ترور؛ آخرین حربه غرب برای واگرایی قومیتی در منطقه

Usa Zabanرؤیای خاورمیانه بزرگ آمریکا چگونه واشنگتن را با کابوس بیداری اسلامی روبه‌رو ساخت

موضوع مرزها از سال 1648 که قرارداد وستفالیا منعقد شد و مرزهای قراردادی کشورها در تعریف مفهوم دولت، جایگزین لشکرکشی‌های پایان‌ناپذیر گردید، موضوعی مهم در تاریخ تحولات سیاسی جهان بوده است. موضوعی که البته به موجب آن، جنگ‌ها و درگیری‌های بسیاری رقم خورد تا مرزی جابه‌جا شود، کشوری جدید استقلال خود را اعلام کند و یا جلوی تجاوزها گرفته شود.

بیهوده نیست که تاریخ جهان را «تاریخ جنگ‌ها» نام نهاده‌اند؛ چرا که همواره در گوشه‌ای از جهان اختلافات مرزی بهانه‌ای برای قشون‌کشی و جنگ‌آفرینی بوده و اگرچه بسیاری از این جنگ‌ها به نتایج دلخواه نرسیده، اما باعث پررنگ شدن نقش «مرز» در سپهر سیاسی شده است.

آن‌گونه که اندیشمندان علم سیاست می‌گویند، مرزهایی که کشورهای مستقل را از یکدیگر جدا می‌سازد، واجد شرایطی است که در نبود آن، قراردادهای سیاسی نخواهد توانست دوام زیادی بیابد. با این حال شواهد تاریخی نشان می‌دهد که قدرت‌های بزرگ جهانی همواره بر اساس منافع خود، مبادرت به ایجاد اختلافات مرزی میان کشورها و یا اقوام نموده‌اند تا از دریچه آن بتوانند مرزبندی‌هایی مصنوعی را ایجاد کرده و ضمن مشغول نگه داشتن کشورها به اختلافات مرزی، مانع از نقش‌آفرینی بیشتر در مناسبات بین‌المللی شوند. نمونه اینگونه دخالت‌ها را می‌توان در جریان جنگ جهانی اول به وضوح دید. اين جنگ نقشه جغرافيايي خاورميانه و اروپاي مركزي و جنوبي را تغيير و به عُمر دو امپراتوري قديمي اتريش و عثماني پايان داد که به‌صورت جمهوري اتریش و جمهوري ترکیه درآمدند و امپراتوري روسيه را با نظام مارکسیستی به‌صورت كشور شوراها درآورد. انگلیسی‌ها که از چند دهه پیش از جنگ جهانی اول نقشه تصرف جزیره‌العرب را در سر داشتند و در طول جنگ در بین‌النهرین، عراق امروز، با عثمانی وارد جنگ شده بوده و سرانجام به هدف خود رسیدند، لبنان و سوریه را به فرانسه و قسمت‌های دیگر جهان عرب را خود تصاحب کردند و در این ناحیه، چند کشور تازه ایجاد کردند؛ ازجمله عراق با ترکیبی از گروه‌های نژادی و مذهبی گوناگون، اردن، کویت و امارات و در کنار این، کمک کردند تا کشور سعودی به وجود آید، فکر ایجاد اسرائیل را در سرزمین فلسطین تأیید کردند و... .

اما این فقط جنگ جهانی اول نبود که به جابه‌جایی مرزها و سربرآوردن کشورهای دست‌ساز قدرت‌های بزرگ انجامید، بلکه جنگ جهانی دوم نیز باعث ایجاد بلوک کشورهای تازه‌استقلال‌یافته شد و تضعیف قدرت‌های بزرگ، این‌بار عاملی شد برای تغییر مرزها و نظمی جدید در جهان که این روند تا پایان قرن بیستم ادامه داشت.

با وجود اینکه با پایان یافتن جنگ سرد و قدرت گرفتن هرچند ظاهری سازمان ملل متحد در دهه1990 میلادی، این گمانه تقویت شد که «بازی مرزها» نیز به پایان راه رسیده، اما ارائه یک طرح آمریکایی در سال پایانی آن دهه نشان داد که، رویای تغییر مرزها با استفاده از برتری‌های هژمونیک ادامه دارد و چنین شد که «طرح برای یک قرن آمریکایی جدید» Project for the New American Century  که PNAC خوانده می‌شود و به‌عنوان مانیفست نومحافظه‌کاران آمریکایی که راهبرد قرن جدید حوزه دیپلماسی و امنیت ملی دولت آمریکا را تدوین می‌کند ارائه گشت. همان‌طور که اشاره شد، این طرح در سال ۱۹۹۷ توسط ویلیام کریستول و رابرت کاگان شروع به کار کرد و در سپتامبر ۲۰۰۲ رئوس اصلی گزارش PNAC شالوده گزارش انتخاباتی جورج بوش به‌عنوان «استراتژی امنیت ملی ایالات متحده آمریکا» را تشکیل داد.

در واقع حمله ایالات متحده به افغانستان و عراق و به‌ویژه هم‌زمانی تحرکات نظامی این کشور و متحدانش در کشورهای عربی به بهانه سرنگونی صدام، با طرح موضوعاتی چون «فدرالیسم قومی» و نیز اجرای طرح‌های تروریستی و پیگیری انقلاب‌های رنگین در کشورهای مختلف، براساس همین طرح رقم خورد. طرحی که قرار بود نظمی نوین را در خاورمیانه و منطقه قفقاز رقم بزند و با تحریک قومیت‌های مستقر در کشورهای مستقل، همچون ایران، درگیری‌های مرزی را ایجاد کند. هدف از این تحریکات، اولاً مشغول ساختن نظام اسلامی به اختلافات قومیتی بود و ثانیاً تلاش برای رژیم‌های وابسته در نزدیکی مرزهای کشور که البته این اهداف در اظهارات نظریه‌پردازان آمریکایی پنهان نبود.

به‌عنوان مثال ویلیام بی من، استاد دانشگاه براون در ژوئن ۲۰۰۳ طرح دولت بوش برای تغییر رژیم در ایران را به این شکل ترسیم می‌کرد: حمایت از سازمان منافقین، حمایت از گروه‌های سلطنت‌طلب و حمایت از گروه‌های تجزیه‌طلب(1). البته این تنها اظهارنظر در این رابطه نبود، چرا که نشریه «ویکلی استاندارد» از مدافعان طرح خاورمیانه بزرگ و نزدیک به جناح معروف به بازها در حزب جمهوری‌خواه نیز در مقاله‌ای به قلم توماس مک، معاون ستاد نیروی هوایی آمریکا در مورد مدل حمله احتمالی این کشور به ایران این‌گونه می‌نویسد: «عملیات گسترده نظامی به همراه عملیات پنهان از ناراضیان داخلی همان‌طور که در افغانستان اجرا شد می‌تواند با استفاده از گروه‌های قومی غیرفارس[زبان] برای سرنگونی رژیم طرح‌ریزی شود.»(2) مایکل روبین از هواداران تغییر مرزها در خاورمیانه نیز در نشریه اورشلیم‌پست هم در سال ۲۰۰۷ درباره استفاده از گروه‌های تجزیه‌طلب برای سرنگونی حکومت ایران چنین می‌نویسد: «اگر دولت بوش اراده سیاسی مبتنی بر پیگیری جنگ علیه تروریست‌ها و طرفدارانشان را داشته باشد می‌توان حکومت دینی ایران را ساقط کرد و با حمایت از گروه‌های آذری و کرد در ایران و حمله گسترده نظامی، تهران شکست خواهد خورد.»(۳) سیمور هرش هم در مقاله‌ای با عنوان «عملکرد بعدی» در نشریه نیویورکر به نوع استفاده آمریکا و متحدانش از گروه‌های تجزیه‌طلب اشاره کرده و به صورت گویا به وابستگی سازمان‌های قومی و هدف از تأسیس آن‌ها پرداخته است: «در چند ماه گذشته اسرائیل و آمریکا به گسترش حمایت خود از پژاک شدت بخشیده‌اند. این گروه اخیراً یورش‌هایی به درون مرزهای ایران انجام داده است. یکی از مشاوران دولت امریکا که ارتباط نزدیکی با پنتاگون دارد به من گفت که پنتاگون روابط پنهانی را با گروه‌های قومی آذری، کرد و بلوچ برقرار کرده و آن‌ها را به افزایش اقدامات برای تحلیل بردن اقتدار دولت ایران در نواحی شمال غربی و جنوب شرقی ترغیب کرده است... .» (۴) در مورد حمایت واشنگتن از گروه موسوم به جندالله نیز حتی پیش از به دست آمدن اسناد مهمی که با دستگیری سرکرده این گروه رقم خورد، شبکه ان‌بی‌سی در ماه می ۲۰۰۷ اعلام کرد که این گروه مستقر در پاکستان به تشویق سیا در نواحی مرزی ایران اقدام به خرابکاری می‌کند.

با نگاهی به این تحرکات می‌توان دریافت که بازی با کارت قومیت‌گرایی، یکی از راهبردهای اصلی طرح خاورمیانه بزرگ بوده و این بازی با وجود اعلام اهداف فریبنده‌ای چون کمک به مردم خاورمیانه با هدف تحکیم درخواست‌های سیاسی آنان برای اجرای اصلاحات، اعطای نقش مهم و کلیدی به زنان درخاورمیانه، آشنایی مردم منطقه با دموکراسی و گسترش سازمان‌های مدنی و آموزشی فرهنگ آمریکایی برای مقابله با فرهنگ اسلامی که به ادعای تدوین کنندگان این طرح، باعث رشد بنیادگرایی در منطقه شده، اهداف زیر را پیگیری می‌کرده است:

1. تغییر جغرافیای سیاسی منطقه؛

2. تضمین امنیت اسرائیل؛

3. تضمین تداوم جریان انرژی؛

4. مقابله با رشد جریان‌های اسلام‌گرایی؛

5.  تلاش برای روی‌کار آوردن رژیم‌های سکولار در منطقه.

با وجود صرف هزینه‌های زیاد برای اجرای تمام و کمال این طرح، آنچه اینک در منطقه در حال اجراست، نه طرح خاورمیانه بزرگ، بلکه بروز و ظهور «خاورمیانه اسلامی» و شکست یک‌به‌یک رژیم‌های سکولار وابسته در منطقه است که بی‌شک باعث اتحاد قومیتی در منطقه، در پرتو آرمان‌های مشترک اسلامی نیز شده است. با وجود این، به دنبال اوج‌گیری بیداری اسلامی که رسانه‌های غربی با انتخاب نام «بهارعربی» برای آن، سعی بر ناسیونالیستی نشان دادن این تحولات دارند، تحرکات تروریستی به‌عنوان آخرین امید غرب برای واگرایی قومیتی در منطقه تشدید شده و به‌ویژه فشار بر عرب‌تباران ایرانی از طریق بمب‌گذاری در این مناطق مضاعف گشته است که شاید بتوان نام این فشارها را انتقام از اعراب به دلیل بازگشت به آرمان‌های اسلامی و پشت کردن به شعارهای فریبنده‌ای دانست که نام «خاورمیانه بزرگ» بر آن نهاده شده بود.

به این ترتیب اکنون که رویای کشورسازی و تشکیل «دولت‌های اجاره‌ای» در خاورمیانه برای تدوین‌کنندگان «طرح برای یک قرن آمریکایی جدید» تبدیل به کابوس بیداری اسلامی شده و مانیفست نومحافظه‌کاران آمریکایی که قرار بود جهت‌دهنده رفتار ملت‌های منطقه باشد، برای همیشه به دست فراموشی سپرده شده و اقوام ساکن در منطقه، بر مبنای تعالیم دینی خود اقدام به کنش سیاسی می‌کنند و تلاش برای اختلاف‌افکنی میان شیعه و سُنّی نیز جز توهم‌آفرینی برای برخی سیاستمداران وابسته، نتیجه‌ای در بر نداشته است. به نظر می‌رسد که غرب باید واقعیات موجود در خاورمیانه را پذیرفته و به‌جای ادامه دادن به راهبرد تاریخی اختلاف‌افکنی و تغییر مرزها، سعی کند تا چهره خود را نزد اقوام مسلمان منطقه بازسازی کند و با حمایت از گروه‌های تروریستی که فاقد هرگونه پایگاه اجتماعی هستند و تنها به زور اسلحه و با منطق وحشت تلاش می‌کنند تا خود را نزد اربابان عزیز نگاه دارند، بیش از این به وجه بین‌المللی خود آسیب وارد نکند؛ چرا که به گواه تاریخ، نتیجه راهبرد کشورسازی و مرزآفرینی‌های دروغین آنچنان که در بسیاری از کشورها همچون فلسطین رخ داد، چیزی جز دردسر بیشتر برای حامیان غربی این دست‌اندازی‌ها به نظم منطقه، در بر نخواهد داشت.

پی نوشت

1. William O. Beeman, rumbling in Azerbaijan –bush Hawks Eye Northem IRAN . “Pacific News service , July 6/ 2003”

2. Thomas Mc Inerny.Neocons Want To Use Afghan Model In Iran.

3. Micheal Rubin, U.S. And Regime Change In Iran, Yerusalim post,november20,2007.

4. Seymor.M Hersh.The next act,The Newyorker,Nov 27 ,2006.

 

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31