عاشقان واقعی را عشق راضی می‌کند

VATANI

 شهید وحیدرضا وطنی ۱۷اردیبهشت۱۳۵۰ در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش پاسدار و مادرش خانه‌دار بود. پس از اتمام دوره دبستان اواسط دوره راهنمایی به جبهه رفت و دوران سربازی را به پاسداری از میهن در برابر دشمن بعثی پرداخت. در سال۱۳۶۹ به استخدام سپاه درآمد و پس از طی دوره‌های آموزشی در سال ۱۳۷۸ به گردان صابرین سپاه پیوست. وی با انس به قرآن رشد کرد و به درجه رفیع استادی قرآن نائل شد. به خاطر صدای خوبش مداحی می‌کرد و فعالیت‌هایی در زمینه‌های مختلفی همچون برق، کامپیو‌تر، فیلمبرداری و... در سپاه برعهده ایشان بود.

 سرانجام در تاریخ۲۱اسفند۱۳۸۷ در درگیری با گروهک عبد المالک ریگی در زاهدان به شهادت رسید.

سرگذشت‌ پژوهی تیم بنیاد هابیلیان (خانواده ۱۷۰۰۰شهید ترور کشور) با همسر شهید وحیدرضا وطنی:

 «شهید وطنی در ۱۷اردیبهشت۱۳۵۰ در مشهد به دنیا آمد. پدرش پاسدار و استاد عقیدتی سپاه بود و مادرش خانه‌دار بود. به خاطر کار پدر ۵سال از دوران کودکی را در اصفهان به سر برد. وی دوران ابتدایی را در مشهد گذراند و دوران راهنمایی را به خاطر شوق حضور در جبهه ناتمام گذاشت. پس از شروع جنگ بار‌ها سعی کرد ادامه تحصیل دهد؛ هرچند به دلیل ماموریت‌های زیاد نمی‌توانست در جلسات امتحان حضور یابد.

خدمت سربازی را در هجده سالگی در جبهه گذراند. در زمان جنگ تخریب‌چی بود. پس از اتمام خدمت به استخدام سپاه درآمد. ابتدا در قسمت نیروی انسانی فعال بود، بعد آن به بخش امور ایثارگران پیوست و پس از طی کردن دوره‌های آموزشی در سال ۱۳۷۸ وارد گردان صابرین شد. او جزو اولین کسانی بود که با انتخاب خودش وارد این گردان شد.

شهید وطنی در دوران سربازی در جبهه با برادرم، شهید مرتضی، هم‌رزم بودند. قبل از شهادت برادرم، خیلی باهم صمیمی شدند. دوستان مشترکی داشتیم که معرف من به شهید بودند. من از قبل تحت تاثیر حالات معنوی شهید قرار گرفته بودم. هنگام ازدواج حدودا ۱۶سال داشتم و شهید وطنی ۲۱سال داشت. حجاب، متانت و تدین خانواده همسرش برایشان مهم بود.

خواستگاری‌‌ همان روال عادی را داشت، مهریه‌ام یک جلد کلام‌الله مجید و ۷۰ سکه بهار آزادی بود. هنگام جاری شدن خطبه عقد شهید وطنی برخاستند و نماز شکر به‌جا آوردند. مجلس عقدمان به جای تالار، در خانه دایی ایشان برگزار شد و سفره عقدمان را خودشان با ذوق و هنر درست کردند. اردیبهشت ماه۱۳۷۲ عقد کردیم و آبان‌ماه در خانه خودمان بودیم. حاصل ازدواجمان دو فرزند پسر به نام‌های حسین‌ و ‎ سجاد است.

در آن سال‌ها هر زمان درگیری پیش می‌آمد، گردان صابرین پیش تاز بود. در شمال غرب ماموریت‌ها و شهدای زیادی داشت. او در بسیاری از ماموریت‌ها فیلم‌بردار و مستند‌ساز سپاه بود.

مقتدا بود

 شهید وطنی احترام و علاقه زیادی به مادرش داشت. زیاد به دیدار خانواده ایشان می‌رفتیم و هربار دست و پیشانی مادرش را با محبت می‌بوسید. رابطه خیلی خوبی با پدرم داشت. پدرم خیلی از اوقات پشت سر وحید آقا به نماز می‌ایستاد.

تربیت فرزندان

اهمیت زیادی برای تربیت فرزندانمان قائل بود. پسرم سجاد که به دنیا آمد، شهید وطنی ماموریت بود ولی من هم‌چنان به تذکرات ایشان درباره تربیت فرزند از زمان تولد عمل می‌کردم. بچه‌ها را به هیئت‌های مذهبی و دوره‌های قرآنی خودشان و جلسات فامیلی می‌برد. نسبت به دوستان فرزندانمان بسیار حساس بود، به یاد دارم روزهای نزدیک به شهادتش، حسین ۱۴ ساله بود که دیر‌تر از همیشه به خانه آمد، او خیلی ناراحت شد، حسین گفت که با پسر یکی از همرزمانتان بودم و او آرام شد.

خلق نیکو

بسیار خوش‌اخلاق و خوش‌رو و شوخ‌طبع بود، به‌طوری‌ که اگر کسی فقط یک بار با ایشان ارتباط داشت شیفته‌ رفتار شهید وطنی می‌شد. اگر از کسی یا کاری ناراحت می‌شد، طوری که فرد مقابل ناراحت نشود، تذکراتش را می‌داد. ارتباط اجتماعی خوبی داشت و به لطف خدا و برکت وجود شهید وطنی من نیز دوستان زیادی پیدا کردم که اغلب همسر همرزمان او بودند.

عاشق واقعی

وی بسیار اهل شعر بود و گاهی اشعاری برای همرزمانش می‌سرود. به اطاعت از رهبری اعتقاد زیادی داشت. از سال ۱۳۷۸ که وارد گردان صابرین شد، خاطراتش را به نظم درآورد. در یکی از آموزش‌هایش از ناحیه‌ پا مجروح شد و به بیمارستان بقیه‌الله اعظم تهران منتقل شد. یکی از شعرهای معروفش را در آنجا می‌سراید:

عاشقان واقعی را عشق راضی می‌کند/فرد عاشق سوی عشقش پیشتازی می‌کند

 فکر می‌کردم که دارم عشق بازی می‌کنم/لیک غافل زآنکه با من عشق، بازی می‌کند

طلب شهادت

صوت قرآنش بسیار زیبا بود. ادعیه، به‌خصوص زیارت عاشورا را خیلی زیبا می‌خواند و اکنون در مجالسمان از آن صوت‌ها استفاده می‌کنیم. از او دعوت می‌شد تا در جلسات قرآن و ادعیه بخواند. ارادت خاصی به حضرت فاطمه زهرا (س) و حضرت رقیه (س) داشت. معتقد بود که صلوات خاصه حضرت زهرا خواسته ایشان را اجابت می‌کند، شاید این‌چنین شهادت را از خدا طلب کرد.

لحظات وصال

 معمولا ماموریتهای شهید وطنی از اردیبهشت ماه تا قبل از مهر در شمال غرب، درگیری با پژاک بود. چهاردهم اسفند سال۱۳۸۷ بود که تماس گرفتند و گفتند ماموریت دارید، این بار در سیستان و بلوچستان بود. گروهک عبدالمالک ریگی ایجاد ناامنی کرده بود. با نگرانی ناهار نصفه نیمه‌ای را که درست کرده بودم با هم خوردیم و ساکش را بستم. ساعت ۵ صبح بود که از خواب بیدار شدیم، بچه‌ها را که می‌بوسید حسین بیدار شد و گفت انگشترتان را به من بدهید. وحیدرضا انگش‌تر عقدمان را درآورد و به حسین داد. در ماموریت‌ها تلفن همراه را خاموش می‌کرد. سه الی چهار روز شد که هیچ خبری از ایشان نشد خیلی نگران و دلواپس بودم. دوشنبه صبح بود. نماز صبح را که خواندم خوابیدم. در خواب وحید‌رضا را با چهره‌ای زیبا و متفاوت از قبل دیدم. صحنه درگیری بود. او هفت‌تیر دستش بود. فضای روحانی‌ای بود و قران خوانده می‌شد. شهید وطنی رو به من کرد و گفت: «خدا به عهدش وفا کرد.»

 شهید وطنی مایل نبود با همکارانش تماس بگیرم. من ناخودآگاه به فرمانده او که از دوستان صمیمی‌اش بود، زنگ زدم. هر چه می‌پرسیدم می‌گفتند در جلسه هستند و حالشان خوب است. چند ساعت بعد مادرم زنگ زدند و گفتند: «به موادی که برای شیرینی عید گرفتی دست نزن.» نگران شدم. کمی بعد خواهرم زنگ زد و گفت: «وحید آقا مجروح شدند، عمل کردند و حالشان خوب است.» با نگرانی بیشتر به موبایل فرمانده‌اش زنگ زدم. گفتند: «وحید آقا عمل کردند و حالشان خوب است، فردا ترتیب آمدن شما به زاهدان را می‌دهم.» فردای آن روز با خواهرم و شوهر خواهرم راهی شدیم. فقط ۵ دقیقه وحید آقا را در حالت کما بر روی تخت دیدم. در حین درگیری بر اثر برخورد خمپاره شاهرگ گردنش خونریزی شدیدی داشت. به دلیل اینکه روز ملاقات در بیمارستان با گروهی از وهابیون درگیری مسلحانه پیش آمد، دیگر اجازه ملاقات نمی‌دادند. گفته بودند اگر هوشیاریشان به ۱۰ برسد به مشهد منتقلش می‌کنند. پرواز برگشت ما با تاخیر رو به رو شد که بعد‌ها فهمیدم با‌‌ همان پرواز شهید وطنی را به مشهد انتقال دادند. در هواپیما که نشسته بودم، پا‌هایم را نمی‌توانستم زمین بگذارم، فکر می‌کردم که الان شهید وطنی طبقه زیر هواپیماست. تا رسیدن به مشهد خیلی حالم بد بود. وقتی رسیدیم دیدم که همه سیاه پوش شده‌اند و متوجه شدم که ایشان به شهادت رسیده است.

اوایل شهادت وحید‌رضا، خداوند آرامش خاصی به من داد. مطمئن بودم که لایق شهادت بود. شهادت آرزویش بود که به آن رسید.»

 


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان