تروريسم اسلامي ، افسانه يا واقعيت (4)

Qoran

نگرش به معنويت و بعد عرفاني دين : در همه اديان به نحوي سه بعد شريعت ، طريقت و حقيقت وجود دارد . در بنيادگرايي نوعي ظاهر بيني و توجه صرف به شريعت غلبه دارد ، در حالي كه سنت انديشان به جنبه طريقتي دين بيش از جنبه شريعتي آن اهميت مي دهند ، به همين دليل زبان دين را سمبليك مي دانند و براي آن باطن قائل اند .

نگرش نسبت به عمل سياسي : بنيادگرايان وقتي سخن از دين مي گويند ، مرادشان ايدئولوژي مبتني بر شريعت است و وقتي شريعت مي گويند عمدتاً اقامه حدود مورد نظرشان است و مهم ترين اصل دين را امر به معروف و نهي از منكر مي دانند ، نه در مقام دلالت بر خير و خيرخواهي ، بلكه در مرحله يدي لساني .

اما در سنت گرايي درك جدي تري نسبت به نظر و عمل ديني وجود دارد ، از اين رو سنت گرايان هم اهل سلوك و هم اهل جهاد بوده اند . (1) بنيادگرايي از همان ابتدا با خشونت و ترورهاي وسيع پيوند خورد و پس از دهه 90 ميلادي به صورت خشونت هاي فرقه اي جلوه گر شد كه به آن پرداخته مي شود .

 

1_ 1 بنيادگرايي اسلامي و ظهور تروريسم و خشونت فرقه اي

غرب و شرق عربي اشاره به دو حوزه عمده جريان اسلام گرايي سياسي در جهان عرب دارد كه ساير كشورهاي عربي را تحت تأثير خود قرار داده است . اين دو حوزه يكي مصر است كه در بخش غربي جهان عرب واقع شده است و ديگري عربستان سعودي كه در بخش شرقي آن قرار دارد .

هر دو كشور در طول سال هاي سده 20 شاهد ظهور گسترده عناصر اسلام گرا بوده و بر ساير جريان هاي اسلام گراي عربي تأثير گذاشته است .

بنيادگرايي و خشونت در سه دوره نمود بيشتري به خود گرفته است :‌ يكي در پايان دهه 1960 و اوايل دهه 1970 كه گروه هاي اسلام گراي غرب عربي با استفاده از آثار سيد قطب به راديكاليسم اسلامي و استفاده از خشونت عليه رژيم هاي عرب متمايل شده بودند .

دوره دوم در پايان دهه 1980 كه گروه هاي اسلام گراي مصري به اقدامات خشونت بار فيزيكي و ترور مقامات حكومت مصر و درگيري هاي خشونت بار خياباني با نيروهاي امنيتي اين كشور دست زدند .

دوره سوم پس از روي كار آمدن طالبان در افغانستان و كاربرد خشونت هاي گسترده از سوي آنها و نيز از سوي نيروهاي اسلام گرايي غير افغاني حامي آنها نظير القاعده ، عليه نظاميان و غير نظاميان آمريكايي كه در حادثه يازده سپتامبر 2001 به اوج خود رسيد . (2)

به طور كلي با توجه به تاريخ پرفراز و نشيب 70 ساله جنبش هاي اسلامي از شكل گيري اخوان المسلمين تا عصر حاضر ، مي توان سه نوع اقدامات خشونت بار را از يكديگر متمايز كرد : 1) خشونت واكنش ، 2) خشونت ايدئولوژيك ، 3) خشونت فرقه اي .

نوع اول در پايين ترين و نوع سوم در بالاترين درجه سلسله مراتب قرار دارد . نوع اول در واكنش به اقدامات سركوبگر حكومت ها در 1960 – 1940 صورت گرفته است . نوع دوم ، خشونت سازمان يافته است كه براي سرنگوني رژيم هاي سياسي در 1980 – 1960 به كار گرفته شده است . نوع سوم خشونت هم به لحاظ اهداف مورد نظر و هم به لحاظ دامنه تلفات ، بسيار گسترده تر از آنها بوده است و مردم عادي نيز هدف عمليات خشونت بار گروه هاي اسلامي تندرو قرار گرفته اند . (3)

تعصب وهابيون نسبت به برتري عقايد خود و تكفير ديگران در جزيرة العرب و اطراف آن و همچنين نسبت به تشيع ، نمود قابل توجهي دارد . آنها تشيع را نه تنها بدعت در اسلام مي دانند ، بلكه در صدد نابودي و كشتار شيعيان و اماكن شيعه نيز برآمدند .

هجوم وهابيون در پايان سده 18 و اوايل سده 19 به مكان هاي مقدس شيعه در عراق و كشتار و تخريب مزار امامان شيعه ، عمليات خشونت بار گروه هاي وهابي پاكستان (سپاه صحابه) عليه شيعيان در سال هاي 1980 و 1990 ، كشتار ديپلمات هاي جمهوري اسلامي ايران در مزار شريف افغانستان (1997) و ساير اقدامات گروه هاي تحت تأثير ايدئولوژي وهابي، نمونه هايي از اعمال خشونت فرقه اي در دوران كنوني است .

حوادث دو دهه آخر سده بيستم از يك سو و توان مالي و تبليغاتي دولت عربستان كه حامي وهابيت بوده است از سوي ديگر باعث گسترش عقايد وهابي به ساير نقاط جهان اسلام شد. با اين همه نمي توان توان مالي عربستان و گروه هاي وهابي را تنها عامل گسترش نفوذ فرقه گرايي خشونت طلب در منطقه دانست ، چرا كه در گذشته اين نوع خشونت مشاهده پذير نبوده است .

گروه هاي افراطي خشونت گراي مسلمان منطقه مغرب عربي كه در اوايل دهه 1990 به افغان هاي عرب معروف شدند ، در اين خشونت ها مؤثر بودند . افغانستان در سال هاي بعد از 1985 شاهد حضور برخي از راديكال ترين چهره هاي جنبش هاي اسلامي مغرب عربي نظير عبدالرحمن عزام ، رهبر شاخه راديكال اخوان المسلمين اردن ، دكتر ايمن الظواهري مرد شماره يك سازمان الجهاد مصر و همچنين طلعت فؤاد قاسم رهبر تندروي گروه الجماعة الاسلاميه مصر بود كه داراي سازمان دهي بالايي بودند و از طرف ديگر در شرق عربي با حضور وهابيون عربستان سعودي و چهره هايي نظير اسامه بن لادن و ياران او موجب تلقين و تركيب ديدگاه هاي ايدئولوژيك و مهارت هاي سازماني شد .

هدف تمامي اين گروه ها كمك به جهاد مسلمانان افغانستان عليه شوروي بود . در جهاد مسلمانان افغانستان عليه شوروي جنبش هاي راديكال مغرب عربي مهارت هاي سازماني و تشكيلاتي خود را در اختيار اسلام گرايان سعودي قرار دادند . اين اسلام گرايان از طريق نفوذ گسترده مالي خود توانستند ديدگاه هاي تند وهابي و فرقه گرايي خود را وارد چارچوب ايدئولوژيك جريان اصلي اسلام گرايي كنند .

از طرف ديگر حضور برخي از گروه هاي تندرو اسلام گراي متمايل به وهابيت نظير سپاه صحابه پاكستان و گروه هاي كشميري در پيشاور و نقش مدارس جهادي وابسته به مكتب ديوبندي در خشونت هاي فرقه اي مؤثر بود . (4)

مروري بر اعلاميه هاي قبل از يازدهم سپتامبر نشان مي دهد كه ايدئولوژي القاعده بيش از آن كه مذهبي باشد ، سياسي است . هم صدا با تئوري هانتينگتون تحت عنوان " برخورد تمدن ها " بن لادن نيز ويژگي هاي جنگ خود را "‌ جنگ صليبي آمريكا عليه ملل اسلامي " نام گذاري كرد و تأكيد كرد كه به اعتقاد وي ، درگيري بين جهان اسلام و آمريكا و متحدانش مي باشد .

دو اعلاميه جهاد عليه آمريكا وجود دارد كه هسته مركزي فلسفه اسامه بن لادن را تشكيل مي دهند . اولين اعلاميه در 26 آگوست 1996 و تحت عنوان " اعلاميه جهاني عليه آمريكا كه سرزمين دو مكان مقدس را اشغال كرده است "‌ صادر شد .

در اين اعلاميه بن لادن اعلام مي كند كه رژيم عربستان سعودي به دو دليل مشروعيت خود را از دست داده است :‌اول اين كه شريعت اسلامي را كنار گذاشته است و دوم اين كه به نيروهاي خارجي يعني صليبي هاي آمريكايي اجازه داده است تا كشور را اشغال كنند .

دومين فتوا در 23 فوريه 1998 و تحت عنوان " جبهه جهاني اسلامي براي جهاد عليه يهوديان و نصرانيان " صادر شد . در اين اعلاميه بر جنگ عليه آمريكايي ها و متحدان شان كه به زعم آنها عليه خداوند ، پيامبرش و مسلمانان اعلام جنگ كرده اند ، تأكيد مي كنند .

سازمان القاعده در 24 آوريل 2002 اعلاميه اي درباره حكم قهرمانان و مشروعيت عمليات هاي ايشان در نيويورك و واشنگتن صادر كرد كه در آن به توضيح دلايل شرعي حملات يازدهم سپتامبر پرداخت . (5)

اگر چه بسياري از پژوهشگران معتقدند كه القاعده در پي نابودي غرب است ، اما بعضي نابودي غرب توسط گروه هاي بنيادگرا را واقعي نمي دانند . جيسون بورك ، سردبير روزنامه آيزرور متعتقد است : هدف عمده شبه نظاميان اسلام گرا نابودي غرب يا تمدن غربي نيست ، بلكه آنها فقط مي خواهند آنچه را كه در نزد خود به عنوان غرب متجاوز مي شناسند ، وادار به عقب نشيني كنند . به نظر آنها غرب درصدد تكميل پروژه اي است كه با جنگ هاي صليبي و پس از آن در دوران استعمارگري غرب آغاز و منجر به تجزيه و تقسيم و تحقير جوامع اسلامي شده است . (6)

از سال هاي 1995 به بعد تا اواسط سال 2001 ، بن لادن با قدرت مالي اي كه داشت به تدريج تمام اسلام گرايان راديكال را در سراسر دنيا ، مصر ، اردن ، الجزاير ، يمن ، سودان ، سوريه و حتي از ايران ، بلوچ ها را به دور خود جمع كرد و از اين زمان به بعد آن اعتدال قطبي كه فقط نظامي هاي سياسي را هدف قرار داده بود به خشونت هاي گسترده در يازدهم سپتامبر 2001 و پس از آن تبديل شد . (7)

واقعيت آن است كه جريان اسلام گراي راديكال سنتي با بهره گيري از مشرب تجربه گرايي و با حاكميت پراگماتيسم اسلامي كه در حقيقت از دارونيسم اجتماعي غربي اخذ كرده است ، ترور و خشونت را به عنوان اولين و آخرين راه رسيدن به هدف خود قرار دهد .

به عبارت ديگر اگر چه غرب را علي الظاهر دشمن خود مي دانند ، در واقع ماكياوليستي عمل مي كند و كنش هاي اين جريان بيش از آن كه عقلاني و ارزشي باشد ، عاطفي و تحت تأثير سلطه كاريزماي افرادي چون بن لادن مي باشد .

در واقع اين جريان از يك نكته مهم غفلت كرده است و آن اين است كه تجويز مطلق خشونت به معناي جايز دانستن خشونت در جهت نفي خشونت نيز است و چيزي كه نافي خود باشد اساساً باطل و نادرست است . (8)

 

2 – 1 ظهور بنيادگرايي اسلامي از منظر انديشوران غربي

در برابر دو چالش اساسي انحطاط دروني تمدن اسلامي و تهاجم هم جانبه مدرنيسم غربي در جهان اسلام در دو سده گذشته ، اسلام گرايان بر خلاف غرب گرايان و باستان گرايان ، راه حل خروج جوامع اسلامي از بحران موجود را نه در پيروي از غرب مدرن يا بازگشت به عصر باستاني قبل از اسلام ، بلكه در احياء و بازگشت به سنت و گذشته اسلامي مي دانند .

بروز بحران هاي نظري در مدرنيسم غربي به دليل نقدهاي دروني خود متفكران غرب بر آموزه هاي مدرنيسم و متعاقب آن ظهور پديده پسامدرنيسم و نيز جهاني شدن ، شرايط مناسبي را براي احياء اسلام در تمام ابعاد آن به وجود آورده اند . (9)

 

 

پی نوشت:

 

1. Sayed Hossein Nasr, Traditional Islam in the Modern World

(New York: Columbia University Press, 1987)

2. حميد احمدي ، جنبش هاي اسلامي و خشونت در خاورميانه ، فصلنامه مطالعات خاورميانه ، سال دوازدهم ، ش 1 ، 1384 ، ص 35 – 32

3. همان ، ص 40 – 39

4. همان ، ص 49 – 46

5. شيخ احمد مهدي بخشي ، پيشين ، ص 184 – 182

6. Jason Burk, AQAEAA, Foreign Policy, Vol. 5, No.2, 2004.

7. ملك يحيي صلاحي ، انديشه هاي سياسي در قرن 20 ، تهران ، قومس ، 1381 ، ص 49

8. محمد رضا شاكرين ، خشونت ، تهران ،‌ كانون انديشه جوان ، 1383 ، ص 14

9. بهروز لك ،‌ پيشين ، ص 146

 

تروريسم اسلامي ، افسانه يا واقعيت (3)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31