هر پرنده ای که به پرواز در می آید به یاد فصل پرواز می افتیم و به یاد می آوریم که پرستوها از سفر سرد زمستان به لانه باز خواهند گشت و این چشم نوازی، ما را به انتظاری شیرین ترغیب می کند . هر چند انتظار، در میان واژگان ذهن های ما با غربت همراه بوده است اما وقتی می بینی پرستویی از سفر می آید دلت هوای پریدن و بال گشودن می کند . چه لحظه ی شیرینی است زمانی که می آیند ، اگر چه بالهایشان زخمی است و خاطره ای آزرده از " گرگها " دارند اما من و تو مثل آنها اشک می ریزیم ، مثل روز اولی که رفتند، اما این بار نه با صدای غم که با قهقهه ای مستانه و طرب ناک و از سر شکر .
چه خوشیم و چه شادیم وقتی بند از چشم و پای اسیران جهل و بی داد گورستان اندیشه و پوسیده ی رجوی باز می شود و سوارانی خسته، اما امیدوار به زندگی، در هوای آزاد آزادی پای بر خاک وطن می گذارند . همانها که قرار بود در جهل قدرت طلبی رجوی، مردم را به سر منزل مقصود برسانند! اما دیدند که کشتی فرقه ی لئامت به ترکستان اندیشه هم نرسید .
چقدر خوشیم و شادیم وقتی آرزوی دیدار بردلمان نمی ماند و می خندیم با یکدیگر و برای بودن با یکدیگر، رهایی را استشمام می کنیم . امروز چشم به راه می مانیم تا دیگران هم از راه برسند و می دانیم خواهند آمد و آن روز دیر نخواهد بود . آزاد ی اسیران دربند – علی جمالی ، ذبیح الله ربیعی ، محمد حسین نعمتی و نوروز شهبازی- بر همه ی دوستداران آزادی مبارک .