او همه همت و تلاش خویش را در این راستا به کار می برد که سرمایه های معنوی و توانایی های علمی خود را برای هدایت اجتماع به کار گیرد . خودش نیزدر برخی نوشته هایش اشاره کرده است که در موضوعی قلم نزده ، مگر آن که نگارش آن مقاله یا کتاب ضرورت داشته است . |
• مروارید معارف :
ویژگی های شخصیتی استاد مطهری به گونه ای است که جایگزین شدن دیگران به جای او بسیار دشوار است . جامعیت او در علوم گوناگون اسلامی ، در بعد اخلاق ، معنویات ، سیر و سلوک عرفانی ، در آگاهی از نیازهای زمانه ، دوراندیشی و بسیاری جهات دیگر بی نظیر است .
او فقیهی آگاه ، فیلسوف ژرف اندیش ، عارفی بلند مرتبه ، مفسری توانا ، خطیبی ارزشمند و نویسنده ای بزرگوار بود و بسیاری از عناوین و امتیازات دیگر را داشت که هر یک از آنها اقتضا می کند ما برایش احترام ویژه ای قایل باشیم و همواره یادش را گرامی بداریم . (1)
آری ، مطهری انسانی جامع الافکار و همه ابعاد زندگی اش نورانی و درخشان بود ، تنها به یک رشته ویژه بسنده نکرد . البته نه این که مطالب مختلف علوم گوناگون را با هم تلفیق کند ، بدون این که هدف و برنامه ای در کار باشد ، بلکه امتیازش این بود که در چندین شاخه از معارف قرآنی و روایی ، صاحب نظر بود ؛ او تنها به فقه و اصول بسنده نکرد و با این که در این رشته به درجه اجتهاد رسید ، در حکمت ، فلسفه ، کلام ، تفسیر و دیگر دانش ها به درجاتی والا دست یافت .
افزون بر همه اینها ، ویژگی برجسته ای که مطهری را از دیگر مشاهیر یا دست کم بسیاری از بزرگان علوم اسلامی ممتاز می سازد ، این است که مسئله اهم و مهم را در نظر داشت . با محاسبات و بررسی های دقیق و ژرف اندیشی به خوبی تشخیص می داد که در وضع کنونی باید چه کرد . آنگاه همان زمینه را پی می گرفت و در آن به کندوکاو و مطالعاتی منسجم می پرداخت و محصول آن را به صورت کتاب ، درس هایی آموزنده برای طلاب و دانشجویان و نیز سخنرانی های مفید برای عموم مردم عرضه می کرد .
بدین سان توانایی های خویش را متعهدانه و هدفمند به کار می گرفت ، کارهای موازی و تکراری نمی کرد و سر و صدایش کمتر از تلاش هایش بود ، زیرا در فعالیت های فرهنگی و فکری او ، انگیزه الهی و دلسوزی و اخلاص مشاهده می شد .
برخی به دلیل شرایطی که پیش آمده و توانسته اند در رشته ای تخصصی تحصیل کنند (متأسفانه اکنون، جامعه حوزوی و دانشگاهی به این آفت مبتلاست) در همان زمینه ای بحث می کنند که مهارتی به دست آورده اند ؛ تنها در آن زمینه کتاب می نویسند و تدریس می کنند. اگر چه نمی توان منکر زحمات این افراد شد ، اگر کسی اولویت ها را در نظر گیرد ، برای رفع کمبودها و دشواری ها بکوشد و گره گشای مسائل مردم باشد ، کارش بسیار ارزنده است .
شهید مطهری این محاسبه ها را با دقت انجام داده بود ، اگر سخنرانی می کرد بی هدف نبود. اینگونه نبود که به طور اتفاقی کتابی به دستش برسد ، آن را مطالعه کند ، مفاهیمی را در ذهنش جای دهد و برای مخاطبان بیان کند ؛ حال موضوع آن هر چه باشد ، ادبی ، تاریخی ، فلسفی و علمی .
چنین نبود که مطالب را کشکول گونه ، برای خوشامد شنوندگان بیان کند و آنها از شنیدن این نکات متنوع و به ظاهر جذاب ، لذت ببرند و او نیز شادمان باشد که منبرش گیرا بوده و مشتری های زیادتری به دست آورده است ، خیر ! شهید مطهری از اینگونه سخنوران نبود .
او بررسی می کرد که اکنون چه مسائل و مباحثی برای خوانندگان و شنوندگان لازم است ، کدام بحث اهمیت دارد ، ضرورت چه مباحثی بیشتر احساس می شود ، مطرح کردن چه نکته ای خطرها را از جامعه دفع می کند و از گرفتاری های فکری و کلامی می کاهد ، فضا را چگونه می توان برای شنیدن حرف حق و عمل کردن به آن مهیا ساخت و چگونه باید به خردهای دفن شده و انسان های غافل ، آگاهی بخشید .
او همه همت و تلاش خویش را در این راستا به کار می برد که سرمایه های معنوی و توانایی های علمی خود را برای هدایت اجتماع به کار گیرد . خودش نیزدر برخی نوشته هایش اشاره کرده است که در موضوعی قلم نزده ، مگر آن که نگارش آن مقاله یا کتاب ضرورت داشته است .
استاد مطهری اگر می خواست در امور فقهی اظهار نظر کند و بحثی در این عرصه مطرح سازد توانایی لازم را دارا بود . نمونه این امر در کتاب نظام حقوق زن در اسلام و مسئله حجاب دیده می شود .
اگر می خواست در مباحث فلسفی بحث کند ، چیزی کم نداشت و آثار او در این زمینه گواه تسلط وی بر تجزیه و تحلیل های حکیمانه است . شبهات فلسفی را به خوبی پاسخ می گفت و با دلایل محکم و برهانی ، تردیدها را از اذهان می زدود .
چنان مردی با چنین توانایی هایی از اواج قله دانش چون جویباری سرازیر می شد و برای نسل جوان قصه می نوشت یا گاه برای چند تن انگشت شمار در مسجدی سخنرانی می کرد که این نشانه کمال خلوص و تعهد اوست . (2)
• جامع نگری :
شهید مطهری باورش این بود که اگر انسان بخواهد کامل شود ، راهی جز عمل کردن به دستورات اسلامی ندارد ، چه در مسائل فردی و چه در مسائل اجتماعی . این باور به اندازه ای برایش ارزشمند بود که می کوشید اسلام را در تمامی ابعادش بشناسد .
کم نیستند کسانی که به علوم اسلامی علاقه دارند و اسلام را راه نجات می دانند ، ولی به یک سو نگری مبتلا می گردند . یعنی دست کم بخشی از اسلام یا یک بعد از معارف اسلامی برایشان بیشتر جلوه می کند و توجه شان به همان بخش معطوف می شود .
برای نمونه از دیدگاه برخی اشخاص ، معارف اسلام تنها دانش فقه است . البته این شاخه از علوم دینی دارای جایگاهی رفیع است ، ولی معنای آن این نیست که اسلام در فقه خلاصه شده و شناخت اسلام در همان محدوده احکام شرعی و عبادی است .
شهید مطهری دریافته بود که اسلام دارای جنبه های گوناگون است و هر یک بر دیگری اثر می گذارند و مجموعه آنها نظامی هماهنگ ، منسجم ، جهت دار و هدفمند را پدید می آورند.
مشاهیری بوده و هستند که در رشته هایی چون فقه و اصول ، سال ها پژوهش و مطالعه کرده اند و استادانی برجسته دیده اند و به قله اجتهاد رسیده اند ، یا در شاخه هایی چون کلام ، حدیث ، تفسیر ، فلسفه ، عرفان ، حکمت علمی و مانند آنها کار کرده اند ، ولی همه اینان تنها در بخشی از معارف اسلامی ، مهارت ها و توانایی هایی به دست آورده اند .
برخی از این افراد نتوانسته اند ارتباطی همسو میان جنبه های دانش دینی بیابند ، یا اگر ارتباطی هم میان بخش های مختلف علوم اسلامی پیدا شود ، نتوانسته اند آنها را با هم بیامیزند و نظریه ای درست ، اصولی ، ابداعی و ابتکاری به دست دهند .
بیشتر عالمانی که در عرفان و فلسفه پژوهش می کنند و به حقایقی دست می یابند ، نمی توانند میان مفاهیم و مبانی این دو عرصه آشتی و یگانگی پدید آورند و گونه ای دوگانگی در دیدگاه ها و دریافت های آنان دیده می شود . گویی از دیدگاه اینان ، دانش های دینی با یکدیگر ناسازگارند و هر یک راه خود را می روند و در نتیجه آدمی نمی تواند در هیچ یک از آنها به یقین برسد .
شهید مطهری (رض) عالمی کم نظیر بود که از همه جنبه های اسلام آگاهی داشت و می توانست با اشراف بر دانش های گوناگون ، تحلیلی مفید ، مؤثر و راه گشا ارائه دهد . او ارتباط علوم را به خوبی دریافت و بر آن بود که میان آنها ، پیوند اندام واره وجود دارد .
جامع نگری نکته ای بسیار مهم است . مجموع معارف اسلامی را به صورت یک کل و مرتبط با هم دیدن ، مسائل فردی را با مسائل اجتماعی ، فقه را با اعتقادات ، کلام را با فلسفه و همه اینها را با تاریخ و دیگر بخش خا همسو دیدن ، نیازمند نگرشی همه جانبه است و دانشمند جامع نگر باید در همه جنبه ها تبحر داشته باشد ، همه را به یکدیگر پیوند دهد و راه حلی برای بخش های متعارض بیابد .
وقتی علوم پیشرفت می کنند و به جاهای حساسی می رسند به ظاهر ، دانش ها با هم متناقض می شوند، آنگاه نقش دانشمندانی چون مطهری در حل اینگونه ابهام ها و تعارض ها برجسته می گردد .
از ویژگی های ممتاز آن دانشمند شهید نگرش چند سویه و همه جانبه به اسلام بود . باید از استاد مطهری بیاموزیم که اگر به دلایلی به یک بخش از علوم دینی پرداختیم و هنوز فرصت به دست نیاورده ایم که به جنبه های دیگر بپردازیم ، یا اگر می خواهیم تنها در یک رشته به تخصص دست یابیم ، فراموش نکنیم که اسلام رویه های دیگری نیز دارد . یک اسلام شناس راستین باید همه اینها را بشناسد ، ارتباط شان را درک کند ، با اشراف به تجزیه و تحلیل مسائل بپردازد و نکات به ظاهر متعارض را بر طرف سازد .
برای نمونه ، هر متخصصی ممکن است مسائل مربوط به اندام و عضو خاصی از بدن انسان را خوب بشناسد ، بیماری های آن را تشخیص دهد و به خوبی آن را مداوا کند ، ولی نمی تواند پیوند آن را با دیگر دانش ها دریابد . این آفتی است که در اثر جزئی نگری و تخصصی شدن افراطی دانش ها پیش آمده است .
برخی به تحصیل در اعصاب و روان می پردازند و روانپزشک می شوند و می کوشند مشکلات روانی ، رفتاری ، روان پریشی و آشفتگی های روحی انسان ها را با داروهای شیمیایی معالجه کنند ، ولی این افراد از ژرفای مسائل روحی و روانی غافل اند و در واقع به معالجه اعصاب به مثابه اندامی ملموس و محسوس می پردازند ، نه درمان ریشه ای روانی که به شناخت احساسات ، عواطف و گرایش های روحی افراد به دست می آید .
به هر روی ، باید ارتباط دانش های یک حوزه معرفتی را با یکدیگر به خوبی دریابیم و آنها را به صورت یک کل منسجم و هماهنگ بشناسیم تا برداشت ما درست ، اصولی و راهگشا باشد . این هنری بود که شهید مطهری در آن توانایی داشت . ما نیز باید بکوشیم به نگرشی جامع درباره اسلام دست یابیم . البته اگر خواستیم در یک زمینه تخصصی پیدا کنیم ، اشکالی ندارد ، ولی نباید در تجزیه و تحلیل ها و اظهار نظرها پیوند بخش های گوناگون معارف اسلامی فراموش شود .
علوم دینی را به سه بخش کلی عقاید ، اخلاق و احکام تقسیم می کنند ، ولی اینها با هم ارتباط دارند. انسانی که عقاید استواری دارد و ایمانش قوی است، در اخلاق از فضیلت هایی چون شجاعت ، شهامت ، عزت نفس و کرامت انسانی برخوردار است . میان اعتقادات و اخلاق پیوندی وجود دارد و با تقویت باورها می توان رفتار انسانی را اصلاح کرد ، یا در جهت مطلوب سوق داد .
یکی از کسانی که این پیوند را دریافت ، علامه طباطبایی بود که در تفسیر المیزان ، ذیل آیات گوناگون به این نکته ها اشاره کرد و توضیح داد که چگونه باور به توحید می تواند اخلاقی خوب و منشی عالی بیافریند . شهید مطهری این بحث را از استادش به خوبی فرا گرفته بود و از پیوندهای علوم اسلامی آگاه بود و به درستی به تجزیه و تحلیل آنها می پرداخت .
چنین نیست که اسلام دارای سه بخش اعتقادات ، اخلاق و احکام منعزل از یکدیگر باشد ، یعنی اولی در دانش کلام ، دومی در اخلاق ، حکمت عملی و مباحث عرفانی و سومی در فقه بحث شود ، بلکه پیوند دادن اینها و کشف پیوندشان مهم است . این ابتکار در آثار و اظهار نظرهای شهید مطهری دیده می شود .
در این دیدگاه که شهید مطهری آن را زنده کرد ، رشد معنوی در عبادات فردی و اخلاقی خلاصه نمی شود . برخی از توصیه های عالمان اخلاق ، گرچه مفید است ، کافی نیست . می توان گفت مطهری این شیوه را از سیره اهل بیت (علیهم السلام) به دست آورد .
آن وجودهای مبارک، افزون بر آن که در عبادت ، ارتباط با خدا ، مناجات و دعا ، در اوج بودند ، ولی هیچگاه میدان نبرد با متجاوزان ، ستمگران ، احقاق حقوق مردم و به ویژه محرومان ، رسیدگی به مستمندان و اجرای عدالت و حدود الهی را با آن قاطعیت و سازش ناپذیری فراموش نمی کردند .
برای آنان مسئولیت های اجتماعی و حضور در عرصه های سیاسی ، هرگز با عبادت ها و مناجات های خالصانه در تضاد نبود . امامی که در برابر بزرگ ترین قدرت ها سر فرود نمی آورد و به مبارزه با این جرثومه های فساد و ستم می پرداخت ، یتیمان را بر دوش خود می نشانید و با محرومان و رنج دیدگان مأنوس بود و بهترین عواطف را نثارشان می کرد .
مطهری به ما آموخت که درستی ، راستی و ایمان قوی به عبادات و نوافل و سیر و سلوک معنوی محدود نمی شود . در کنار این امور باید پیکار ، شهادت طلبی و رسیدگی به زندگی تهیدستان نیز باشد ، زیرا همه اینها مجموعه ای واحد را تشکیل می دهند .
شهید مطهری در آثارش به این نکته اشاره می کند که اخلاق و فضایل انسانی باید به طور هماهنگ رشد کند . نباید در سیر و سلوک معنوی ، خودسازی و تربیت اخلاقی یک جنبه را تقویت کنیم و پس از آن در غفلت به سر بریم . وقتی در معنویت و فضیلت تنها یک جنبه را در نظر می گیریم ، مانند آن است که آدمی برای رشد یکی از اندام های خود بکوشد .
طبیعی است وقتی دست ، پا ، سر یا یکی از اعضای دیگر ، بیش از حد رشد کند ، بگونه ای که با دیگر اندام ها هماهنگ نباشند ، انسان چهره ای آشفته و کاریکاتوری می یابد و برای ادامه حیات دچار مشکل می شود .
اگر تنها در گریه ، مناجات ، عبادات و نوافل پیشرفت کنیم ، گرچه اینها حالات خوبی است و برای خود سازی و تزکیه ضرورت دارد ، ولی این رشد در یک بعد است و باید در کنار آن جنبه های دیگر نیز رشد کند تا کمالات انسانی موزون و متعادل شود . دل و ذهن و عقل و قلب باید بگونه هماهنگ تعالی یابند و این والایی باید در اندام های انسانی نیز جاری گردد .
خدا پرستی نباید تنها در سجده دیده شود ، بلکه تمامی فضاهای اجتماعی ، معاشرت ها ، تربیت ها ، مناسبات انسانی و مسئولیت ها باید پر رنگ باشد .
رشد معنوی با وظایف اجتماعی در تضاد نیست و اگر اینگونه می اندیشیم ، باید در شناخت خویش از اسلام تجدید نظر کنیم . البته گاهی شرایط اقتضا می کند که یکی از این بخش ها پررنگ تر شود ، در عین حال نگاه مان به اسلام باید جامع و همه سونگر باشد . (3)
پی نوشت:
1. سخنرانی در دانشگاه امام صادق (ع) تهران
2. سخنرانی در جمع دانشجویان دانشگاه تربیت معلم قم ، 11/2/1372
3. سخنرانی به مناسبت سالروز شهادت آیت الله مطهری در جمع طلاب ، مدرسه معصومیه قم ، 10/2/1379
"آفتاب مطهر"(۲)