او را بایکوت کرده بودند...

Rabanirad

حجت الاسلام و المسلمين رباني راد يكي از طلاب مبارز و مجاهدی است که در مبارزات دوران ستمشاهی حضور داشته و یکی از دوستان و یاران شهید هاشمی نژاد می باشند که ضمن همراهی با وی در مبارزات، در زندان نیز با شهید همراه بوده اند. پس از انقلاب شهید هاشمی نژاد ایشان را به عنوان نماینده حزب جمهوری در شهرستان فردوس انتخاب نمودند. ایشان پس از آن در سپاه پاسداران و تیپ امام صادق (ع) مشغول فعالیت و خدمات شده و هم اکنون ضمن فعالیت های تبلیغی، توفیق خدمت در حرم حضرت علی بن موسی الرضا (ع) را دارند.

در ابتدا از نحوه آشنایی خود با شهید بفرمایید که چگونه و از چه زمانی آغاز شد؟

آشنايي بنده با شهيد جوانمرد هاشمي نژاد به سال هاي 1351 برمي گردد. البته قبل از اينكه ما ايشان را در اين سال از نزديك ملاقات كنيم، نسبت به ايشان ارادت پيدا كرده بوديم. آن هم از طريق آشنايي با كتاب جذاب ايشان با نام ((مناظره دكتر و پير)). اين اثر ايشان قبل از سال 1350 مورد توجه اقشار مختلف خصوصاٌ نسل جوان و طلاب قرار گرفته بود. سبك خاص مناظره مانند اين كتاب، بر جذابيت اين كتاب افزوده بود و باعث شد از اين كتاب استفاده هاي زيادي شود. بنده هم در آن زمان كه طلبه جواني بودم كه در حوزه قم درس مي خواندم با خواندن اين كتاب مشتاق ملاقات نويسنده اين كتاب از نزديك شدم.

در سال 51 كه از قم به مشهد آمدم، طبق شناخت قبلي ما همچنان مشتاق زيارت شهيد هاشمي نژاد بوديم. پس از مدتي در كنار زيارت مقام معظم رهبري و بعد آيت الله واعظ طبسي و آقاي مهامي كه همه اين بزرگواران جزء روحانيون مبارز مشهد بودند.موفق به زيارت شهيد هاشمي نژاد شدم.براي اولين بار در درس مكاسب ايشان حاضر شدم و توانستم از نزديك ملاقات شان كنم.كه البته بنده در آن زمان هنوز مكاسب را شروع نكرده بودم و در حال اتمام لمعتين بودم.

در آن زمان بعضي از علما و اساتيد بزرگ حوزه از جمله آقاي هاشمي نژاد و آيت الله خامنه اي علاوه بر دروس متداول حوزه كلاسهاي جانبي نيز برگزار مي كردند. از جمله دروسي كه آيت الله خامنه اي داشتند، تفسير قرآن در روزهاي تعطيل (پنج شنبه و جمعه ) بود. كه شاگردان زيادي هم پاي درس ايشان حاضر مي شدند. در اين زمينه شهيد هاشمي نژاد كانون بحث و انتقاد ديني و همچنين كانون فرهنگي جوانان را راه اندازي كردند. تا بدين وسيله بتوانند طلبه ها را با مسائل روز بهتر و بيشتر آشنا كنند. در اين كانون ها با روشي خاص اما آسان اصول اعتقادات را به جوانان و طلبه ها آموزش مي دادند و پايه هاي اين اصول را در انديشه آنها محكم مي كردند. به نظر اين آقايان اين دروس جانبي بايد جزء دروس اصلي قرار مي گرفت. آن هم به خاطر وجود شبهات فراواني كه از داخل و خارج كشور وارد مي شد. متاسفانه اين شبهات در داخل كشور توسط روحانيون و افراد وابسته به استعمار غرب و شرق انتشار پيدا مي كرد. شهيد هاشمي نژاد هم براي توانمند كردن طلاب براي پاسخگويي به اين شبهات كلاس اصول اعتقادات را برگزار كردند. بعدها اين درس ايشان به صورت كتابي به نام ((اصول پنج گانه)) توسط خودشان منتشر شد.

بنابراین بنده از سال 51 با ايشان به صورت مستقيم آشنا شده بودم، و به منزل ايشان رفت آمد مي كردم و همچنين در درس اصول عقايدشان هم شركت مي كردم.

معمولا اين سوال در ذهن مطرح می شود كه اينگونه افراد مبارز با آن همه مشغله و درگيري هاي روزمره براي مبارزه آيا فرصت كافي براي درس خواندن و پرداختن به منابع حوزه را داشتند؟ با توجه به اينكه خود شما فرموديد كه شهيد هاشمي نژاد دروس سطح بالاي حوزه را هم تدريس مي كردند، ممكن است بفرماييد كه شهيد و ديگر مبارزين چه دروسي را تدريس مي كردند و خود شما پاي كدام دروس ايشان حاضر مي شديد؟

شهيد هاشمي نژاد را تقريباٌ همه مردم خراسان بزرگ و بسياري از مردم سراسر كشور به عنوان انساني عالم، بصير، خوش فكر، و آگاه به امور زمان مي شناختند. ايشان به دروس حوزه مسلط بودند و علوم خاص زمان نيز آشنايي لازم را داشتند.

آيت الله خامنه اي هم مانند ايشان در علم آموزي پر تلاش بودند. همچنين بسيار به شاگردان شان تاكيد مي كردند كه دروس را خوب ياد بگيرند. بنابراين شاگرد وقتي مي بيند كه استاد اينقدر به حرف خود عمل مي كند او هم مشتاق مي شود. شهيد هاشمي نژاد كتاب هاي رسائل و مكاسب را كه كتاب هاي ساده اي هم نيستند را تدريس مي كردند. در آن زمان هر كسي كه اين كتاب ها را تدريس مي كرد گويي مقدمات اجتهادش به امضاء رسيده است.

در درس هاي آيت الله خامنه اي افرادي كه اصلاٌ اعتقادي به مبارزه نداشتند هم شركت مي كردند. حتي روحانيوني كه وابسته به رژيم بودند سر درس حاضر مي شدند. گاهي هم متوجه مي شديم كه افرادي را مي فرستادند سر درس تا يك سري اشكالاتي را بر مطالب ارائه شده توسط استاد وارد كنند. تا ببيند اينها از نظر علمي در چه سطحي هستند. غالباٌ اين افراد پس از يكي دو جلسه جذب و جزء شاگردان شان مي شدند.

شهيد هاشمي نژاد و آيت الله واعظ طبسي با همه گرفتاري هايي كه داشتند بخصوص گرفتاري هايي كه رژيم براي آنها فراهم مي كرد، مثلاٌ تحت نظر بودن خانه شان، کنترل رفت و آمدهايشان، كنترل شاگردانشان، همه و همه باعث محدود شدن جلساتشان شده بود، اما نتوانسته بودند كه آنها را تعطيل كنند. آقاي واعظ طبسي هم چنين بودند گرفتاري زياد داشتند اما تدريس شان بخصوص درس رسائل تعطيل نشد. آيت الله خامنه اي هم چنين وضعيتي را داشتند. اين بزرگواران اين دروس را در حد عالي با بياني شيوا ارائه مي كردند. خاطرم هست كه روش درس آقاي خامنه اي و شهيد به گونه اي بود كه درسي را كه امروز مي دادند را حتماٌ در جلسه بعد مورد پرسش قرار مي دادند. و با اين روش طلاب مجبور مي شدند كه حتماٌ آن درس را خوب مطالعه كنند.

رسائل و مكاسب درسي بود كه فقط اساتيد بزرگ از پس تدريس آن برمي آمدند و اين آقايان هيچ كم و كسري از نظر علمي در اين زمينه نداشتند. در مباحث علم نظري و كلامي هم تبحر داشتند. پاسخگويي افراد گروههاي خاص مثل گروه ولايتي ها نيز بودند. با روي خوش به گونه اي پاسخ مي دادند كه بعضي از اين افراد جذب شخصيت ايشان مي شدند.

علماء بزرگ آن زمان نظير مرحوم آيت الله مرواريد،مرحوم آيت الله عليزاده و خيلي از اين حضرات شهيد هاشمي نژاد را جزء فضلاء و دانشمندان بزرگ حوزه مي دانستند. حتي گاهي پيش مي آمد كه افرادي خدمت آقاي مرواريد مي رسيدند و از مسائل روز و كلامي سوٌال مي كردند، آقاي مرواريد آنها را به خدمت شهيد هاشمي نژاد ارجاع مي دادند.

شما با شهيد هاشمي نژاد مدتي را در كنار هم در زندان سپري كرده ايد اگر لطف كنيد كمي از آن زمان بگویید.

درباره ماجراي يكي از دستگيري هاي ايشان در سال 1354در مشهد بود كه بنده هم شاهدش بودم، كه ايشان را به همراه آقاي واعظ طبسي دستگير كردند و بردند. بعد شنيدم كه در دادگاه به دو و سه سال زندان محكوم شدند. در پي اين ماجرا ما به كمك چند تن از دوستان مثل آقاي عبداللهي كه الان در قم هستند، آقاي شيخ حسن ارمي در مدرسه جعفريه، و حاج آقاي درياباري كه در حال حاضر در حوزه قم هستند جمع شديم و مقاله اي را با اين عنوان كه رژيم دو نفر از اساتيد بزرگ حوزه را دستگير كرده و به زندان محكومشان نموده نوشتيم. عكس اين دو بزرگوار را نيز در آن درج كرديم و آن را در سراسر استان منتشر نموديم.

در پي همين قضيه بنده دراواخر سال54 و اوايل سال55 براي سومين بار دستگير شدم. جريان دستگيري بنده اين بود كه من قبل از دستگيري مدتي را فراري بودم و با لباس مبدل رفت آمد مي كردم تا اينكه در يكي از ديدار هايي كه با خانواده ام در شهر فردوس داشتم دستگير شدم.

آن ها من را با خودشان به مشهد آوردند. در مشهد مورد بازجويي قرار گرفتم. هر روز منتظر بودم كه بازجويي هاي مقدماتي تمام شود و زودتر به زندان بروم. چون مي دانستم كه علماء بزرگ و روحانيون مانند حاج آقاي واعظ طبسي و شهيد هاشمي نژاد در آنجا هستند. بالاخره پس از يك ماه، بازجويي هاي مقدماتي به اتمام رسيد و مارا به زندان بردند.و اولين شخصيتي كه در زندان با او برخورد كرديم شهيد موسوي قوچاني بودند. زندان مشهد داراي پنج بند بود و داراي چهار طبقه بود. بند4 آن مخصوص زندانيان سياسي بود كه سه طبقه در اختيار اين زندانيان قرار داشت. در اطراف اين بند اتاق هاي حدود 5/2در 3 متر بود كه در هر كدام از اين سلول ها دو يا سه نفر جاي مي گرفتند. در ابتدای ورودم مرا به طبقه سوم بردند و در يك سلول تك نفره جاي دادند.

Hasheminejad000

شهيد هاشمي نژاد و آقاي واعظ طبسي در يك سلول با هم بودند. بعد از برخورد با آقايان و آگاهي از وضعيت زندان قرار شد كه من در يكي از كمون ها يا جمعيت هاي زندانيان سياسي وارد شوم. در بين اين زندانيان حدود 4 يا 5 كمون و جمعيت وجود داشت. شامل كمون هاي مذهبي مثل كمون آقاي عسكر اولادي كه البته خود ايشان را در آن زمان به تهران فرستاده بودند اما طرفدارانشان اين كمون را حفظ مي كردند. كمون مجاهدين خلق، كمون گروه والعصر كه خود اينها نيز شاخه اي از مجاهدين خلق بودند؛ و يك گروه هم توده اي بودند كه كمترين جمعيت را داشتند. حدود 3يا 4 نفر بيشتر نبودند و زندان هاي زيادي را هم متحمل شده بودند و حتي دو نفر از آنها از شهريور ماه1320 زنداني شده بودند، كه اسم يك نفرشان را گذاشته بوديم بابا. او جزء افسران توده اي شهريور سال 1320 بود كه محكوم به ابد شده بود.و يك كمون هم مربوط به فدايان خلق و كمونيست ها بود.

بعد از مشورت با شهيد هاشمي نژاد و آقاي طبسي حضرات فرمودند كه شما برويد در جمع مجاهدين خلق. منتها مواظب باشيد كه اولاٌ فريب نخوريد. ثانياٌ اينكه شما را شناسايي نكنند و نفهمند كه شما مقلد امام هستيد، و مبارزات روحانيون را قبول داريد. چون اگر پي ببرند ديگر آن مسائل خاصي كه بين خودشان مطرح است، مخصوصاٌ جريانات 15 خرداد را پيش شما مطرح نخواهند كرد. خوب ما هم در جمع گروه والعصر كه آنها هم وابسته به مجاهدين بودند وارد شديم. ولي همچنان با شهيد هاشمي نژاد در ارتباط بوديم.

البته زندان مسائل خاص خودش را داشت ولي نظر شهيد هاشمي نژاد اين بود كه همه ما زندانيان يك دشمن مشترك داريم و آن هم رژيم است و ما زندانيان جزء هر گروه و دسته اي كه هستيم بايد اتحادمان را در مقابل اين دشمن حفظ كنيم. در زندان برخورد ما با مامورين يا با ساواك و حتي برخورد با خودمان جوري نباشد كه دشمن بخواهد از آن سوء استفاده بكند و بين ما اختلاف بيندازد. لذا به سفارش ايشان به همراه خودشان در جمع كمونيست ها بخصوص در ساعات هوا خوري حاضر مي شديم. در روزها قبل از ظهر و بعد از ظهر مجموعاٌ 4 ساعت زمان هواخوري بود،كه محوطه زندان را باز مي كردند، و اين محوطه حدود 200متر بود. شهيد خودشان هم در برنامه هاي عمومي زندان شركت مي كردند مخصوصاٌ برنامه هوا خوري ابتدا كه به هوا خوري مي رفتيم برنامه دويدن دسته جمعي داشتيم و همه گروه ها در آن شركت مي كردند. فقط آقاي طبسي به علت مشكل پايشان شركت نداشته و فقط پياده روي مي كردند. شهيد در همه برنامه هاي دو، نرمش و فوتبال شركت فعال داشتند. در فوتبال شهيد معمولاٌ نفش دروازه بان را داشتند.

يكي ديگر از كارهايي كه ايشان در ساعات هواخوري انجام مي دادند آن هم زماني كه ماٌمورين نبودند، سريع جمع مي شدند و بحث سياسي تشكيل مي دادند. همچنين در اين ساعات با گروه هاي مجاهدين خلق يا كمونيست ها وارد بحث مي شدند. با سران مجاهدين خلق و منافقين مثل ابريشم چي، محمود احمدي، حسين آلادپوش و مهندس مهدي فيروزيان؛ (كه آقاي فيروزيان رابط بين طلبه ها و مجاهدين بود) وارد بحث می شدند. بعد از مباحث مختلفي كه بينشان پيش آمده بود آنها كه ديده بودند شهيد خيلي با عقايد آنها مخالف است ايشان را به قولي، بايكوت كرده بودند. آن رابطه اي كه در ابتدا با ايشان داشتند را ديگر برقرار نمي كردند. ولي شهيد به خاطر اين كه اتحاد بين زندانيان حفظ شود سعي مي كردند كه بين جمع هاي آنها حاضر شوند.

نكته ديگر اينكه در آن زمان در رابطه با مبارزين انقلاب چه روحاني و چه غير روحاني مي گفتند كه اينها به درس و عبادت و تهجد خود اهميت نمي دهند، اين حرف درباره روحانيون بيشتر مطرح بود و من خودم از نزديك بخصوص در دوران زندان شاهد بودم كه شهيد چقدر اهل عبادت و تهجد بودند. بعضي از شبها كه بيدار مي شدم مي ديدم كه شهيد در سلول خود مشغول عبادت است و نماز شب شان ترك نمي شد. و غالباً قرآن هم از دست شان خارج نمي شد.

اعمال مستحبي را هم تا جايي كه مي توانستند به جا مي آوردند.به ماهم آنها را يادآوري مي كردند و ما را نصيحت مي كردند كه مواظب باشيد كه زندان عمر شما را تلف نكند. از همين قرآن كه در دست رس شماست خوب استفاده كنيد و تا مي توانيد با آن انس بگيريد و آن را حفظ كنيد.

 

خیلی ممنون از فرصتی که فراهم نمودید و وقتی که به ما دادید.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31