ضربه بزرگ و فروپاشي تشكيلات ترور منافقین

Zarbe Bozorgدر روز 19 بهمن1360، خانه تیمی اصلی منافقین توسط نیروی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، شناسایی گردید و در عملیاتی موفق، مرکزیت سازمان متلاشی شد.

در پی شدت یافتن عملیات‌های تروریستی سازمان منافقین در هدف قرار دادن مسئولین نظام جمهوری اسلامی و مردم عادی در کوچه و خیابان، دستگاه‌های امنیتی نظام با انجام یک سری کارهای اطلاعاتی و امنیتی و با کمک مردم توانستند مخفیگاه‌ها و خانه‌های تیمی منافقین را شناسایی و در موقع مقتضی بهترین ضربه را به آنها وارد کنند. یکی از مسئولان وقت درباره انجام این عملیات چنین توضیح می¬دهد: «خانه تيمي موسي خياباني نيز هم زمان با بقيه اماكن مورد نظر مراقبت شد و از همان ابتدا هويت ساكنان آن مشخص گرديد. از طريق تردد افراد مستقر خانه (كه 17 نفر بودند) مراكز و انبارك‌ها و نيروهاي ديگر آنها شناسايي شد كه بعداً‌ به طور هماهنگ و هم زمان ضربه خوردند. در مورد خانه مركزيت يك مشكل تاكتيكي وجود داشت، سعي شد هنگامي ضربه وارد شود كه حداكثر تعداد نفرات در آنجا مستقر باشند كه به علت درگيري و تبادل تيراندازي بسيار شديد، هر 20 نفر كشته شدند .»(1)

در یکی از مهم‌ترین این عملیات‌ها علیه منافقین – که به حق باید آن را ضربه بزرگ – نامید، نیروهای دادستانی و کمیته انقلاب موفق شدند یکی از این خانه‌های تیمی که متعلق به خانواده فرزانه‌سا بود و سران منافقین در آن جمع بودند، در منطقه زعفرانیه تهران شناسایی و طی عملیاتی همه آنها را معدوم نمایند. این عملیات در بامداد روز دوشنبه 19بهمن سال60، اتفاق افتاد و منافقین که پس از اتمام حجت نیروهای امنیتی بدون توجه به موقعیت خود، اقدام به گشودن آتش نمودند، با حمله برق‌آسای نیروهای دادستانی و کمیته، به محاصره درآمده و طی چندین ساعت تبادل آتش کشته شدند. از جمله معروف‌ترین معدومین نفاق در این خانه می‌توان به اشرف رجوی و موسی خياباني اشاره کرد که به همراه با 18تن از دیگر سرکردگان و کادرهای برجسته گروهک نفاق از بین رفتند. این 18 تن عبارت بودند از:

آذر رضایی همسر موسی خیابانی، محمد مقدم و همسرش مهشيد فرزانه‌سا، عباسعلی جابرزاده و همسرش ثريا سنماری، تهمينه رحيم‌نژاد و همسرش طه ميرصادقی، فاطمه نجاريان و همسرش شاهرخ شميم، ناهيد رأفتی و همسرش حسن مهدوی، محمد معينی، کاظم مرتضوی، خسرو رحيمی، مهناز کلانتری، حسن پورقاضی، سعيد سعيدپور و حسين بخشافر.

یکی از پاسداران شرکت کننده در عملیات کشف این خانه تیمی منافقین، در مورد نحوه انجام عملیات در خاطرات خود می‌گوید: «بیست و یک نفر [20 نفر] از افراد کادر مرکزی و رده بالای سازمان، من جمله موسی خیابانی فرد شماره دو سازمان منافقین، در این خانه که به قول خودشان دارای هفت حلقه حفاظتی بود سکونت داشتند. ما حدود پانزده نفر بودیم که در دهه فجر سال 60 ؛ در روز 19 بهمن ماه، با رمز یا ابوالفضل ادرکنی، این عملیات را شروع کردیم. در اواسط درگیری بودیم که دیدیم که دو بچه گریه‌کنان در میان رگبار گلوله‌ها، وحشت زده به این طرف و آن طرف می‌دویدند و فریاد می‌زدند. علی‌رغم بی‌توجهی منافقین به این بچه‌ها، ما آتش را قطع کردیم و برادر شهیدمان سید ابوالقاسم دهنوی، با شجاعت و دلیریی که داشت، به محض شنیدن صدای بچه‌ها، آرام آرام خودش را به بچه‌ها رساند تا آنها را از مهلکه نجات بدهد. در مدت زمانی خیلی کوتاه؛ سردسته منافقین در حین فرار با یک دستگاه اتومبیل زرهی (ضد گلوله) که از طرف بنی‌صدر به این‌ها هدیه داده شده بود، مورد اصابت قرار گرفت و به جهنم فرستاده شد و طومار قائله به اصطلاح مقاومت مدافعان خلق، به دست توانای پاسداران کمیته انقلاب اسلامی در هم پیچیده شد.»(2)

واقعیت این است که با کشته شدن موسی خیابانی نفر دوم سازمان و اشرف ربیعی همسر اول مسعود رجوی، به همراه عده‌ای از سران گروهک نفاق، تشکیلات سازمانی منافقین توان اجرایی خود را در انجام عملیات تروریستی در داخل کشور به میزان قابل توجهی از دست داد.

شهید سید اسدا... لاجوردی دادستان وقت کشور در بیان خاطرات خود از انجام این عملیات و نتایج و آثار آن در ایجاد امنیت در کشور سخن می‌گوید: «در دهه فجر، هنگامی که مردم مسلمان ایران، دهه انقلاب اسلامی خودشان را جشن می‌گرفتند، با اطلاعاتی که ما از مردم غیورمان به دست آورده بودیم، پس از پیگیری‌های یک مدتی، توانستیم سازمان منافقین را به حمدالله، کادر مرکزی‌اش را کشف کنیم و با همیاری مردم ایران بود که ما به خانه تیمی، به لانه تیمی مرکزیت رسیدیم و در این هنگام بود که فرزندان غیور اسلام توانستند پس از یک مختصر پی‌گیری، خانه تیمی آنها را کشف کنند و کادر مرکزی سازمان، به دست برادران کمیته و سپاه کشف و خنثی شد. خوب، این نتیجه عملیات تروریستی و ضد اسلامی سازمان منافقین بود که این چنین انتقام خون شهدایی نظیر بهشتی‌ها و باهنرها و رجایی‌ها به دست فرزندان غیور اسلام گرفته شد.»(3)

ضربه استراتژيك و مهم 19 بهمن كه طي آن مسئول داخل كشور و نفر دوم سازمان كشته شد، سقوط تدريجي تشكيلات داخل کشور را در پي داشت. در سطح تشكيلات اين ضربه موجب پاره شدن رشته ارتباط و اتصال بخش‌ها با فرماندهي داخل كشور شد و در سطح سياسي، قدرتمندي تشكيلات سازمان را براي قدرت‌هاي حامي آن به زير سؤال برد؛ هواداران را به انفعال واداشت، در سطح رواني هم مركزيت و هم اعضا را در حالت تدافع محض و ترس از سرايت ضربه به بخش‌هاي ديگر قرار داد. در سطح عمل نظامي،‌ مجموعه عمليات تروريستي سازمان با بحران مواجه گرديد و حفاظت كامل و اولويت برنامه‌هاي تأميني و حفاظتي در دستور كار قرار گرفت.(4)

اين ضربه براي نهادهاي ضد تروريست كشور كه عمدتاً با اتكا به اطلاعات و پشتيباني اقشار مختلف مردم و ايثارگري نيروهاي وفادار انقلاب عمل مي‌كردند، راه‌گشاي ضربات بعدي به ماشين ترور سازمان به ويژه در ارديبهشت و خرداد ماه 1361 گرديد.

فرو پاشي تشكيلات ترور

پس از ضربه برق‌آساي 19 بهمن 1360، نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی در راستای جلوگیری از انجام اقدامات تروریستی منافقین علیه نظام و مردم، سيستمي مركزي از تعقيب و مراقبت، نفوذ، شنود راديويي و مجموعه گشت‌هاي شهري، با ارتقاي سطح كيفي به كار گرفت. ضربه مهم مزبور موجب پاره شدن اتصالات بخش‌هاي نظامي و اجتماعي و روابط سازمان منافقین در داخل کشور و ارتباط آن با خارج شد. در واقع از آن پس شرایط به گونه‌ای شد که فرماندهان سازمان گاه با تلفن يا پيك گزارش‌هاي خود را مي‌بايست به خارج از كشور ارسال مي‌كردند.

در این زمان سپاه پاسداران توانسته بود با تقویت بخش اطلاعات خود و گسترش آن به بیشتر شهرهاي كشور در قالب واحدهاي رزمي متمركز ، اين امكان را داشته باشد كه با آگاهي و اشراف بر حوادث و رويدادها و اخبار دروني گروه‌ها، با بهره‌گيري از سرعت عمل و انعطاف كافي، با همكاري ساير نهادها به ويژه كميته انقلاب و دادستاني انقلاب، نقش ويژه‌اي در مبارزه عليه تروريسم احراز نمايد. كميته انقلاب اسلامي هم در واحد اطلاعات و هم در واحد عمليات، بيشترين فعاليت خود را در مسير به راه انداختن گشت‌هاي مخفي و ضربه بر بدنه عملياتي سازمان متمركز كردند. اين نيروها با هماهنگي قضايي دادستاني انقلاب مركز(تهران) و با هدايت كارشناسان دو شعبه ويژه اين دادستاني، توانستند ضربات سنگيني را ابتدا بر بخش نظامي در تهران و سپس بر نهادهاي كارمندي و كارگري بخش اجتماعي در جنوب كشور وارد نمايند.

تمركز دو سيستم هماهنگ الكترونيك و انساني توسط اطلاعات سپاه و نهادهاي امنيتي نخست‌وزيري با همكاري دادستاني انقلاب اسلامي ارتش، تحت دو رمز «عبدالله پيام» و «‌گشتي»، تا مدت‌ها كابوس هولناكي براي سازمان و ديگر گروه‌هايي كه امكان شنود بي‌سيم‌هاي اين دو سيستم را داشتند، پديد آورد. با استفاده از تجربه ضربه به خانه مركزي زعفرانيه در 19 بهمن 60 و ساير اطلاعاتي كه به دست آمده بود، يك جريان بديع از تعقيب و مراقبت از سازمان منافقین ايجاد شد. اين جريان كه همكاري و همراهي طيف وسيعي از نيروهاي مردمي را با خود داشت، توسط يك سيستم نوين تعقيب الكترونيك، به مثابه پشتوانه لحظه به لحظه اطلاعاتي، حمايت مي‌شد. طي مدت كوتاهي تعداد قابل توجهي از خانه‌هاي تيمي كاملاً استتار شده و داراي محمل كه متعلق به نيروها و كادرهاي فعال سازمان و بخشي از مركزيت بخش‌ها و نهادها بود، توسط اين جريان كشف گرديد.

ضربه به ستون فقرات تشكيلات ترور

رأس ساعت 2 بعدازظهر 12 ارديبهشت ماه 1361، حمله نيروهاي هماهنگ نهادهاي انقلابي به پايگاه‌هاي بخش اجتماعي آغاز شد. در اثر اين ضربه، بخش اجتماعي كه به فرماندهي و مسئوليت محمد ضابطي (هدايت كننده تظاهرات 30 خرداد و 5 مهر 1360 و مجموعه عمليات متعدد ترور و تخريب) اداره مي‌شد و ستون فقرات سازمان ترور محسوب مي‌گشت، به طور كامل از بين رفت.

فرماندهان اين بخش از مركزيت تا رده شاخه ضربه خوردند. نهاد دانش‌آموزي، نهاد دانشجويي، نهاد جعل، نهاد تداركات، قسمت شهرستان‌هاي شمال و شهرستان‌هاي جنوب، مسئولان نهاد كارمندي، مسئولان حفاظت مركزيت بخش اجتماعي، همه در اين ضربه منهدم شدند. در اين عمليات و تداوم آن، علاوه بر تلفات مهمي كه به جاي گذاشت و در ادامه خواهد آمد، نزديك به 60 نفر نيز دستگير شدند.(5)

تلفات سازمان طي ضربه مزبور از طرفي به لحاظ كيفي خيلي بالا بود و آن را دچار فقر شديد نسبت به كادرها و اعضاي مؤثر كرد و از سوي ديگر نحوه ضربه و مجهول ماندن علت آن، سازمان را به يك سراشيبي هولناك تاكتيكي انداخت كه «عمليات مهندسي» نام گرفت.

مهم‌ترين تلفات سازمان نتيجه حمله به پنج پايگاه (خانه تيمي) مهم مركزي در تهران بود. پايگاه كامرانيه، پايگاه ستارخان، پايگاه نارمك، پايگاه جلال آل‌احمد و پايگاه 21 متري جي. كادرها و اعضاي تروريست سازمان مستقر در اين پايگاه‌ها كه در حين درگيري شديد مسلحانه و تبادل گلوله و نارنجك كشته شدند، به ترتيب زير عبارت بودند از:

كامرانيه: محمد ضابطي، نصرت رمضاني(ضابطي)، قاسم باقرزاده، پريي يوسفي(باقرزاده)، حميد جلال‌زاده، زكيه محدث(جلال‌زاده)، تقي اوسطي،‌ مهين خياباني(اوسطي)، اميرهوشنگ آق‌بابا، سوسن ميرزايي(آق‌بابا)، احمد كلاهدوز، هادي تواناييان‌فرد، حسين اميرپناهي، اقدس تقوي.

ستارخان: حميد خادمي، فرشته زاهدي(خادمي)، حسن رحيمي، حسن صادقي، مهين ابراهيمي، معصومه ميرمحمد(ساودي‌نژاد)، ايران بازرگان(ازهدي)، پروين ملازينعلي طاهري.

21 متري جي: سعيد منبري، غلامعلي صادقي نيستاني، مژگان موفق(صادقي نيستاني)، نسرين صادقي نيستاني.

جلال آل احمد: فضل‌الله تدين، فاطمه مهدوي.

نارمك: خديجه مسيح(مصباح).

پراكنده (در اطراف پايگاه‌ها و ضمن درگيري خياباني): حسين جليلي پروانه،‌ مريم شفايي(جليلي پروانه)، علي انگبيني، عباس همايون‌نژاد.(6)

ضربه 19 ارديبهشت 61 به دنبال عمليات موفق اطلاعاتي كه منجر به ضربه 12 ارديبهشت شد، وارد آمد و مهم‌ترين كادرهاي باقي‌مانده تروريسم متشكل در بخش اجتماعي از بين رفتند. عناصر اصلي‌ سازمان که با سابقه مشاركت و نقش مؤثر در چندين عمليات تروريستي و به قتل رساندن تعداد زيادي از مردم عبارت بودند از:

فاضل مصلحتي، مهر خانباني(مصلحتي)، حميد لولاچيان، حسن كلكته‌چي، زهرا طباطبايي،‌ بهرام قاسمي،‌ زهرا شيخ‌الاسلام،‌ وجيهه عبادي، فاطمه ابوالحسني، فائزه بهاري جوان، زهرا عمرانيان.(7)

در پي ضرباتي كه طي بهار سال 1361 به مركزيت هدايت كننده تروريسم تشكيلاتي و بدنه نظامي سازمان وارد شد، با تلاش هماهنگ نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي جمهوري اسلامي در تاريخ 10 مرداد 1361، بخش روابط سازمان به زير ضربه رفت و جمعي از كادرها و اعضاي تروريست كشته و زخمي و تعداد زیادي نيز دستگير شدند.

بخش روابط در جريان فاز سياسي، وظيفه ايجاد ارتباط با شخصيت‌ها، گروه‌ها و احزاب و سفارت‌خانه‌هاي خارجي را بر عهده داشت و اهم وظيفه‌اش تثبيت موقعيت سازمان و القاي خطوط آن به افراد و نيروهاي طرف ارتباط بود. در جريان فاز نظامي، به منظور پشتيباني و تقويت اقدامات مسلحانه تروريستي، محدوده كار بخش روابط به ارتباط تشكيلاتي داخل و خارج و تماس با كردستان تقليل يافت.

سبحاني از مسئولان امنيتي سابق سازمان مي‌نويسد:

«به دنبال ضربه 19 بهمن 1360 ... با ضربه‌هاي سراسري و هم زمان رژيم جمهوري اسلامي به كليه پايگاه‌هاي بخش اجتماعي در ارديبهشت ماه 1361 و 10 مرداد 61 ... در اين ضربات عملاً بيش از 80 درصد كادرها و مسئولين سازمان كه عمدتاً در بخش اجتماعي سازماندهي شده بودند، دستگير يا هنگام درگيري‌ها كشته شدند ... بعد از اين مقطع تقريباً كليه ارتباطات تشكيلاتي اعضاي سازمان با يكديگر در داخل تهران و شهرهاي بزرگ از هم پاشيده شد .»(8)

فرجام خط ترور و آغاز خط خروج

مسعود رجوي در گزارش جمع‌بندي يك ساله عمليات تروريستي سازمان، مرحله اول استراتژي خود را بي‌آينده كردن نظام جمهوري اسلامي و سلب ثبات آن توصيف كرد و مدعي شد كه «ما با موفقيت كامل آن را پشت سر گذاشتيم.»(9)

سپس مرحله دوم را به منظور نابود كردن پايه هاي نظام و به تعبير وي تنه سركوب‌گر و بدنه نظامي، اين‌گونه تبيين نمود:

« شب و روز و در هر كجا، همه ما و همه مردم،‌ به هر ترتيب و به هر قيمت، بايد اين خط را پيش ببريم ... سرانگشت‌هاي اين رژيم را بايد در اين مرحله قطع كرد ... تمركز روي پاسداران ارتجاع، فرمول محوري و راهگشاي اين مرحله است ... بسيار خوب، هدف جلوي شما دارد راه مي‌رود ... »(10)

در چارچوب اين استراتژي، چون بدنه نظام جمهوري اسلامي متكي به آحاد مردم شكل گرفته است، بنابراين هر يك از افرادي كه حامل نشانه‌اي آشكار از حمايت نظام جمهوري اسلامي بودند،‌ توسط تروريسم سازمان به عنوان پاسدار و سرانگشت رژيم هدف محسوب مي‌شدند!

چنان‌چه از اظهارات و اعترافات يكي از فرماندهان تيم‌هاي تروريستي سازمان بر مي‌آيد،(11) سازمان اهداف زير را در فاز ترور مردم حزب اللهي و نيروهاي عادي و رده پايين نهادهاي جمهوري اسلامي و به تعبير سازمان سرانگشتان رژيم، دنبال مي‌كرده است:

هدف اول: ايجاد حصار و جو عملياتي به منظور حفظ نيروهاي سازمان و مشغول نمودن و پراكنده ساختن نيروهاي نظام.

هدف دوم: ايجاد رعب و وحشت در مردم و خارج نمودن مكانيكي آنان از صحنه حمايت آشكار از نظام به زور اسلحه.

هدف سوم: انتقام‌گيري از ضربه‌هاي متعدد، به خصوص ضربات زمستان 60 و بهار 61 كه به دليل همكاري وسيع توده‌هاي مردم امكان‌پذير شد.

سازمان به طور تلويحی پذيرفته بود كه علت اصلي ضربات وارده، همكاري اقشار مختلف مردم در مقابله با تروريسم بوده است. «... در تشكيلات به ما مي‌گفتند كه ما بايد انتقام اين‌ها را بگيريم و نبايد ساده بگذريم.»(12)

هدف چهارم: طرح مجدد حضور فعال سازمان در جامعه و قدرت‌نمايي در داخل و خارج كشور.

«‌... به اين صورت كه براي مردم اين طور مطرح كند كه هنوز سازمان هست و اگر خياباني و ضابطي و صدها نفر ديگر ... رفتند، سازمان هنوز باقي است. براي همين هم بود كه گفته بودند عمليات بايد بازتاب اجتماعي داشته باشد، يعني حتماً ترور با آتش زدن و انفجار همراه باشد»(13)

در جهت تحقق خط زدن سرانگشتان رژيم كه در واقع مصداق كامل تروريسم ضد مردمي بود، مهم‌ترين رهنمودهاي عملياتي به واحدهاي ترور از اين قرار بوده‌اند:‌

رهنمود اول: دخالت ندادن عواطف و احساسات در جريان عمل، از قبيل دل‌سوختگي و مهرباني؛ وجود اين احساسات نشانه حل نشدن فرد در تشكيلات است.

رهنمود دوم: تأكيد مطلق بر اطاعت تشكيلاتي، مطيع محض و تابع دستورات فرمانده بودن و هيچ‌گونه سؤالي را مطرح نكردن، «ل... نيروهاي سازماني در روي شيوه و چگونگي جنايت آزاد بودند و فكر مي‌كردند، ولي در مورد كل مطلب و علت و انگيزه انجام آن حق سؤال نداشتند و به ما گفته بودند كه هر كسي سؤال دارد برود و بعد از حل آن بيايد.»(14)

رهنمود سوم: داشتن قاطعيت و تسلط در انجام عمليات ترور.

رهنمود چهارم: برداشتن بدون ترديد و ملاحظه هرگونه مانع و سدي كه جلوي عمليات را بگيرد، مانند زنان، كودكان،‌ افراد مسن و يا هر كس ديگري كه در لحظه انجام عمليات به نوعي مزاحمت ايجاد كند.

البته در کوتاه مدت بطلان این تز و خط عملیاتی سازمان آشکار شد. به ویژه هنگامی که پس از انجام هر عملیات تروریستی توسط سازمان، احساس نفرت و انزجار از این سازمان تروریستی نزد ملت بیشتر شده و حضور بیشتر و فشرده‌تری را در صحنه به نمایش می‌گذاشتند. بنابراین ضربه¬های ممتد تشکیلات امنیتی نظام بر بدنه دستگاه ترور سازمان از یک طرف و ایستادگی و وحدت ملت انقلابی ایران علیه نفاق داخلی و دشمن خارجی از طرف دیگر، سازمان را در انجام عملیات خط ترور ناکام گذارد و حوادثی که بعد از آن بر سازمان گذشت، سرانجام این دشمنان داخلی ملت را در کنار دشمنان خارجی در یک صف قرار داد و آنان را تبدیل به مزدورانی برای صدام و رژیم بعث عراق نمود.

پی نوشت

1. آرشیو اسناد بنیاد هابیلیان

2. همان

3. همان

4. جهت اطلاع بیشتر مراجعه کنید به کتاب سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، به کوشش جمعی از پژوهشگران، چاپ اول، تهران ، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ، بهار ۱۳۸۵ ، سه جلد

5. گفتگو با يكي از مسئولان عملياتي ، نيز نشريه مجاهد ، ش 152 و 154

6. اسناد و مدارك مربوط به عمليات مزبور موجود در دانشكده امام باقر (ع) ، نيز نشريه مجاهد ، ش 91 ، 152 ، 154 ، صفحات متعدد داخلي .

7. نشريه مجاهد ، ش 91 ، ص 1 و صفحات متعدد داخلي

8. سبحاني ، روزهاي تاريك بغداد ، ص 72 – 71

9. نشريه اتحاده انجمن هاي ... ، ش 52 ، ص 35

10. همان ، ص 40

11. مرتضي ناصح پور با نام مستعار علي در ارديبهشت 1359 به سازمان پيوست و تا قبل از 30 خرداد 1360 عضو تيم هاي تبليغات و مسئول خدمات در رده شور مدرسه بود . پس از اين تاريخ به عضويت تيم هاي شناسايي و عملياتي در مي آيد و در مرداد 1361 به عنوان فرمانده تيم در واحدهاي ويژه نظامي مشغول مي گردد . وي در دي ماه 61 دستگير شد . فهرست 42 مورد عملياتي تروريستي وي از اين قرار است : 15 مورد سرقت مسلحانه موتور ، 5 مورد پرتاب سه راهي و كوكتل به منازل ، 3 مورد پرتاب بمب به مراكز و نهادها ، 8 مورد عمليات انفجار در مراكز عمومي از قبيل مساجد ، پل ، راه آهن و خيابان ها ، 8 مورد عمليات ترور ، 3 مورد درگيري مسلحانه . ناصح پور در مجموع 10 نفر را كشته است . ر . ك : كارنامه سياه ... ج 4 ، ص 22 ، خلاصه پرونده ها ... ، ناصح پور ، مرتضي

12. كارنامه سياه ... ، ج 4 ، ص 24

13. همان ،

14. همان‌ص 26

 

 

.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31