تروریسم ضد مردمی(5)

Terorisme Zed Mardomiج- حاکمیت خط امام

سران سازمان می گفتند حاکمیت با مشکلات عظیم و کمرشکن ناشی ازتوطئه ها و ارثیه های رژیم پهلوی و با بحران روزافزون اقتصادی دست بگریبان است، فاقد مهره های کافی برای چرخاندن چرخ اداره امور کشور است، مسئله جنگ و آوارگان و تبعات آن تنگناهای او را بیشتر کرده است. انبوه مسائلی که هرکدام قادر است رژیمی را به سقوط بکشاند او را احاطه کرده است و از طرفی برنامه ریزی و سازماندهی اش ضعیف است و متکی به تعدادی عناصر مشخص و دگمهای شکننده توده هاست، چند تا از مهره هایش (مثل آیت ا... بهشتی) و تعدادی از "پائینیها" را بزنیم بقیه منفعل خواهند شد و ...

سازمان به دلیل آنکه خود با روح مکتب و اسلام فقاهت بیگانه و غرق در محاسبات حقیر مادی است نتوانست معنی دقیق حضور امام در حاکمیت را بفهمد همچنانکه نتوانسته بود مردم را بشناسد. دیدیم که بر خلاف تصور منافقین با رهبری امام و پشتوانه روز افزون مردم حاکمیت روز به روز بیشتر تثبیت شد و با جایگزین کردن مهره های از دست داده توانست همچنان در مقابل تجاوز خارجی و توطئه های داخلی بایستد. مثلاً پس از چند ماه از شروع حرکات نظامی منافقین باز هم در خیابانها راهپیمایی میلیونی مردمی مصمم را داشتیم که بدنبال موضع گیری شدید امام علیه "طرح آمریکایی فهد" به خیابانها آمده بودند در همین حال رجوی که شاهد نادرستی ارزیابی سازمان از حاکمیت است ابوجهل وار تکرار می کند "حکومت مردم را بزور به خیابانها آورده است، حکومت برای اینکه رابطه با اسرائیل را لاپوشانی کند شعار ضد اسرائیلی می دهد" و اراجیفی از این قبیل و خود این نشان می دهد که مرکزیت سازمان هیچگاه نخواسته است با هواداران و وابستگان خود برخوردی صادقانه داشته باشد و همیشه در مورد هر موضوعی آنطور که به نفع خود می پندارشته سخن گفته است نه واقعیت را.

د- بها دادن بیش از اندازه به توان امپریالیسم غرب برای توطئه علیه رژیم

نکاتی که برشمردیم خود بتنهائی نمی توانست سازمان را وادار کند که خلاف نظرات گذشته خود دست بکار نظامی بزند و خود را در معرض شدیدترین آسیب ها قرار بدهد، (تأثیرات منفی شروع حرکات مسلحانه از سوی سازمان نه تنها برای خود سازمان بلکه برای کلیه گروهکها چیزی انکار ناپذیر است، آسیب هایی که بسیاری از آنان همان موقع قابل پیش بینی بود) عامل دیگری نیز به عنوان یک پارامتر اصلی برای تصمیم گیری سازمان وجود داشته که در حقیقت با اتکای به آن مبارزه سازمان وارد فاز نظامی می شود و آن آمریکا و بطور کلی غرب است.

امریکا آینده ای را برای مرکزیت سازمان ترسیم کرده بود که عوامل بسیاری که سرنخشان دست آمریکاست بکمک جریان مسلحانه خواهند آمد از قبیل شروع اغتشاشات و شورشهای قومی در مناطقی نظیر بلوچستان و یا مناطق باصطلاح تحت نفوذ خوانین و ... و وجود جریاناتی بظاهر نیرومند در درون ارتش که آرمانهای آمریکایی خود را در وجود بنی صدر میدیدند و شبکه های جاسوسی غربی در داخل کشور و از طرفی کمک بموقع نیروهای خارجی، همه اینها وسوسه رسیدن به قدرت را چنان تقویت کرد که مانع بررسی همه جانبه و آینده نگری در مورد ورود به مرحله نظامی گردید.

می بینیم که حتی بعد از فاجعه 7 تیر که میلیونها نفر برای شهید بهشتی به عزاداری برمیخیزند، آنچنانکه گویی تازه شخصیت او را شناخته اند و جای خالی او را حس کرده اند سازمان باز هم وانمود میکند که هیچ خبری نبوده و جمعیتی کمتر از 250 هزار نفر در خیابانها بوده و اتحادش با بنی صدر را استحکام و رسمیت می بخشد. یعنی با وجودی که معلوم شده که بنی صدر دیگر قدرتی نیست باز هم سازمان منفعل شدن بسیاری از هواداران خود را تحمل میکند و همچنین چشم غره های (شعاری) اقلیت و پیکار را، و با بنی صدر جریان میثاق و شورای ملی مقاومت را راه میاندازد.

بطور مشخص واضح بود که سازمان را با مردم کاری نیست و یکسره بدنبال بند و بستهای پنهانی خارجی است، وقتی سازمان کوچکترین توضیح بدرد بخور در مورد فرار با معزی خلبان شاه و با همکاری رادار چپیها و مسئولین امنیت هوایی چند کشور عضو ناتو و با همکاری رسمی حزب حاکم فرانسه امپریالیست ندارد و بدون اعتنا به مردم و حتی بدون اعتنا به توده های هوادار که با این حرکت مسئله دار می شوند، دست به اینکار میزند، معلوم است که پشتیبانان و راههای دیگری برای پیروزی پیدا شده که با عملکرد جدید متناسب است.

استقبال سرسام آور خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون و مطبوعات امپریالیستی از فراریها و مسائلی نظیر برخورد رجوی با تونس و تلاش برای شیرین زبانی برای غربی ها در قالب انکار مکرر مارکسیست بودن خود و حمله به کمونیستهای روسی ایران (حزب توده و اکثریت) و تأکید روی اینکه مرا روشنفکران غربی از اعدام شاه نجات دادند نه پادگونی روسی همه و همه در تداوم همان بند و بستی که با امپریالیسم صورت گرفته است، معنی پیدا می کند.

اما در عمل برنامه ریزی و طرح براندازی که آمریکا ارائه داده بود نتوانست بصورت کامل اجرا بشود و تنها بخش هایی از آن بمرحله اجرا درآمد. مثلاً بخشی از برنامه استفاده سازمان بافته از نیروهای سلطنت طلب و بختیاریها و بطور کلی نوچه های آمریکائی در درون ارتش بوده است که زیر پرچم بنی صدر جمع شده بودند، که بعد از سقوط بنی صدر با تصفیه نیروهای مصلح از این عناصر، این قسمت از طرح براندازی عملاً خنثی گردید، و قسمتهای دیگری از طرح که با اقدامات مناسب و قاطع مسئولین و حمایت اعجاب آور مردم خنثی شده است. اگر بخواهیم خوش بینانه به قضیه نگاه کنیم اینست که سازمان با ارزیابی غلطی که از کارائی توطئه های امپریالیسم و همچنین از توانایی های رژیم در مقابله با این توطئه ها داشته، آگاهانه سرمایه گذاری آمریکا را روی خودش پذیرفته است و برای سرنگونی حکومت بخیال خود موقتاً می خواهد از آمریکا هم استفاده بکند. یعنی خطی که در مقابله با امام و خط امام با متین دفتریها و حاج سید جوادیها بوحدت می رسد در تکامل راهش در مقابله با حاکمیت خط امام با آمریکا بوحدت رسیده است. ولی درصورت دومی هم در قضیه وجود دارد و آن اعمال نفوذ مستقیم امپریالیسم وسیله کانالهائی در مرکزیت سازمان است. یک نمونه روشن که خیلی هم افشاگراست برخورد سازمان با کاظم رجوی است که از دیپلماتهای شاهنشاهی بود و بارها در مطبوعات اروپا به تبلیغ از "انقلاب شاه و مردم" پرداخته و همکاری فعالانه ای با ساواک داشته است، چنین فردی با چنان اوصافی بارها ارگان رسمی سازمان بدفع از او میپردازد، چه قبلاً یکی از دلائل اعدام نشدن مسعود رجوی را تلاشهای کاظم رجوی ذکر کرده بودند و می بایستی او را تطهیر کنند تا شبهه ای در اذهان بوجود نیاید که "آمریکا و رهبران سازمان چه قرابتی با هم دارند"؟ این نمونه ای است که خواه ناخواه با دست خود سازمان اجباراً و مقداری هم بر اثر سهل انگاری لو رفته است و تنها نمونه لو رفته هم نیست، فاش شدن مسئله معزی بدلیل اضطرار فرار نمونه دیگری از این دست می باشد. تا قبل از فرار بنی صدر رجوی با معزی هیچ هواداری تصورش را هم نمی کرد که خلبان مخصوص شاه بتواند پس از مدت کوتاهی بصورت یکی از اعضاء بالای سازمان دربیاید و حتی مانند رجوی و بنی صدر بعد از فرار بعنوان یک عضو برجسته سازمان به اعضاء و هواداران پیام بدهد (1)

در آخر تذکر این نکته ضروری است که وقتی صحبت از تغییر مشی می کنیم بمعنای آن نیست که سازمان قبل از 30 خرداد 60 اعتقادی به مبارزه مسلحانه با انقلاب اسلامی نداشته است و مثلاً استراتژی دیگری داشته چه بطور وضوح شاهد فراوان از جمله ذخیره کردن اسلحه و مهمات و بقول خود رجوی "خط تشکیل میلیشیای نظامی بجای حزب سیاسی" نشان می دهد که وقایع اول سال 60 نهایتاً در جلو افتادن ورود سازمان به مرحله مقابله مسلحانه با انقلاب اسلامی، موثر بوده است.

پی نوشت:

1. معزی در این پیام از موضعی صحبت می کند که گویا یکی از دست اندرکاران اصلی سازمان است و این تأکیدات و تعریفات رجوی و خیابانی در پیام هایشان (همزمان با پیام معزی) نسبت به این فرد، بخوبی می تواند نشان بدهد که جای امثال معزی در سازمان کجاست.

 

تروریسم ضد مردمی (۴)

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31