خدا مي داند كه اين شهيد عزيز ما چقدر براي نجات جواناني كه داراي افكار و انديشه هاي التقاطي و انحرافي بودند تلاش مي كرد ، رنج مي برد ، اما آنها حاضر نبودند و تنها بعضي مطالب را كه قبول داشتند مي پذيرفتند و بقيه را نمي پذيرفتند .
|
مبارزي بصير ، مؤمن و قاطع بود ....
• درآمد :
مصاحبه با آيت الله واعظ طبسي را كه در كنار مقام معظم رهبري اصلي ترين دوستان هاشمي نژاد بودند از نخستين روزهاي آماده سازي اين شماره پيگيري و تا آخرين لحظات دنبال كرديم . اما به علت مشغله فراوان ايشان چنين فرصتي مهيا نگشت ، لاجرم پاسخ سؤالاتي را كه خدمت ايشان ارسال كرده بوديم با حفظ امانت از لابلاي مصاحبه با ايشان با برادر شهيد ، سخنراني عاشوراي سال 1361 ايشان و خاطراتي كه از ايشان روي سايت رسمي شان وجود داشت ، استخراج نموديم .
_ آغاز آشنايي حضرتعالي با شهيد هاشمي نژاد از كي و چگونه بود ؟
آشنايي من با شهيد هاشمي نژاد به سال هاي قبل از رحلت مرحوم آيت الله العظمي بروجردي باز مي گردد . بنده تقريباً از سال 1335 در مشهد به اداره محافل و مجالس سخنراني و طرح مسائل انتقادي و تهاجمي بر ضد رژيم شاهنشاهي اشتغال داشتم و شهيد هاشمي نژاد تا سال 1339 و زمان رحلت آيت الله العظمي بروجردي در قم تحصيل مي كردند و گاهي در ايام تعطيل به حوزه مشهد مي آمدند .
اولين بار با ايشان در مدرسه نواب برخورد كوتاهي داشتم كه اين ديدار زمينه را براي دوستي ما در آينده فراهم كرد . ديدارهاي بعدي و مكرر ما در محضر استاد آيت الله حاج شيخ مجتبي قزويني و در درس معارف و فلسفه اين استاد بود كه ما را بيشتر با هم آشنا كرد و بعدها قرار گذاشتيم به منزل ايشان برويم . منزل شهيد هاشمي نژاد در خيابان دريادل حدود كوچه تكيه علي اكبري ها بود و ما در آنجا نشست هاي خدماني بسياري داشتيم .
شهيد هاشمي نژاد بسيار علاقه مند بودند كه در مشهد هم سخنراني داشته باشند و تا آن زمان هنوز در مشهد ناشناس بودند ، از اين رو با كمك دوستان براي ايشان مجالس سخنراني در مشهد ترتيب داده شد و شايد از مجلس دوم و يا سوم بود كه محفل ايشان از جمعيت و اجتماع عظيمي مملو شد .
_ درباره موضوع اين سخنراني ها با يكديگر تبادل نظرهايي هم داشتيد ؟
پيرامون موضوع سخنراني ها قبلاً تبادل نظر مي كرديم تا هر چند بحث همايمان متفاوت هستند ، نقطه نظرهايمان در انتقاد و تعرض به رژيم يكسان باشند . شهيد هاشمي نژاد تقريباً از سال هاي 1339 و 1340 در مشهد معرفي شد و به عنوان يك حكيم و گوينده فاضل و قوي سخنراني داشت .
وي علاوه بر سخنراني به تأليف كتاب هاي سودمند و مفيد در اداره كانون بحث و انتقاد ديني بيشترين نقش را داشت و جوانان را بسيار جذب كرد .
_ چه ويژگي هايي را از دوران مبارزه ايشان به خاطر داريد ؟
ايشان به مبارزه علني اعتقاد داشت و معتقد بود براي جذب مبارزين بايد تلاش هايي نظير سخنراني ها ، تأليف كتاب و تشكيل محافل رسمي و علني را ادامه داد . شهيد هاشمي نژاد به نسل جوان بسيار توجه داشت و معتقد بود كه بيشتر بايد با جوانان كار و مواضع اسلام و انقلاب و افكار امام را براي آنان تشريح كرد . علاوه برآن به تشكل و تحزب بسيار معتقد بود .
ايشان به ائمه اطهار (ع) عشق مي ورزيد و با اين كه داراي افكار و بينش سياسي و اهل مبارزات سياسي و اجتماعي بود ، بسيار سليم النفس و با ايمان بود و به توسل ، دعا ، ذكر و عبادت اعتقاد تام داشت و همين خصوصيات روحي ، اخلاقي و معنوي وي باعث مي شد كه ما با اين شهيد عزيز در خدمت مقام معظم رهبري به صورت سه برادر زندگي كنيم .
يكي از روش هايي كه براي مبارزه انتخاب شده بود ،استفاده از درس هاي حوزه بود و شهيد هاشمي نژاد در درس ها ، مسائل سياسي را به خوبي براي طلاب مطرح مي كرد و آنان نيز ديدگاه هاي شهيد را به ديگران منتقل مي كردند .
اين نظرات حتي در حوزه هاي ديگر و در محضر علما نيز مطرح مي شد و اهل منبر در سخنراني هايشان آنها را بازگو مي كردند و بدين ترتيب حركت و آگاهي در جامعه وسعت پيدا مي كرد .
شهيد هاشمي نژاد به عنوان يك گوينده قوي و فاضل ، با درك و شعور و بينش بالاي سياسي و اجتماعي و استاد حوزه علميه ، نويسنده خبره ، دانشمند ، مورد توجه علما و مراجع و آشنا با فنون مناظره نقش بسياري در بيداري حوزه و مردم داشت .
مجموع فعاليت هاي ايشان قبل از پيروزي انقلاب اسلامي از سخنراني ها ، تأليف كتاب ها ، صدور بيانيه هايي كه با هم تنظيم مي كرديم ، هم در داخل و هم در خارج از كشور در گسترش انقلاب و ايجاد زمينه مساعد براي افرادي كه آمادگي پذيرش مسائل را داشتند ، نقش بسيار داشت .
_ اشاره فرموديد كه به اتفاق شهيد هاشمي نژاد و مقام معظم رهبري جمعي سه نفره را تشكيل داده بوديد . اين جمع از كي شكل گرفت ؟
ما در مشهد سه نفر بوديم كه در حقيقت يك فرد را تشكيل مي داديم . سالش دقيقاً يادم نيست . آقاي هاشمي نژاد و آقا (رهبر معظم انقلاب) سال ها قم بودند ، اما جلسات مشترك ما گاهي اينجا در مشهد تشكيل مي شد ، گاهي منزل آقا ، گاهي منزل مرحوم مهامي و گاهي هم منزل شهيد هاشمي نژاد . شب هاي پنجشنبه اول هر ماه ما روضه داشتيم ، تمام دو اتاق خانه و هال پر مي شد ، آقاي هاشمي نژاد مرتباً مي آمدند و آقا هم معمولاً شركت مي كردند .
در اين جلسات بحث هاي مهمي درباره مسائل اجتماعي مطرح مي شد . يكي هم جلسات خصوصي خودمان بود كه قبل از ظهرها پنجشنبه با حضور من ، آقا (مقام معظم رهبري) و شهيد هاشمي نژاد در منازلمان تشكيل مي شد . در اين نشست ها حساس ترين مطالب عنوان مي شدند كه تأثير تعيين كننده اي در تلاش ها و فعاليت هاي سياسي ما در حوزه و خارج حوزه داشت .
در يكي از اين جلسات ، آقا مطلبي را فرمودند و به دنبال آن من اين بحث را مطرح كردم كه براي اين كه انگيزه ما صد در صد خالص باشد و دنبال هيچ چيز جز مسائل مربوط به مبارزات نباشيم ، خوب است سوگندي ياد بكنيم كه اين سوگند كاملاً تعهدآور باشد . اولين بار اين سوگند بين من و آقا بود . ما سوگند ياد كرديم كه در اين قسم قصد انشاء داشته باشيم و متعلق سوگندمان هم اين بود كه براي تشكيل حكومت اسلامي و مرجعيت امام (ره) تلاش كنيم .
مذاكره اي شد بين من و آقا مبني بر اين كه با جناب آقاي هاشمي نژاد صحبت كنيم . ما نظراتي درباره روش سياسي ايشان داشتيم كه قرار شد به ايشان منتقل كنيم و به دنبال آن ايشان هم در سوگند ما وارد بشوند . همين اتفاق هم افتاد و شهيد هاشمي نژاد هم با ما هم قسم شدند .
_ مفاد اين پيمان را به ياد داريد ؟
بله ، يك سال قبل از پيروزي انقلاب بود كه تعهد و پيماني محكم بستيم كه اولاً از همه نيروهاي فكري و جسمي خود در راه پيروزي انقلاب استفاده كنيم ، ثانياً وفادار به رهبر انقلاب و انقلاب اسلامي باشيم و از هيچ نيروئي نهراسيم و ثالثاً هر يك از ما شخصيت خود را شخصيت ديگري بدانيم و زبان به شكوه نگشاييم .
ما برخوردهايمان به نحوي بود كه هر يك از برادران قبل از آن كه براي حيثيت انساني و اسلامي خود ارزش قائل شود ، براي ديگري ارزش و احترام قائل مي شديم . امكان نداشت ما سه نفر نسبت به هم كوچكترين كدورتي در دل راه بدهيم و بهترين تعبير همين است كه بگويم ما سه نفر يكي بوديم ، لذا مي توانستيم محور حركت براي طلبه ها و حوزه و ... باشيم .
يك راه را برويم و يك هدف را دنبال كنيم و دنباله روي امام باشيم و از رهبري امام به عنوان رهبر و مرجع بزرگ آشنا با فقه و ارزش هاي اسلامي و واقف بر بينش هاي صحيح اسلامي استفاده كنيم .
_ آن روزها كه هم قسم مي شديد مي دانستيد كه به زودي حكومت اسلامي تأسيس مي شود ؟
نه ، اما واقعاً براي تشكيل حكومت اسلامي و مرجعيت امام (ره) تلاش مي كرديم ، من بعدها بعد از درس رسائلم ، معمولاً به حرم مشرف مي شدم و خطاب به حضرت امام رضا (ع) عرض مي كردم كه من الان براي سفر حج استطاعت مالي ندارم ، تقاضاي من از شما اين است كه آن روز مشرف بشوم كه در ايران حكومت اسلامي تشكيل شده باشد . همين طور هم شد و سال 61 عازم اين سفر معنوي شديم .
_ اين ائتلافي كه اشاره فرموديد در خراسان و مشهد صورت گرفت ، در ساير استان ها هم اتفاق افتاد ؟
نه در هيچ جا سابقه ندارد . با اين كه ما در آن موقع سطح متوسطه را تدريس مي كرديم ، يعني بنده رسايل و آقا مكاسب تدريس مي كرديم و آقاي هاشمي نژاد كه بعداً ملحق شد كفايه مي گفت ، اگر ما دروسمان را تعطيل مي كرديم قطعاً درس آقاي ميلانی تعطيل مي شد .
_ ظاهراً مبناي اين ائتلاف شما سخني از حضرت امام بوده است ، اگر ممكن است به آن ديدارتان با امام اشاره بفرماييد .
در سال 42 بود كه بنده براي سومين بار بازداشت شدم و علت بازداشتم اين بود كه پس از آن كه امام از زندان شاه به منزل شان منتقل شدند ، بنده به عنوان نماينده حوزه علميه مشهد همراه با عده اي از اساتيد خدمت امام رفتيم كه عرض ارادت كنيم .
در آنجا به من پيشنهاد شد كه صحبت بكنم و البته مشخص است كه آن روزها در قم چه غوغايي بود و منزل امام هم پر از جمعيت بود . 35 دقيقه در خدمت امام درباره حادثه 15 خرداد صحبت كردم و امام اشك ريختند .
آن روز به امام عرض كردم براي اين كه مراتب ايمان و اعتقاد من به راهي كه شما برگزيده ايد معلوم شود ، آمادگي دارم تنها فرزندم (پسر دوساله ام) را به اسلام و انقلاب تقديم كنم و آمده ام كه به نمايندگي از طرف مردم مشهد و خراسان دست شما را ببوسم و مجدداً با شما بيعت كنم .
پس از پايان سخنراني و ديداري كه با بعضي از آقايان داشتيم ، بلافاصله بنده را گرفتند و از قم مستقيماً به زندان قزل قلعه بردند . مدتي را در زندان قزل قلعه بودم و از آنجا مرا به زندان موقت شهرباني بردند كه بعد از يكي دو ماه به اسم زنداني كميته نامگذاري شد .
موقعي كه از زندان آزاد شدم ، بلافاصله خدمت امام رسيدم و به امام گفتم اگر خاطر مبارك باشد سه چهار ماه قبل در سخنراني كوتاهي كه داشتم چنين مطلبي را عرض كردم و آمده ام تا به شما بگويم من با همان روحيه از زندان برگشته ام و آمادگي دارم كه جنابعالي فرمان بدهيد و بنده امتثال امر كنم .
امام با همان قاطعيت و صلابت و استقامت و چهره اي عطوف و مهربان فرمودند : " از مرحوم طبسي چند فرزند به جاي مانده است ؟ " من اشاره كردم كه برادري هم دارم . ايشان براي پدرمان طلب مغفرت كردند و فرمودند : " تو جواني و لازمه جواني صرف نظر از ايمان و عقيده همين است كه آماده باشيد براي پيكار و مبارزه با رژيم و من كه پيرمردي شده ام از آن علما و فقهايي نيستم كه چنين بينش و برداشتي از اسلام دارند كه راه زندگي و عبادت عبارت است از اين كه از حرم به منزل بروم و از منزل به حرم و مسجد و در مورد رويدادها و حوادثي كه براي امت اسلامي پيش مي آيد هيچ مسئوليتي ندارم ، بلكه اگر بفهمم مسئله اي پيش آمده و بر خلاف مصالح و منافع مردم و اسلام گامي برداشته اند ، مي آيم وسط خيابان و داد مي زنم ."
بعد از اين كه از خدمت امام مرخص شدم ، احساس كردم كه بيان امام نيرو و توان عجيبي به ما داد و هر جايي كه نقل مي كردم در روحيه حضار بسيار مؤثر بود و همين صحبت ها بود كه عامل تحرك عميق تر و اصيل تر در حوزه هاي علميه و در بين توده مردم مي شد .
من در همان جا عرض كردم اگر پيامي داريد بفرماييد تا براي مردم مشهد ببرم و امام فرمودند:
" بله ، به آقايان علما بگوييد كه هر هفته يك بار در كنار يكديگر بنشينند و بدانند اگر چنين نشستي هيچگونه ثمره اي و نتيجه اي نداشته باشد ، خود چنين نشستي وسيله اي خواهد بود براي ترس و وحشت رژيم ، غير از آن كه زمينه را براي وحدت تبادل نظر و استفاده از نظريات يكديگر فراهم مي آورد ."
اين پيام را ابلاغ كردم و خود اين پيام وسيله اي شد تا روابط ما با برادرمان جناب آقاي خامنه اي و شهيد عزيز هاشمي نژاد بيشتر بشود و بتوانيم با صميميت و صداقت بيشتري با يكديگر كار كنيم .
_ لطفاً از خاطرات دوران مبارزه كه به ياد داريد نمونه هايي را بازگو فرماييد .
در سال 1340 كه مدتي مخفي زندگي مي كردم ، تنها كسي كه به محل اختفاي من مي آمد شهيد هاشمي نژاد بود . ايشان گاهي صبح ها حدود ساعت 9 مي آمد و ظهر هم با هم غذا مي خورديم ، محل اختفاي مرا فقط ايشان مي دانست . جاي خوبي براي مذاكره و بحث حول مسائل اجتماعي و علمي بود .
اگر چه دوران اختفا براي يك انسان اهل كار و تلاش و حركت و سر و صدا نمي تواند دوران خيلي خوبي باشد ، آن زمان رهبر معظم انقلاب براي مدتي در مشهد نبودند ، اما در كنار شهيد هاشمي نژاد به من خيلي خوش مي گذشت و هميشه منتظر بودم كه ساعت 9 و 5/9 صبح برسد و ايشان بيايند و با هم صحبت كنيم .
بنده در خلال پنج شش باري كه زندان رفتم دو بار با شهيد هاشمي نژاد در يك زندان بودم . از جمله زندان پادگان مشهد با وجودي كه شرايط زندان شرايط سختي بود و در يك سلول يك متر و نيم در يك متر و نيم تاريك و مرطوب محبوس بوديم ، اما در عين حال چون سلول ما در كنار سلول شهيد هاشمي نژاد بود و صداي هم را مي شنيديم و گاه در هواخوري همديگر را مي ديديم ، به ما خيلي خوش مي گذشت ، به نحوي كه وقتي از زندان آزاد شدم به خاطر جدايي از ايشان درست حالت آن انساني را داشتم كه بيرون از زندان باشد و او را بگيرند و به زندان ببرند .
دوران پس از زندان نيز براي من دوران بسيار پر خاطره اي است . در سال هاي 1356 و 1357 به مدت يك سال و نيم من و شهيد هاشمي نژاد در يك اتاق زندگي مي كرديم و در اين مدت خصوصيات والاي اخلاقي ايشان بيشتر برايم آشكار شد . اصولاً در اينگونه زندگي شرايط و محيط هاست كه خصلت ها و خصوصيات روحي و اخلاقي آنان بروز پيدا مي كند . در اين مدت و در شرايط سختي ، ناراحتي ، آرامش ، نگراني ، اضطراب و بيماري ، در حالات گوناگون خصلت هايي از ايشان ديدم كه هنوز عامل نشاط و بهجت من است .
من از ناراحتي كمر رنج مي برم و وقتي كه شديد مي شود روي زمين مي افتم و حتي وضو هم نمي توانم بگيرم و وقتي كه اين ناراحتي چه در اين مدت و چه در دوران زندان به سراغم مي آمد ، تنها كسي كه در كنارم بود و از من مراقبت مي كرد و مانند يك برادر عزيز و مهربان با خوشرويي به من مي پرداخت و خم به ابرو نمي آورد ، شهيد هاشمي نژاد بود .
_ برخورد شهيد هاشمي نژاد در زندان با موضوع تغيير ايدئولوژي سازمان منافقين چه بود ؟
شهيد هاشمي نژاد انسان باارزشي بود كه هيچگاه نمي توانست انحرافات فكري و عقيدتي را ببيند و بدون عكس العمل از آن بگذرد . در زندان دو بار در كنار رفيق و برادرم استاد محترم و محقق بزرگ هاشمي نژاد بودم . يك بار در سال 42 كه مدت آن زياد نبود ، اما در آخرين زندان من يك سال و نيم تمام با اين برادر شهيد در يك اتاق زنداني بودم .
خدا مي داند كه اين شهيد عزيز ما چقدر براي نجات جواناني كه داراي افكار و انديشه هاي التقاطي و انحرافي بودند تلاش مي كرد ، رنج مي برد ، اما آنها حاضر نبودند و تنها بعضي مطالب را كه قبول داشتند مي پذيرفتند و بقيه را نمي پذيرفتند .
براي مثال آن شهيد مي گفت به طوري كه به من اطلاع داده اند ، سازمان مجاهدين معتقد به ظهور مهدي موعود (عج) نيست ، مي خواهيم با اينها بنشينيم و بحث كنيم . پس از يك ماه جوابي كه دادند اين بود كه در زمينه حضرت مهدي سازمان ما هنوز به نتيجه مطلوبي نرسيده است ، آنچه سازمان به آن برسد اعتقاد آنها همان است و بس .
_ لطفاً در خصوص جايگاه ايشان در حزب جمهوري اسلامي توضيح بفرماييد .
شهيد هاشمي نژاد با اعتقادي كه به تشكل و تحزب داشت ، يكي از كساني بود كه قبل از پيروزي انقلاب هنگامي كه پيرامون حزب و ايجاد تشكيلات صحبت مي شد ، آراي مؤثري داشت . قبل از پيروزي انقلاب جلساتي در تهران براي بحث پيرامون اساسنامه و تشكيلات حزب تشكيل مي شدند كه در جلسه هاي اول و دوم از من دعوت شد و در جلسه سوم و چهارم بود كه با هم به تهران رفتيم و اين جلسات ادامه داشت تا انقلاب به ثمر رسيد و حزب جمهوري اسلامي اعلام موجوديت كرد .
و به خاطر اعتقاد و احساس تعهدي كه ايشان نسبت به تشكيلات داشتند و لياقت و شايستگي و آمادگي كه در وجودشان بود ، به عنوان دبير حزب انتخاب شدند و به طور رسمي اداره حزب در خراسان را به عهده گرفتند .
در اولين نشستي كه ما داشتيم مرحوم بهشتي از جمع سؤال كرد : " دوستان چه مي انديشيد و چه هدف و مقصودي را دنبال مي كنيد ؟ آيا مايليد به اصطلاح مثل يك رفورميست برخورد كنيد و مي خواهيد اشتباهات و اشكالاتي را كه احياناً وارد است بر طرف كنيد و به سراغ يك حكومت دموكراتيك برويد و در فكر يك تحول و انقلاب بنيادين و اصيل نيستيد ؟ يا مي خواهيد انقلابي بر اساس ارزش ها و معيارهاي اسلامي در اين مملكت به وجود بيايد ."
جواب اكثريت مشخص بود و گفتند ما سراغ يك انقلاب به مفهوم واقعي كلمه بر اساس معيارهاي اسلامي مي رويم . ايشان در جواب فرمودند : " پس آماده باشيد براي شهادت ." و در جاي ديگر فرمودند : " يك انقلابي و يك انسان عاشق اسلام كسي است كه مبارزه بكند ولو اين كه علم به شكست داشته باشد ."
شايد از نظر بعضي ها اين مطلب خيلي منطقي به نظر نيايد ، اما از آنجا كه ما معتقديم مبارزه با استكبار جهاني و خدمت به اسلام ذاتاً داراي حسن است ، حتي اگر مبارزه به پيروزي نرسد همه مردم موظف هستند در آن راه بكوشند .
امروز ما به سراغ افرادي مي رويم كه از بيشترين تقوي و خوف و خشيه الهي برخوردار باشند ، علم و دانش با ارزش است ولي معيار گزينش امروز محتواي علمي نمي باشد و ما معيار گزينش مان بر اساس تقوي مي باشد و گفته هاي او كاملاً در عمل مشخص بود .
در اكثر جلساتي كه شهيد بهشتي و آقاي خامنه اي و شهيد هاشمي نژاد بودند ، گاه و بيگاه بر اثر آن جوي كه در اثر حاكميت دولت موقت و بني صدر وجود داشت ، صحبت هايي به ميان مي آمد ، اما حتي براي يك بار نشنيدم شهيد بهشتي جمله اي گله آميز و يا اهانت آميز نسبت به بني صدر داشته باشد .
_ نقش شهيد هاشمي نژاد در جنگ چه بود ؟
پس از شروع جنگ تحميلي ، شهيد جوانمرد هاشمي نژاد از كساني بود كه معتقد بود بايد براي جنگ سرمايه گذاري كرد و در زمينه متوجه ساختن افكار و انديشه ها به جنگ و همچنين جمع آوري كمك هاي مردمي تلاش كرد و لذا در جلسه اي با ايشان حساب مشتركي براي جمع آوري كمك هاي مردمي باز كرديم .
ايشان چندين بار در طول يك سال از آغاز جنگ تا قبل از شهادت به جبهه رفت و معتقد بود بايد از نزديك جبهه را ديد و شرايط رزمندگان اسلام را درك كرد و نشان داد كه روحانيت در كنار ديگر رزمندگان اسلام است و در برابر جنگ احساس وظيفه مي كند و از هيچ كوششي دريغ ندارد .
_ لطفاً از خصوصيات فردي ايشان برايمان بگوييد .
شهيد هاشمي نژاد خيلي با عاطفه بود و معيارهاي اخلاقي از جمله احترام به دوستان ، احترام به بزرگان ، احترام به استادان ، علما و دانشمندان را رعايت مي كرد و مردي مؤدب و متخلق به اخلاق اسلامي بود .
شهيد هاشمي نژاد در برابر جريانات ضد خط امام فرد صريحي بود و اگر زماني در برابر امام راحل موضع گيري مي شد ، ابتدا مذاكره و بحث مي كرد و خوب مي توانست طرف را از زانو در آورد و تسليم كند و وقتي هم كه بحث هاي طرفين به جايي نمي رسيد ، خيلي صريح و رو راست در حد مصلحت در منبرها و مجامع حرف مي زد .
_ خبر شهادت شهيد هاشمي نژاد چگونه به شما رسيد ؟
قبل از شهادت شهيد هاشمي نژاد خواب ديدم كه آيت الله بهشتي وارد مشهد شد و در صحن امام نشست و با آقاي هاشمي نژاد خيلي گرم و خصوصي مشغول صحبت هستند . من وارد شدم تا با اين دو شهيد به عنوان اين كه مهمان من هستند صحبت كنم كه ناگاه شهيد بهشتي با همان حالت تواضع و فروتني و چهره بشاش جلو آمد و گفت : " شما فعلاً تشريف داشته باشيد ، با شما فعلاً كاري نداريم ، بلكه با آقاي هاشمي نژاد كمي كار خصوصي داريم ." بيش از دو روز از اين خواب نمي گذرد كه آقاي هاشمي نژاد به شهادت مي رسد .
استاد هاشمي نژاد شهيد عزيزي كه سال ها افتخار دوستي و برادري او را داشتم فردي بود كه مي توانست براي انقلاب بسيار مفيد و سودمند باشد . انساني كه در تمام دوران زندگي اش از همه توان مادي و معنوي خود در راه تعالي اسلام عزيز استفاده كرد .
هاشمي نژاد به راستي سدي در برابر ضد انقلاب بود . او حصني حصين براي اسلام بود ، به وظايف و مسئوليت هاي خود آشنا بود و راه حسين و ياران او را پيمود . اين شهيد هميشه آماده براي شهادت بود . من شهادت مي دهم كه او جوانمرد و وفادار به اسلام بود و هميشه آماده براي شهادت .
در هر حال شهادت ايشان براي مردم ، انقلاب و جامعه ما همچون شهادت همه چهره ها و عناصر علمي موجب خسران و دردناك است . اما آثار بسيار مفيد و سودمندي كه اين شهادت ها براي انقلاب داشت ، از نظر ما پنهان نيست و اميدواريم در آينده با عنايت خداي متعال آثار سودمند بيشتري را ببينيم .
كتاب هاي شهيد هاشمي نژاد از آثار جاويدان و پر بركت آن شهيد است . كتاب هاي بسيار سودمندي است . در پايان به مردم به ويژه نسل جوان كه همواره مورد عنايت آن شهيد بزرگوار بود توصيه مي كنم از مطالعه و امعان نظر و بررسي در زمينه مسائل اسلامي غفلت نكنند و از كتاب ها و آثار نافع و سودمند شهيد هاشمي نژاد حتماً استفاده كنند .
والسلام