کردستان قبل از انقلاب، همواره مورد ستم مضاعف نظام شاه بود. فقر و فلاکت و عقبماندگی و بدتر از آن استضعاف فرهنگی، کردستان را همواره رنج میداد.
هشت روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، پادگان تیپ سوّم لشکر ۶۴ ارتش، در شهر کردنشین مهاباد در استان آذربایجان غربی، توسط افراد مسلّحی متشکّل از کلیّه عناصر ضد انقلاب، محاصره شد و در حالی که از داخل پادگان حتّی یک گلوله شلیک نشده بود، تسخیر گردید.
این نیروهای مسلّح، عدّهای از افسران و سربازان را به شهادت رساندند و سلاحها و مهمّات موجود در پادگان را به غارت بردند. در این میان 18 تانک و 36 توپ سنگین و هزاران سلاح سبک به دست آنان افتاد و پادگان نیز به آتش کشیده شد. این گروهکها با این جنایات علم طغیان علیه نظام جمهوری اسلامی را در مناطق کردنشین غرب کشور، برافراشتند، آنان مدّعی بودند که قوم کرد قربانی ستم ملّی و حقوق قومی و سیاسی شده است و این شورش که آن را «جنبش خلق کرد» نامیدند، برای به دست آوردن این حقوق تاریخی است.
از اعجابانگیزترین مسائل این بود که بسیاری از عناصری که در این جریان شرکت داشتند و مدّعی رهبری جنبش خلق کرد بودند، خود از پایههای تحکیم حاکمیّت خاندان پهلوی، در مناطق کردنشین بوده و بسیاری از آنان اصولاً جزء قوم کرد نبودند و از سایر نقاط کشور به کردستان سرازیر شده بودند.
شهید مجتبی بیگیزاده 1آذر1338 در شهر اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش بازنشسته ژاندارمری و مادرش خانهدار بود. وی تحصیلات دوران ابتدایی را با موفقیت به پایان رساند و در رشته اقتصاد دیپلم گرفت. با آغاز مبارزه مردم علیه رژیم پهلوی، مجتبی تمام توانش را برای توزیع اعلامیههای امام صرف کرد تا پیام آزادیبخش رهبر انقلاب به مردم برسد.
او برای خدمت سربازی عازم چابهار شد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی به استخدام جهاد سازندگی درآمد. وی به مدت یک سال مشغول کارهای دفتری بود تا اینکه جنگ تحمیلی آغاز شد و او به صورت داوطلب در تاریخ 30آذر1361 همراه عدهای از جهادگران جهاد سازندگی عازم آبادن شد و در ستاد بازسازی مناطق جنگزده، ماهها ایثار و فداکاری کرد. شهید بیگیزاده مدتی برای انجام تبلیغات دینی در اهواز بود و در اسفند1361 بهعنوان راننده پایه دوم ترابری در کردستان مشغول فعالیت شد.
او مقدمات مجلس عروسیش را فراهم کرد و برای تسویه حساب با جبهه عازم سنندج شد. او که همراه برادر خانمش بود، در راه گرفتار نیروهای ضد انقلاب شد. آنها مجتبی و سایر سرنشینان اتوبوس را به اسارت گرفتند. عناصر ضد انقلاب پس از 9 روز برای اسرا دادگاه صحرایی تشکیل دادند و در روز3فروردین 1362 آنها را به شهادت رساندند.داریوش عزتیان، برادر خانم شهید، چهار روز پس از مجتبی به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر مصاحبه با پدر شهید مجتبی بیگیزاده:
«دیواربهدیوار مسجد محلهمان خانوادهای زندگی میکردند که دختر با حجب و حیایی داشتند. همسرم آن دختر را برای پسرمان نشان کرده بود؛ اما مجتبی آمادگی ازدواج نداشت، همسرم آنقدر اصرار کرد که بالاخره قبول کرد و ما به خواستگاری رفتیم. به خیال خودمان میخواستیم دلش پیش کسی گیر باشد که شاید فکر رفتن به جبهه از سرش بیفتد؛ اما مجتبی زرنگتر از ما بود. از همان اول اتمام حجت کرد که شغل و محل کار من خیلی خطرناک است، شما میتوانید با این مسئله کنار بیایید؟ عروسمان هم اعتقادات مجتبی را قبول داشت و در جوابش گفته بود، هر کجا باشید همراهتان خواهم بود.
مراسم عقد خیلی ساده برگزار شد. در طول 6 ماهی که در دوران عقد بودند، مجتبی همچنان به جبهه میرفت.
با اصرار ما برای برپا کردن مراسم عروسی به اصفهان آمد. یکی از اتاقهای منزل را برایش رنگ کرده بودم که برای شروع زندگی پیش خودمان باشد.
برادر زنش که همافر ارتش بود، برای عروسی مجتبی و خواهرش مرخصی گرفته و به اصفهان آمده بود.
مجتبی به برادرزنش گفت: «باید برای تسویه حساب به کردستان بروم، هنوز کاری ناتمام دارم.»
برادرزنش به همراه او رفت. سرانجام مجتبی در تاریخ 24اسفند1361 به همراه برادرزنش، داریوش عزتیان راهی سنندج شدند. در گردنه صالح آباد تعدادی از عناصر حزب دموکرات در کمین بودند و زمانی که اتوبوس مسافربری رسید، آن را متوقف کرده و تعدادی از سرنشینان آن را به اسارت بردند. عوامل تروریستی گروهک دموکرات پس از شکنجههای وحشیانه اسرا برای آنها دادگاه صحرایی تشکیل دادند و همگی را به شهادت رساندند.
ازجمله شکنجههایی که مجتبی متحمل شده بود، انفجار مواد منفجره در دهانش و کشیدن ناخنهایش و وارد کردن میله داغ در ران پایش بود. داریوش عزتیان، برادرزن مجتبی هم پس از 4 روز به شهادت رسید.»