به گزارش پایگاه اطلاعرسانی هابیلیان به نقل از شهیدنیوز کاکجلال بارنامه: آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام همچنانکه عموهای شهیدشان و دیگر عموها، دائیها و پسردائیهایم انتخاب کردند و لباس سبز برتن داشتند شماها هم لباس سبز حریم اسلام و قرآن برتن کنید، هیچوقت از اسلام جدا نشوید و من راهی را که رفتهام راه واقعی اسلام را در آن پیدا کردهام، فرزندانم مواظب همدیگر باشید و اتحاد و همبستگی درمیان شماها باشد و از خود غافل نشوید که دشمن در شماها رخنه کند.
مریوان، این شهر مرزی کوچک با تمام زیباییهای طبیعی خود، همیشه مظلوم بوده و مردمانش طعم ظلم و ستم را بسیار چشیدهاند.
قبل از پیروزی انقلاباسلامی هراس رژیم ستم شاهی از دلاورمردان کرد و همچنین حضور خانهای طماع خون مردم کرد را در شیشه کرده بود و با پیروزی انقلاب مردمی سال 13۵۷ اجیر شدگان اجنبی بار دیگر به جان مردم این دیار افتادند و به خیال خام خود خواستند تا کردستان را از مام وطن جدا کنند و این معرکهیی شد تا دیگر بار مردمان خوب این سرزمین طعم تلخ ظلم را بچشند.
در این میان با حضور جوانانی چون محمد بروجردی، مصطفی چمران، احمد متوسلیان و بسیاری دیگر که برای آزادی کردستان به این سرزمین با صفا رفته بودند مردانی کرد نیز با تشکیل سازمان پیشمرگان کرد مسلمان در برابر ضدانقلاب ایستادند و مردانه جنگیدند.
شهید کاکجلال بارنامه یکی از این سربازان گمنام است. کاکجلال اهل روستای باغان مریوان بود و به سال ۱۳۲۹ پا به جهان گذاشت. پدر بزرگش ماموستا (روحانی) محمد از همان کودکی، به کاکجلال قرآن آموخت و چون همیشه در برابر تعدی خانها میایستاد، نوهاش درس آزادگی را هم آموخت. در همان کودکی بخاطر فشار شدید خان باغان، خانواده ماموستا محمد بارنامه مجبور شد تا به روستای بلکر مریوان مهاجرت کنند. کاکجلال نوجوانی خود را در بلکر گذراند و در کنار پدر کشاورزی کرد.
سال ۴۴ کاکجلال ازدواج کرد و ثمره آن تولد ۴ دختر و ۹ پسر است. در سال 13۵۷ با آغاز تظاهرات مردم علیه رژیم ستم شاهی کاکجلال به جمع مبارزان پیوست و در تمامی تظاهراتهای مریوان حضور داشت. عهدهدار توزیع اعلامیه و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) در روستاهای مریوان بود.
هرچند که میاندیشید با پیروزی انقلاب اسلامی دیگر خبری از ظلم و تعدی نیست اما شرارت ضدانقلاب کوموله و دموکرات در منطقه کردستان و تلاش برای جداسازی این استان از کشور باعث شد تا باردیگر کاکجلال و یارانش پا در میدان مبارزه بگذارند.
شهید کردستان کاکجلال بارنامه
بعد از انقلاب
پس از پیروزی انقلاباسلامی جلال به عنوان «جوانمرد» وارد ژاندارمری وقت شد و در کنار دکتر چمران به مقابله با ضدانقلاب پرداخت.
سال ۱۳۵۸ اوج اقتدار و حاکمیت ضدانقلاب و عوامل بیگانه در مناطق مختلف کردستان بود. ضدانقلاب که میدید کاکجلال که آن موقع به عنوان یکی از چهرههای شاخص محلی در مبارزه با ضدانقلاب بدل شده بود، سد راهش شده، بارها و بارها اقدام به ترور وی کرد و با حمله به منزل یا محل کارش سعی در از میان برداشتن او داشتند که هربار ناکام میماندند.
در این دوران کاکجلال به همراه دو برادر شهیدش جمال و عبدالله بارنامه و چهل نفر از بستگانش بخاطر شرارتهای شبانه روزی ضدانقلاب مجبور شدند تا راهی کرمانشاه شده و به سازمان پیشمرگان کرد مسلمان ملحق شد.
مدتی بعد با توجه به رشادتها و مبارزات شبانهروزیاش فرماندهی این سازمان را برعهده گرفت و در کنار حاج احمد متوسلیان و یارانش در پاکسازی شهرهای کامیاران، سنندج، سروآباد و سرانجام مریوان از لوث وجود ضدانقلاب بارها تا پای شهادت پیش رفته. با آزادسازی مریوان در کنار حاج احمد متوسلیان نقش بسزایی در پاکسازی شهر و جلوگیری از اشغال این شهر مرزی توسط رژیم عراق و همچنین باز پسگیری نقاط اشغال شده توسط رژیم بعث عراق از جمله: قوچ سلطان، ارتفاعات مشرف بر شهر مریوان و طرح عملیاتهای چریکی نقش اساسی داشت و در این مدت سه بار مجروح شد.
با آزادسازی مریوان و بازگشت آرامش به مریوان و سروآباد عهده دار سازماندهی و آموزش نیروهای مردمی و ایجاد پایگاههای مقاومت بسیج در روستاهای مختلف شد و بزودی محبوب مردم شد.
با پایان جنگتحمیلی عراق علیه ایران کاکجلال که سالها جنگیده بود، از سپاه پاسداران بازنشسته شد اما سنگر را خالی نکرد و به عنوان فرمانده گردان ۱۰۱ عاشورای شهرستان مریوان و همچنین فرمانده سازمان پیشمرگان کرد مسلمان مریوان در صحنه حاضر بود.
کاکجلال از هر ۹ پسر خود خواسته بود تا برای حفظ و حراست از نظام مقدس جمهوریاسلامی در سنگر سپاهپاسداران حضور داشته باشند و راه پدر را ادامه دهند. کاکجلال کشاورزی میکرد و دوباره در روستای بلکر به کشت و کار پرداخته بود.
شهید جلال بارنامه
بعد از دفاعمقدس
همچنین در سالهای پس از دفاع مقدس، او روایتگر سالهای دفاع بود و چه بسیار کاروانهای راهیاننور دانشجویی که حکایت مظلومیت کردستان و مریوان را از کاکجلال شنیده بودند.
ضدانقلاب میدید که حالا کاکجلال بارنامه در سنگر فرهنگی و با روایت جنایات آنان به مبارزه پرداخته و انگار که نمیخواهد حتی لحظهیی آنان را راحت بگذارد، پس سرانجام باردیگر شرایط ترور او را فراهم کردند. کاکجلال زراعت میکرد و حالا ترورش زیاد مشکل نبود. با توجه به شواهد موجود در محل سه تن از عناصر ضدانقلاب در عصر شانزدهمین روز خردادماه سال ۸۳ در مسیر بازگشت شهید کاکجلال از مزرعه به منزل پس از استفاده از مشروبات الکلی در ساعت ۱۸ و ۴۰ دقیقه غروب وی را از راه دور به گلوله میبندند و حتی جرات نمیکنند که بر سر پیکرش بروند.
خاطرات
درست یک ماه قبل از شهادتش او را دیده بودم. یک روز میهمانش بودیم، از صبح مناطق مختلف را نشانمان داد و از یارانش میگفت، از دلاوریها و مظلومیتها، از حاج احمد متوسلیان میگفت و... نیمههای شب بود که از او پرسیدم: «کاکجلال حالا چه آرزویی داری؟» آهی کشید، لحظه یی سکوت کرد و نگاهش را به مهتاب دوخت و با آن لهجه شیرین کردی آرام گفت:
«دو چیز از خدا میخواهم، اول که قبل از مرگ حاج احمد متوسلیان را ببینم، دومی هم اینکه خدا مرگم را شهادت کند»
و وقتی خبر شهادتش را شنیدم دلم گرفت که چرا آرزوی اولش اجابت نشد و او همرزم قدیم و دوست عزیز و فرمانده مهربان خود، حاج احمد متوسلیان را ندید و به شهادت رسید.
شهید جاوید کاکجلال بارنامه
وصیتنامه شهید جلال بارنامه
اینجانب جلال بارنامه فرزند مرحوم علی به اهل خانواده و فرزندانم وصیت وسفارش مینمایم همچنان که یک وصیت نامه دیگری در خصوص مسایل خصوصی خانوادهام مکتوب کردهام، مجدداً سفارش مینمایم که اهل خانوادهام راه خدا وقرآن واسلام را در پیش بگیرند، راهی که در آن صداقت و پاکی و خلوص نیت هست، راهی که از طریق آن به خداوند منان رسید، نسبت به فقر وفقرا سخاوتمند و مساعدت نمایید و با افراد ناپاک و خائن رفتوآمدی نداشته باشید، همواره از حق دفاع کنید.
آرزو داشتم و دارم همچنان که خودم زندگی کردهام تمام فرزندانم همین طور باشند و راهی را که من رفتهام و آن را میپیمایم، شماها آن راه را نیز بپیمایید، توکل بخدا داشته باشید، شاید این دنیا برای شماها سخت و دشوار به اتمام برسد واین همان خواست پروردگار است که برای افراد صالح خودش این دنیا را دنیای مشقت و سختی قرار داده و در آخرت اجر و پاداش آن را عطا میفرماید.
آرزو دارم تمام فرزندانم راه اسلام همچنانکه عموهای شهیدشان و دیگر عموها، دائیها و پسر دائیهایم انتخاب کردند و لباس سبز برتن داشتند شماها هم لباس سبز حریم اسلام و قرآن برتن کنید، هیچوقت از اسلام جدا نشوید و من راهی را که رفتهام راه واقعی اسلام را در آن پیدا کردهام، فرزندانم مواظب همدیگر باشید و اتحاد و همبستگی درمیان شماها باشد و از خود غافل نشوید که دشمن در شماها رخنه کند، در وصیتنامه دیگرم به مسایل شخصی و خانوادگیم پرداختهام و هیچموقع از خیر و ثواب در حق اینجانب دریغ نورزید و یک باغ را که در روستای بلکر کاشتهام از ثمره آن به عنوان خیرات تحت هیچ عنوانی کوتاهی نکنید، مرگ حق است و هیچ کس نمیتواند از آن بگریزد و از خداوند متعال خواستارم که مرگ حقیقی و واقعی به من عطاء بفرماید که شهادت در راه او باشد.
میدانم وصیت کردن جهت مکان خاکسپاری شاید از نظر شریعت اسلام درست وجایز نباشد ولی دوست دارم یا در باغ شخصی خود یا در کنار برادران شهیدم جمال و عبدالله دفن شوم
۱- خاطره از پیشمرگ مسلمان کُرد حاج امین حکیمی نیا:
بنده کاکجلال بارنامه را از دوران بچگیاش که میشناختم، کسی بود که میخواست آنچه که رضای خدا در آن باشد به آن اهداف برسد و اهدافی که جز رضای خدا در آن وجود نداشته باشد نمیخواست، ایشان از یک خانواده مذهبی بود یعنی، یک روستانشین بود، کاکجلال آمادگی برای هر نوع فعالیتی داشت، بالخصوص مسایل اسلامی، با وجود اینکه کاکجلال از نظر سطح سواد بالا نبود اگر چنانچه کسانی که اورا نمیشناختند که با ایشان صحبت میکردند میگفتند در کدام دانشگاه تحصیل کرده یعنی همه آمادگیها در خصوص پاسخ به هر مسایلی را داشت به ویژه مسایل اسلامی را که دنبال میکرد.
کاکجلال حاظر بود تمام زندگی و بچههایش را تقدیم اسلام و وطن خود نماید که کسی بگوید اسلام حاکم است، فلان افتخار نصیب ایرانی شد، پرچم ایران بلند است، به خدا قسم این خواستهای مرد خدا بود.
امین حکیمی نیا
۲- خاطره از سردار غلامرضا خسروینژاد
کاکجلال بارنامه از پیشمرگان مسلمان کُرد بود که برای اعتلای دین محمدی سلاح به دوش گذاشت و همواره حامی و مدافع مردم مستضعف و غیور خطه کردستان بود، با توجه به اینکه کاکجلال یک چهره شاخص در منطقه کردستان بود و همواره در تلاش و تکاپو برای رسیدگی برای حل مشکلات مردم این دیار بود همواره از نواقص و مشکلات مردم سخن به میان میآورد و آروز داشتیم که شهید کاکجلال بارنامه یک مرتبه در خصوص شخص خودش مشکلات را بیان نماید اما هر بار از مشکلات و بیکاری مردم کردستان صحبت میکرد و با مسئولین در این باره صحبت میکرد و درصدد رفع مشکلات این قشر جامعه بودند و تا حصول نتیجه آرام نمیگرفتند.
شهید کاکجلال از حق دفاع میکرد حتی اگر به قیمت از دست دادن جانش هم تمام شده باشد.
یکی از دغدغههای اصلی کاکجلال بیکاری مردم در مشاغل دایمی بود.
همیشه دنبال حل مشکلات مردم بوده و با تمام وجود در تکاپو بود که به هر وسیلهای که شده مشکلات مردم را به هر شیوه ممکن مرتفع نماید.
سردار غلامرضا خسروینژاد
شهید کاکجلال بارنامه از اول انقلاب که جذب سپاه شدند فردی انقلابی، مومن ومتعهد وپایبند به اصول اسلامی بود، هیچگاه دربرابر دشمنان قسم خورده اسلام زانو خم نکرد و تا آخر در برابر آنها ایستاد.
گروهکهای معاند که از راه ترورو... قصد داشتند تا کاکجلال را از مسیری که انتخاب نموده باز دارند اما شهید کاکجلال همچنان مقاوم و پا برجا بود و سه مرتبه نیز در نقاط مختلف شهرستان مریوان بر سر راه وی کمین گذاشته که سه بار نیز مجروح گردید، باز هم کاکجلال سنگر دفاع از اسلام راخالی ننمود شهید کاکجلال بارنامه با توجه به اینکه قبلاً دو برادرش را به خاطر دفاع از ارزشها و انقلاب و از اسلام تقدیم این انقلاب نموده بود و جمعاً در این خانواده ۱۷ نفر شهید تقدیم انقلاب نمدهاند، کاکجلال باز هم در بعد فرهنگی به تبلیغ دین مبین اسلام و انقلابی که اسلامیت در آن ترویج میشد کرد تا اینکه ضدانقلاب دیگر تاب وتوان وتحمل این مرد غیور کردستان را داشتند در عصر ۱۶ خرداد ۱۳۸۳ در جاده گاران مریوان برسر راه وی کمین گذاشته و ایشان به درجه رفیع شهادت نائل میگردد.