در برابر معصیت سرسختانه میایستاد
در خانواده، ما همه از 6 سالگي نماز ميخوانديم. برادرم روي مسائل ديني خيلي تقيد داشت و اگر كسي رعايت نميكرد، سعي ميكرد تا با آرامش قانعش كند؛ البته هميشه هم اينگونه نبود. گاهي اوقات ميدانست گناه و اشتباه بزرگي در حال رخدادن است و سرسختانه برخورد ميكرد. بهطور مثال يكبار كه فهميد یکی از جوانان هممحلیاش مشروب خورده است، با عصبانيت تمام به او گفت: «ديگر با من حرف نزن!» آن شخص که الان صاحب چندين فرزند است، هميشه ميگوید كه زندگيام را مديون علي هستم.
خانواده شهید علی هنرور حسنآباد
استواری بر حقانیت تا لحظه شهادت
روز8 آبان 1360 بود. مثل همیشه به مغازه رفت. شخصی وارد مغازه شد و صدایش زد. به محض اینکه پدرم به سمت مرد برگشت او گلوله ای به پدر شلیک کرد و پا به فرار گذاشت. دیدم که پدرم دنبالش دوید و گفت: «اسلام پیروز است و منافق نابود است.» بعد از اینکه این جملات را گفت افتاد. زمانی که بالای سرش رسیدیم شهید شده بود.
خانواده شهید احمد رستگارمقدم
برادری با شهید احمدی روشن
پس از آشنایی او با شهید احمدی روشن، فصل جدیدی از زندگی اش رقم خورد. شهید احمدی روشن وقتی وی را به پدرش معرفی کرد، گفت: «من که برادر نداشتم، این داداش رضا از این به بعد داداش منه، همون طور که با من راحت هستید، از این به بعد با آقا رضا هم راحت باشید.»
همسر شهید رضا قشقایی فرد