آیا انقلاب مصادره شده است(6)

حكومت وحشت وترور باروحانيت قم چه كرد؟

قدم بعدي صدور اعلاميه اي حماسه ساز بود كه خواب طلايي شاه را برهم زد و لرزه بر كاخ و سلطنتش انداخت. از آقاي ملكي مي پرسم به راستي تا آن تاريخ كدام يك از نيروها و گروه هاي ملي و سياسي با چنين لحني شاه و دستگاه حاكمه اش را خطاب قرار داده بودند؟ اگر هست لطفا نمونه اي از اعلاميه يا اطلاعيه و بيانيه هايشان را بياوريد.

فقط توجه كنيد به اين بخش از اعلاميه مهم حضرت امام كه در آن تاريخ (چهلم شهداي فيضيه) صادر كردند و علاوه بر آنكه برخلاف تعبير جناب ملكي از مسئوليت شاه دراين ماجرا كم نكردند، بلكه علنا براي اولين بار نه تنها شخص شاه و محمدرضا پهلوي، بلكه اساساً مرام سلطنت و شاهنشاهي را مترادف با جنايت و خيانت خواندند و از طرف ديگر به يك مانع مهم تاريخي مسلمين و حوزه هاي علميه يعني «تقيه» پاسخ دادند و براي هميشه اصالت آن را براي روحانيون و طلاب اين حوزه ها بيان كردند: «... حمله كماندوها و مامورين انتظامي دولت با لباس مبدل و در معيت و پشتيباني پاسبانها به مركز روحانيت، خاطرات مغول را تجديد كرد... شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين و... شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، ... شاه دوستي يعني تجاوز به احكام اسلام، شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت...

تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب (ولو بلغ ما بلغ)...

من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كردم ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جباري هاي شما حاضر نخواهم كرد...

من به خواست خدا احكام خدا را درهر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا مي كنم...» (21)

همين فتواي تاريخي حضرت امام مبني بر «تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب» وظيفه هميشگي روحانيون و علما را در قبال حكومت پهلوي روشن ساخت. به دنبال اين اعلاميه امام، حوزه علميه قم كه مي رفت براي 50 سال ديگر در خاموشي و سكوت فرو برود، روح تازه اي گرفت و با صدور اعلاميه اي با تيتر «حكومت وحشت و ترور با روحانيت قم چه كرد؟» كه توسط روحانيون و طلاب مبارز، در سراسر كشور تكثير و پخش شد، جنايات شاه در مدرسه فيضيه را افشا كرد.

به دنبال آن جامعه روحانيت تهران، فارس، كرمان، مشهد و... و حوزه علميه نجف طي اعلاميه هاي جداگانه اي اين جنايت رژيم شاه را محكوم ساختند. همچنين روحانيون مبارز در شهرستان هاي مختلف دست به اعتصاب زدند و از رفتن به مساجد و اقامه نماز جماعت خودداري كرده و تصميم اعتصاب خود را بوسيله اطلاعيه هايي به اطلاع عموم رساندند. (22)

Astaneparast11

برخلاف آنچه آقاي ملكي از خاطرات آقاي ناطق نوري نقل كرده اند (يا به عبارتي ديگر دستاويز قرار داده اند) جامعه روحانيت مبارز درسال 56 يا 57 تشكيل نشد و شما مي توانيد اطلاعيه هاي اين روحانيون مبارز را تحت عنوان «جامعه روحانيت ايران» از همان سال 41 به كرات ملاحظه نماييد كه در موارد مختلف موضع گيري كرده اند. آنچه آقاي ناطق نوري و يا برخي آقايان ديگر درباره «جامعه روحانيت مبارز تهران» اظهار داشته اند كه اين گروه درسال 56 به عنوان تشكيلاتي رسمي بنياد گذاشته شد، به مفهوم آن نيست كه چنين تشكيلات و مبارزاتي پيش از آن وجود نداشته است كه خود اسناد ساواك و خاطرات مبارزان و انقلابيون دراين مورد گويا است. آنچه درسال 56 تحت عنوان «جامعه روحانيت مبارز تهران» تشكيل شد، بنابر تغيير شرايط و فضاي مبارزه و مردمي تر و فراگيرتر شدن آن بود كه معمولا در اغلب انقلابات و نهضت ها وقتي شرايط مبارزه از يك فاز بسيار مخفي و محدود و بسته به سوي گسترده شدن و نيمه علني گرديدند حركت مي كند، اتفاق مي افتد و همينطور برعكس. في المثل بعد از پيروزي انقلاب گروه هاي مسلح مخفي مانند مجاهدين خلق (با تشكيل جنبش ملي مجاهدين) يا چريك هاي فدايي خلق با برپايي دفتر و معرفي كانديدا براي مبارزات پارلماني، شكل تازه اي از فعاليت سياسي را تجربه كردند. و يا نخستين اعلاميه سازمان مجاهدين خلق در زمستان 1350 منتشر شد درحالي كه خود اين سازمان و البته جناب آقاي ملكي مدعي هستند مجاهدين خلق درسال 1344 يعني 6 سال پيش از صدور اولين اعلاميه و در واقع بيانيه اعلام موجوديت، بوجود آمده بودند. آيا اين به مفهوم آن است كه پيش از تشكيل مثلا «جنبش ملي مجاهدين» و يا قبل از بيانيه اعلام موجوديت، چيزي به نام مجاهدين خلق وجود نداشته است؟!! بيانيه اعلام موجوديت سازمان چريك هاي فدايي خلق درسال 1350 منتشر شد درحالي كه خود چريك هاي فدايي خلق گروه بيژن جزني- حسن ضياء ظريفي كه درسال 46 توسط ساواك كشف و اعضاي آن دستگير شدند، گروه احمدزاده- پويان كه درسال هاي 47- -48 تشكيل شده بودند و عمليات گرفتن پاسگاه سياهكل در بهمن 1349 را متعلق به خود مي دانند.(23)

به هرحال به دنبال موضع گيري هاي انقلابي جامعه روحانيت در ارديبهشت سال 42 بود كه بازاريهاي تهران و بسياري از شهرستان ها با روحانيون همصدا گشته و به مدت 3 روز در اعتصاب شركت كردند. در مشهد نيز مردم مسلمان دست به تظاهرات پرشوري زدند كه رژيم را سخت به وحشت افكند، متأسفانه آقاي ملكي درمقاله به اصطلاح روشنگرانه شان كه مطالب آن را براي آگاهي نسل امروز مفيد دانسته اند، كوچكترين اشاره اي به اين وقايع كه در آينده نهضت و قضاوت درباره رهبري آن و انقلابيون و مبارزان راستينش تعيين كننده است، نمي نمايند. ايشان اشاره اي به تشكيل هيئت هاي موتلفه اسلامي در اسفندماه 1341 با صلاحديد حضرت امام ندارند كه نقشي بسيار موثر دركليه مبارزات مردمي سالهاي 42تا 45 داشت و برخلاف آنچه جناب ملكي و دوستانشان سالهاست در بوق كرده اند در واقع اين شاخه نظامي هيئت هاي مؤتلفه اسلامي بود كه با اعدام انقلابي حسنعلي منصور، نخست وزير وقت در اول بهمن ماه 1343، آغازگر مبارزه مسلحانه در بعد از خرداد 42 بودند و نه گروههايي مثل «چريكهايي فدايي خلق» يا «مجاهدين خلق» كه به اعتراف خودشان 6 سال بعد از اين تاريخ، مبارزه مسلحانه را آغاز كردند. و شهداي همين هيئت هاي موتلفه اسلامي يعني بخارايي و صفارهرندي و اماني و نيك نژاد كه در 26 خرداد 1344 به جوخه اعدام شاه سپره شدند، نخستين شهداي اين مبارزه بودند. آقاي ن ملكي اشاره اي ندارند كه دهها تن از اعضاي اين هيئت ها در همان سال 43 به زندان افتادند و بعضا تا سالهاي 56-57 يعني حدود 13-14 سال را در زندان هاي رژيم شاه به سر بردند.(24)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(21) بررسي و تحليل نهضت امام خميني -سيد حميد روحاني

(22) همان

(23) كتاب شورشيان آرمانخواه، ناكامي چپ در ايران- مازيار بهروز- انتشارات ققنوس- 1380

(24)- كتاب «هيئت هاي موتلفه اسلامي» انتشارات اوج- تيرماه 1362 و همچنين جزوه «اسنادي از جمعيت هاي موتلفه اسلامي، جاما، حزب ملل اسلامي» انتشارات دوازده محرم- 3 فروردين 1353


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31