عشق امامحسین(ع)
محسن عاشق امامحسین(ع) بود و عشق زیارت امامحسین(ع) را همیشه در سینه داشت. وقتی ازدواج کرد و مراسم ازدواج به پایان رسید، با شور و شوق مقدمات سفر کربلا را برای خود و همسرش فراهم میکرد و مدام با شادی میگفت: « میخواهم برای ماه عسل به زیارت امامحسین(ع)بروم.» قرار بود دهم اردیبهشت به کرمان بیاید، سپس راهی سفر کربلا شوند که این حادثه تروریستی باعث شهادت او شد.
مادر شهید محسن داییزاده
اهمیت به جایگاه علمی در جامعه
در دوره تحصیل من، خانواده در قم بودند. در آن سالها، یعنی سال۱۳۴۶ درس خواندن دخترها چندان ساده نبود. مخصوصا اینکه پدرم روحانی بود و طبیعتا جامعه حساسیت بیشتری روی ایشان و خانوادهشان داشت. من فرزند اول خانواده بودم و باید سدشکن هم میبودم و پدرم در آن شرایط دشوار تنها شرطی که با من گذاشت، حفظ حجاب و رعایت آداب و شعائر اسلامی بود. میگفتند: «درست است که به دلیل این تصمیم در حوزه برای من مشکلاتی پیش میآید، ولی در صورتی که تو راه صحیحی را پیش بگیری و رفتار و اعمالت مطابق با موازین اسلامی باشد، من هر چیزی را تحمل می کنم، چون باید فرزندانم تا سطوح بالای تحصیلی پیش بروند.»
فرزند شهید دکتر محمد مفتح
وعده شهادت
زمانی که مسئول پیگیری کار خانواده شهدای خانوک بود از حضرت امام خمینی (ره) وقت دیدار گرفت. حسین به خانوادهها گفته بود عکس شهیدشان را همراه داشته باشند که در پایان دیدار امام پایین عکسها را امضا کنند. بعد از جلسه، زمانی که میخواست عکس شهدا را به امام بدهد عکس خودش را لابه لای عکس شهدا گذاشت و روبهروی امام ایستاد. امام (ره) عکسها را نگاه میکردند
تا به عکس حسین رسیدند، به ایشان نگاه کردند و لبخند زدند. تنها عکسی که آن روز امضا شد عکس آقا حسین بود که امام روی آن نوشتند: «خدا این شهید مسعود را رحمت فرماید. روح الله الموسوی الخمینی»
حسین آقا خیلی خوشحال شده بود و برای شهادتش انتظار می کشید. گاهی به شوخی میگفتم: «از کجا اینقدر مطمئنی شهید میشوی؟» میگفت: «ان شاءالله حرف امام (ره) محقق میشود.»
همسر شهید حسین اسدی خانوکی