شهید جواد شعبانزاده یکی از شهدای ترور است که سال۱۳۳۶در شهر بابل متولد شد و در ۸شهریور۱۳۶۰ توسط منافقین در همین شهر ترور شد و به شهادت رسید.
برای دیدار با خانواده شهید شعبانزاده راهی منزلشان میشویم و مورد استقبال مادر و برادر شهید قرار میگیریم.
نادر شعبانزاده برادر شهید در خصوص نحوه ترور برادرش میگوید: خانواده ما مذهبی بودند و در فعالیتهای انقلابی شرکت میکردند. جواد هم که جوانی ۲۴ ساله بود، مثل دیگران فعالیت داشت و رئیس انجمن اسلامی و بسیج تاکسیرانی شده بود. چند ماه قبل از شهادتش همراه چند نفر از انقلابیون شهر بابل، پیاده به زیارت امام راحل رفتند. روحیه انقلابی برادرم تا این حد بود که پیاده از بابل به تهران برود. به هر حال وقتی که منافقین در اواخر خرداد سال ۶۰ شروع به ترور و عملیات مسلحانه کردند، شهر بابل هم از شرارتهایشان در امان نماند. هشتم شهریور ۶۰ بود که منافقین به منطقه چهارشنبه پیش بابل، روبهروی امامزاده عبدالله آمده بودند تا یکی از انقلابیون به نام مشهدی آقای آقاجانی که در بسیج فعالیت میکرد را ترور کنند اما مردم متوجه شدند و آنها فرار کردند.
وی ادامه میدهد: بعد از فرار منافقین، من و جواد و یکی دیگر از برادرانم آنها را تعقیب کردیم. اتومبیل منافقین بعد از کمی حرکت روبهروی ساختمان هلال احمر بابل رفت و همان جا نگه داشت. خوب یادم است یکی از اعضای گروه ترور منافقین داشت اسلحهاش را پر میکرد و دیگری هم روزنامه میخواند. ما هم با اتومبیلمان از مقابل آنها عبور کردیم و نگه داشتیم، تا پیاده شدیم، نفری که داخل اتومبیل بود متوجه شد و فرار کرد. جواد به دنبالش رفت و داخل کوچه قناد راهش را بست اما منافقین او را با اسحلهای که داشتند ترور کردند و این طور شد که برادرم روز هشت شهریور ۱۳۶۰ به شهادت رسید.
در میانه همکلامیمان، مادر شهید نیز وارد بحث میشود و این طور از فرزند شهیدش میگوید: پسرم جواد نفر اول کنکور رشته مهندسی و راه و ساختمان بود. او قبل از شهادت، با پیام امام راهی جبهه شد. میگفت جبهه هم دانشگاه است. با حضورم در مناطق عملیاتی انگار که دارم درس میخوانم.
این مادر شهید در ادامه از حضور فرزندش در جبهههای نبرد میگوید: جواد قبل از شروع جنگ تحمیلی در کردستان خدمت میکرد؛ یکبار تب مالت گرفته بود که خون بالا میآورد. او را به بیمارستان رساندیم و حالش که بهتر شد، هنوز یک هفته نگذشته بود که با شروع جنگ و پیام امام که باید از کشور دفاع بشود، رخت رزم پوشید و باز به مناطق عملیاتی برگشت. در حالی که هنوز حالش کاملاً خوب نشده بود و دوران نقاهتش را میگذراند.
مادر شهید شعبانزاده از حضور همه اعضای خانوادهاش در پاسداری از انقلاب میگوید: من هم در راهپیمایی و تظاهرات شرکت میکردم؛ فرزندانم یکی در جهاد و دیگری در سپاه بودند. پسرم جواد خدمت به نظام اسلامی را دوست داشت. او باید میرفت از انقلاب دفاع میکرد؛ خوش به سعادتش که شهید شد؛ منافق کوردل قلب پسرم را تیر زد. اما ما هیچ وقت رهبرمان را تنها نگذاشتیم. همان زمان جنگ ترشی درست میکردم، لباس بافتنی برای رزمندهها میبافتم و هر کاری از دستم برمیآمد انجام میدادم.
بانو شعبانزاده ادامه میدهد: فرزندانم امام و انقلاب را دوست داشتند و وظیفه خود میدانستند از آن دفاع کنند. منافقی که پسرم را ترور کرد ۶ تا عکس دستش بود. میخواست آنها را ترور کند. این عکسها را درون ماشینش پیدا کرده بودند؛ میخواست مشهدی آقا را بزند. مشهدی روبهروی امامزاده عبدالله بابل لباس احرام مکه میفروخت. اما موفق به ترور مشهدی نشدند. مردم شماره پلاک ماشین منافقین را برداشتند و این کار باعث شد که نتوانند کسی را ترور کنند. بعد هم که جواد منافقان را تعقیب کرد و در همین ماجرا به شهادت رسید.
منبع: فرهنگ نیوز