شهید مطهری در پی انجام وظیفه بود ، به همان اندازه ای که تشخیص می داد . برای نمونه وقتی در فعالیت های سیاسی مشارکت می کرد یا به کوشش های علمی روی می آورد ، هیچ عاملی نمی توانست سد راهش شود . حتی برخی فعالیت های او موفقیت علمی اش را زیر سؤال می برد و گاهی جانش را در معرض خطر قرار می داد.
|
• فرازهای اخلاص :
مطلبی که می خواهم مطرح کنم ، نکته ای نیست که از یک سخنرانی یا عبارتی در کتاب های شهید مطهری به دست آید ، این حقیقتی است که از تأمل و تحلل رفتار و کردار وی آشکار می شود .
شهید مطهری از همان اوان جوانی ، دارای نبوغی ویژه بود و استعدادی خارق العاده و قدرت ابتکار و نوآوری شگفت انگیزی داشت ، البته او برای پیشرفت علمی و معرفتی ، زخمات بسیاری کشید ، مهاجرت کرد و سختی های جانکاهی را به جان خرید .
در آن زمان او یکی از کسانی بود که در حوزه های فقه ، اصول ، منطق ، فلسفه ، تفسیر و دیگر رشته های علوم الهی ، اسلامی و انسانی ، برجستگی ویژه ای در حوزه داشت . وی از استادان موفق حوزه به شمار می رفت که جوانان پرشور ، بانشاط و جستجوگر همواره در محضرش می رسیدند و به گرد او پروانه وار ، پرواز می کردند .
او اگر می خواست مرجع تقلید شیعیان شود و در جهان اسلام و دنیای تشیع آوازه ای به دست آورد ، کاملاً برایش میسر بود و اگر می خواست نویسنده ای توانا ، حرفه ای و مشهور باشد و از این راه ، منافعی کلان به دست آورد ، شرایط برایش هموار بود ، ولی او هیچ یک از این کارها را انجام نداد .
ولی تدریس در رشته ای را پذیرفت که خواستاران زیادی نداشت ، او اگر کلاس فقه و اصول تشکیل می داد به یقین می توانست حوزه ای پر رونق را اداره کند و سرانجام به عالیترین مقامات یعنی اجتهاد و مرجعیت برسد .
در زمینه نویسندگی نیز به دنبال نام و نشان نبود ، نوشته هایش بر حسب نیازهای جامعه و ضرورت های فرهنگی و اجتماعی ، شکل می گرفت . در نوشته هایش پیچیده ترین مباحث فلسفی ، عمیق ترین مضامین کلامی ، ناب ترین موضوعات عرفانی و ساده ترین نکته های ادبی و تاریخی به چشم می خورد .
سخنرانی هایش در مساجد ، انجمن پزشکان ، انجمن مهندسان و در جمع استادان دانشگاه چندان فراگیر نبود و گروهی اندک از این برنامه های تبلیغی استقبال می کردند ، او در کنار پرورش شاگرد در حوزه در دانشگاه نیز تدریس می کرد .
راستی چرا مطهری به دنبال یک رشته نبود تا در آن موضوع خاص ، صاحب نظری برجسته شود ، شهرتی به دست آورد ، القاب حوزوی یا دانشگاهی به خود اختصاص دهد و در جامعه به مثابه متخصص یک دانش معرفی شود ؟ چرا در مسجد پاچنار تهران سخنرانی می کرد یا در جمع کوچک چند جوان شرکت می کرد یا قصه می نوشت ؟
او می توانست فقه و اصول را در عالیترین سطح تدریس کند ، بر منابع فقهی حاشیه بنویسد ، شاگردان تقریراتش را بنویسند ، تألیفات بسیار در این رشته از علوم اسلامی بر جای گذارد ، ژرف ترین پژوهش های فلسفی را انجام دهد ، حکیمی نامدار گردد و نامش در زمره فیلسوفان برجسته جهان درج شود .
البته او این عناوین را به دست آورد ، او هم فیلسوف بود ، هم مجتهد و فقیه و هم متکلم و مفسری با بصیرت به شمار می رفت . مطهری تشخیص می داد که چه کاری در آن شرایط آشفته ضرورت دارد .
وی مجموعه مسائل فرهنگی و اجتماعی را به بررسی می گذاشت و برنامه ریزی می کرد که اکنون چه باید کرد تا برای اسلام مفیدتر باشد ، خداوند از چه تلاشی خشنودتر می شود و مردم با چه کوششی از اعوجاج های فکری و کلامی رها می شوند .
او به دنبال شناخت دردها بود و پس از بررسی معضلات ، برحسب اوضاع موجود فکر می کرد چه کاری انجام دهد که نزد خداوند سرافرازتر باشد و اگر به خدمت امام زمان (عج) برسد ، آن ذخیره الهی و خاتم اوصیای خداوند به وی آفرین بگوید !
شهید مطهری در پی انجام وظیفه بود ، به همان اندازه ای که تشخیص می داد . برای نمونه وقتی در فعالیت های سیاسی مشارکت می کرد یا به کوشش های علمی روی می آورد ، هیچ عاملی نمی توانست سد راهش شود . حتی برخی فعالیت های او موفقیت علمی اش را زیر سؤال می برد و گاهی جانش را در معرض خطر قرار می داد .
موضع گیری ها، سخنرانی های، نگارش های متعهدانه و بحث های حکیمانه اش بازتاب های گوناگون داشت . چنین نبود که همگان موافق کارهایش باشند . این روحیه بر حسب تحلیل های مختلف ، می توانند دلیل های گوناگونی داشته باشد ، ولی همه اینها به این بر می گردد که مطهری صادقانه در پی جلب رضایت حق تعالی بود و می کوشید برای خدا کار کند .
یکی از رازهای موفقیت او این است که این دانشمند شهید ، مظهر اخلاص بود . بیان این مسئله آسان است ، ولی در عمل بسیار دشوار است که یک انسان خلاق ، توانمند ، متفکر ، مجتهد ، فیلسوف و ... از همه شهرت های علمی و اجتماعی و القاب گوناگونی که برای یک دانشمند متصور است بگریزد ، تنها خواستار خشنودی حضرت حق تعالی باشد و روی کتاب هایش تنها بنویسد مرتضی مطهری و از عناوین متداول چشم بپوشد .
این رمز موفقیت برای مطهری ارمغانی ارزنده فراهم آورد و آثار همت و کوشش او خیلی زود آشکار شد و برکت و گسترش یافت . طالبان نوشته هایش هر روز افزایش می یابد ، کتاب هایش به طور مکرر چاپ می شوند و جاذبه سخنانش دلها و جان ها را تصرف کرده است .
برادران عزیز ، در پی کسب اخلاص باشید ، نه کسب مدرک و القاب . گاه مقام های دنیایی ، دفترها ، میزها و امکاناتی که برایمان فراهم می گردد ، اگر چه ظاهری جذاب دارد ، دام شیطان است .
شیطان به ذهن ما القا می کند در رشته ای درس بخوانیم که نان و آب بیشتری دارد ، تا زودتر به ثروت برسیم ، پست های حساس را اشغال کنیم ، به ما بیش از دیگران احترام بگذارند ، صدا و سیما با ما مصاحبه کند و القاب ما را مدام به شنوندگان و بینندگان یادآور شوند و هر که ما را در کوچه و بازار می بیند زبان به تحسین بگشاید . نفس اماره حیله های شگفتی دارد .
امیرالمؤمنین در کتاب شریف نهج البلاغه می فرماید : « وَاعلَموُا عِبَادَالله اَنَّ المُؤمِنَ لایَصبِحُ وَ لایَمسِی الاّ وَ نَفسَهُ ظَنوُنُ عِندَهُ .... ، بندگان خدا ! بدانید که انسان با ایمان شب را به روز و روز با به شب نمی رساند ، جز آن که نفس خویش را متهم می داند .» (1)
یعنی به نفس خویش اعتماد نمی کند و می گوید این نفس دارد مرا فریب می دهد . اگر انسان اینگونه باشد به یاری خدا می تواند بر حیله های نفسانی پیروز گردد ، ولی اگر خیلی به خودش حسن ظن داشته باشد ، شکست می خورد و شیطان بر او پیروز خواهد شد .
باید ذهن و نیت خویش را بررسی کنیم و ببینیم چه اندازه اخلاص داریم . آیا درسی که می خوانیم و مباحثه ای که می کنیم برای رضای حق است یا نه ؟ وقتی در جلسه درس اشکالی به نظرمان می رسید ، آیا می خواهیم استاد را زیر سؤال ببریم و او را در میان جمع شرمنده کنیم ؟
آیا قصد خودنمایی داریم ؟ آیا ادب معلم را رعایت می کنیم ؟ آیا وقت دیگران را نمی گیریم ؟ آیا می خواهیم توجه دیگران را به سوی خود جلب کنیم ؟ گاهی رشته ای را بر می گزینیم تا شهرتی به دست آوریم یا این که به صرف ذوق شخصی و علاقه درونی ، به شاخه ای از علوم روی می آوریم ؟ البته این تمایل ذاتی از آن شهرت طلبی بهتر است ، ولی با اخلاص فاصله ها دارد .
اما شهید مطهری استعدادهای خود را سنجید و اندیشید که درس خواندنش چقدر برای تقرب به خدا و خدمت به جامعه است ، آنگاه بر توکل خود بر خدا افزود ، زیرا در مسیر پذیرش مسئولیت ها ، خطرها و تنگناهایی وجود داشت ، ولی آن باور ژرف درونی او را پیش برد .
وی دشواری ها را به جان خرید و خون دلها خورد ، اما اشتیاق به معنویت ، خستگی ها و مرارت ها را از تن و روحش می زدود . او در کارها پایدار بود و با جدیت و رعایت همه جوانب ، تصمیم می گرفت . در دشواری ها شکیبا بود و با تزکیه ، خودسازی ، نماز شب ، نوافل ، اعمال مستحبی و اذکار ، ظرفیت روحی خویش را ارتقا داده بود و تقوا و ایمان قوی ، تحمیش را در مشکلات بالا برده بود .
او در علم و عمل نمونه بود و به توانایی ها و دانسته های خویش مغرور نبود و اگر می دید در جایی دور افتاده ، شخصی سخنی درست و قابل شنیدن دارد که بر بصیرت انسان می افزاید، بار سفر می بست و در برابرش زانو می زد تا از کمالات معنوی او برخوردار شود ، روش مردان خدا این است . (2)
• دین باوری :
نمی توان عاملی واحد را رمز و راز موفقیت امثال مطهری دانست ، زیرا شخصیت وی یک بعدی نیست تا احیاناً یک عامل برای تکامل شخصیت و نبوغ او مطرح شود . لیکن نخستین و مهمترین عامل ایمان واقعی به اسلام و دین باوری است .
همه ما مسلمانیم و به دین علاقه مندیم ، ولی ایمان بسیاری از ما سطحی و تقلیدی است و در عمق وجودمان وارد نشده و با گوشت و پوست مان آمیخته نشده است . از این رو وقتی در شرایطی ویژه یا دشوار قرار می گیریم ، این باور به بوته فراموشی سپرده می شود و اثر خود را از دست می دهد ، آنگاه خودمان در می یابیم که ایمان مان به بسیاری از باورهای پیشین کمرنگ است و آن باورها تأثیر خود را بروز نمی دهند .
اینگونه افراد در همه قشرها دیده می شوند . مراتب و درجات ایمان در همگان برابر نیست ، در میان روحانیان نیز چنین نیست که رتبه ایمانی همه در حد اعلا باشد ، ولی شهید مطهری از کسانی بود که واقعاً دین را باور داشت و مسائل دینی با گوشت و پوست او عجین شده بود .
این از عواملی بود که او را تا پایان عاشق شهادت و پایدار در میدان و بدون کمترین تزلزلی باقی نگاه داشت و اگر این شرایط برای دیگران پیش می آمد ، زود خود را می باختند و توان پایداری نداشتند .
منشأ این پایداری ها ایمان قوی و دین باوری بود که در ذره ذره وجود و اعضا و جوارح شهید مطهری ، مانند خون جاری بود . عامل دوم این است که بر پایه این دین باوری او درصدد انجام وظیفه بود ، اگر درس می خواند ، سخنرانی و تدریس می کرد ، یا کتاب می نوشت ، از روی هوس نبود .
چنین نبود که دلش خوش باشد به چیزی و هر وقت ذوقش گل کند ، به دنبال آن کار برود . چنان که یک هنرمند دارای ذوق هنری و جوشش درونی است و آن مسیر را دنبال می کند تا به پیشرفت هایی برسد . یا نویسنده ای که به نوشتن علاقمند است و می خواهد مقاله بنویسد ، همت خود را صرف این تمایل می کند و نویسنده خوب و معروفی می شود ، ولی مطهری اینگونه نبود .
تلاش های او در اشتیاق و علاقه شخصی خلاصه نمی شد ، البته او ذوق و استعداد ادبیات ، شعر ، عرفان و حکمت را نیز داشت ، ولی راهش را درست بر می گزید و درباره این گزینش می اندیشید ، برنامه ریزی می کرد ، ابعاد و جوانب آن را در نظر می گرفت و بر حسب وظیفه شرعی به تشخیص خویش عمل می کرد ، آنگاه وقتی کاری را آغاز می کرد ، خود را در حاشیه قرار نمی داد ، بلکه با تمام وجود می کوشید آن را بگونه ای درست و شایسته به ثمر برساند .
ورود او به صحنه های سیاسی و اجتماعی ، تدریس در دانشگاه و حوزه و قرار گرفتن در زمره واعظان ، خطیبان ، مبلغان و نویسندگان ، برای پیگیری ذوق و علاقه شخصی خودش نبود ، بلکه به دلیل احساس مسئولیت در برابر جامعه بود .
طبیعی است کسی که دارای چنان ایمان قوی ، راسخ و ریشه دار به مبدأ هستی و معاد باشد ، ارادتی ویژه به پیامبران و اولیای الهی و بزرگان دین بروز می دهد و روح ایثار و فداکاری را در خویش تقویت می کند .
شهید مطهری عاشق مکتب و مشتاق معارف و مبانی قرآن و عترت بود ، ارزش های ناپایدار مادی ، شهرت های علمی و اجتماعی ، حتی از نوع مثبت آن ، برایش جلوه ای نداشت و در دو راهی منافع شخصی و مصالح دینی ، ارزش های الهی را بر آن امور موقت و زود گذر ترجیح می داد .
استاد مطهری با آن ایمان قوی ، کمال عقل ، کیاست و نبوغی که داشت و دانشی که اندوخته بود ، در مقام عالمی ربانی ، برای جامعه خویش مؤثر بود . جلوی بسیاری از انحرافات را گرفت و تا پای جان در راه هدف ایستادگی کرد .
او عاشقانه مشتاق شهادت و لقای حق بود ، ممکن است کسانی بر حسب اقتضای محیط و شرایط زمان ، ادعاهایی بر زبان جاری سازند و برای مثال بگویند : خدایا شهادت را روزی ما کن ، ولی دلشان به زبانشان گواهی ندهد ، شهید مطهری اینگونه نبود .
او به فداکاری در راه اعتلای مکتب باور داشت و این حقیقت مسلم را دریافته بود که ایثار و از جان گذشتگی موجب تقرب به خدا و لقای الهی است ، او آرزو می کرد در راه احیای مکتب کشته شود و به این هدف مقدس خویش رسید . (3) مطهری در زندگی اش جز حق به چیزی نمی اندیشید .
پی نوشت:
1. نهج البلاغه ، خطبه 176
2. سخنرانی در مدرسه شهید صدوقی ، 12/2/1379
3. مصاحبه با آیت الله مصباح در سالروز دهمین سالگرد شهادت آیت الله مطهری
"آفتاب مطهر"(4)