اکتفا کردن به معانی بسیار سطحی وظاهر در قرآن وحدیث؛ این کار ظاهریون واخباریون است که موجب تحجر و رکود می شود در دین ومذهب ومکتب؛ مردود است و آسیب های را در بر دارد.

2- هر اندیشه ای را آرایش قرآنی وحدیثی دادن و به جای اندیشه های خالص اسلامی جا زدن و و پذیرفتن و آرا واندیشه های خویشتن، آرا و اندیشه های بیگانه از اسلام و قرآن وحدیث را بر دوش قرآن و حدیث و اسلام نهادن، این می شود رأی وبدعت در دین وانحراف از دین و این هم گمراهی است.

3- اندیشه پویای اسلامی داشتن ؛ یعنی تلاش برای فهم هرچه عمیق تر وگسترده تر کتاب و سنت با التزام به اینکه رابطه و پیوند میان آن اندیشه و آن معنا وعبارات کتاب وسنت محفوظ می ماند. این را اجتهاد می نامیم. و راهی را که الان علمای بزرگ اسلام می روند راه اجتهاد است. اجتهاد یعنی جهد، کوشش وتلاش، تلاش برای فهم هرچه عمیق تر و ریشه دارتر تعالیم اسلامی، اما از مجرا و طریق آیات وروایات. انسان ببیند که آیات و روایات چه می گوید، نه اینکه ببیند دیگران چه می گویند واین را به زور به آیات و روایات بچسباند. این دومی که بخواهد بچسباند التقاط است وآن اولی که بخواهد که از خود او معنایی بجوشد و بیابد این می شود اجتهاد.

پس در صورتی ما می توانیم صرف برخورداری از نظریات دیگران را التقاط بیاوریم که جنبه اجتهاد داشته باشد.

اصولاً آگاهی یک انسان مجتهد بر آرا و اندیشه های دیگران نه تنها عیب نیست، بلکه کمال است. کما اینکه می بینیم بسیاری از برادران ما در مکتب های دیگر مطالعات گسترده ای دارند و هر انسان مسلمانی انسان جستجو گر است. مهم این است که اگر انسان یک اندیشه را به عنوان مارکسیسم، ماتریالیسم، اگزیستانسیالیسم وایسم دیگر می بیند یا بودیسم، صوفیسم هرچه از اینها می بیند اینها را ،مرزش را با قرآن حفظ کند وتحمیل بر قرآن نکند.

 

-در گفتارتان اشاره کردید به اینکه التقاطیون نیز با نام اصحاب رأی واصحاب قیاس در زمان پیامبر وجود داشته اند.

در زمان پیامبر عرض نکردم. البته روایاتی در زمان پیامبر هست که مشعر به این معنا هست، اما در حافظه ام قطعیت تاریخی اینها نیست اما در زمان علی (ع) بوده و در نهج البلاغه اشاره ای به آنها شده است.

-برخورد ائمه با اصحاب رأی واصحاب بدع چگونه بوده است؟

فراوان ما روایات زیادی داریم در کتاب " وسائل الشیعه" ابوابی هست درباره فتوا و برخورد با اصحاب رأی و قیاس. اینکه اینها تأکید داشتند بر حفظ اصالت اسلام وشناخت اسلام ودور نگاه داشتن آن از آسیب های التقاط، یعنی آمیختن غیر اسلام با اسلام.

- آیا واژه قریب به معنای التقاط در قرآن یا احادیث وروایات ائمه استعمال شده است؟

یادم نیست.

- در دوره معاصر هر اندیشه ای به هر حال با نام اسلام ظهور به هم رسانیدند بالاخص پس از انقلاب اسلامی، اینها آیا در بطن خویش به اعتباری دارای رگه های التقاطی هستند؟

فراوان در اندیشه های اسلامی معاصر می بینیم اشخاص یا گروههایی را که سخنان ومطالبشان نشان دهنده این است که اصالت لازم اسلامی را ندارند.بسیاری از کسانی که مطالعاتشان در زمینه قرآن و حدیث و تاریخ اسلام و تاریخ فرهنگ بشری در رابطه با اسلام غنی نیست، در سخنرانی ها و نوشته هایشان می بیینیم که گرایش های گوناگون دارند و حتی یک نویسنده می بیند در ادوار مختلف زندگی خود گرایش های گوناگونی داشته و در هر دوره ای در نوشته ای اسلامی آن گرایش به چشم می خورد و فراوان است. حتی در عده ای از کسانی که شاید به این عنوان معروف نباشند اما وقتی که انسان نوشته آنها را مطالعه می کند یک زیر بنای فکری دیگر را بر اسلام حاکم کرده اند. بنده در یک کتابی که به نام" خدا از دیدگاه قرآن " دارم، در آنجا یک مقدمه ای آوردم ودر آن مقدمه کوتاه وفشرده به خصوص به این مطلب پرداختم که چه می توان کرد که انسان در فهم قرآن دچار بیراهه رفتن والتقاط نشود.

والسّلام


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31