همسر شهيد علي سرحدي: فرزندم هنوز در انتظار پدرش است

Shohada02

همسر شهيد سرحدي سخنانش را با اشك هايي كه نشان از مصيبتي عظيم در دلش بود ادامه داد و گفت: بالاخره آمد روزي كه نبايد مي آمد ، روزي كه تمام بدبختي ها و مصيبت هاي من و فرزندانم در آن رقم خورد ، اول خرداد بود و من زايمان كرده بودم ، دلشوره عجيبي داشتيم هم من ، هم علي ، اما او مي گفت نگران تو و بچه هاهستم ، اما من نگران اوبودم .

 

علي سرحدي ، آموزگاري كه در اول خرداد 1359 توسط گروهك تروريستي كوموله ترور شد و به شهادت رسيد ، برهمين اساس با همسر ايشان گفتگويي داشتيم .

 

همسر شهيد سرحدي در گفتگو با خبرنگار پايگاه اطلاع رساني " قربانيان ترور " گفت : سال 59 بود و انقلاب اسلامي آرام آرام در حال رشد بود ، همسرم هم چون بسياري ديگر از هم وطنان براي رشد و تعالي ايران عزيز تلاش مي كرد .

 

وي ادامه داد: علي دبير ادبيات بود ، بارها در ميدان اصلي شهر سقز ( كردستان ) براي مردم سخنراني كرده بود ، مي گفت : نظام جمهوري اسلامي نوپا است و بايد همه با هم آن را سرو سامان دهيم .

 

همسر شهيد سرحدي گفت : همين تلاش و فعاليت هاي همسرم باعث شد كه گروهك هاي تروريستي و مخالف نظام جمهوري اسلامي در پي او باشند ، بارها اورا به صورت هاي مختلف تهديد كرده بودند ،مثلا مي آمدند و بر روي در ديوار خانه مان شعارهايي مي نوشتند ، ويك روز هم به كلاس درسش آمده بودند .

 

وي افزود : با گذشت زمان نگراني من بيشتر مي شد ، چهار فرزند داشتيم و فرزند آخرم را هم باردار بودم به همين دليل از علي خواستم كه فعاليت هايش را كمتر كند اما او مي گفت بايد صبور باشي ، تهديد ها از سوي گروهك هاي تروريستي ضد نظام به قدري بود كه از فرمانداري نامه آمد كه به سقز برويد .

 

همسر شهيد سرحدي سخنانش را با اشك هايي كه نشان از مصيبتي عظيم در دلش بود ادامه داد و گفت: بالاخره آمد روزي كه نبايد مي آمد ، روزي كه تمام بدختي ها و مصيبت هاي من و فرزندانم در آن رقم خورد ، اول خرداد بود و من زايمان كرده بودم ، دلشوره عجيبي داشتيم هم من ، هم علي ، اما او مي گفت نگران تو و بچه هاهستم ، اما من نگران اوبودم .

 

وي ادامه داد : من ، بچه ها و همسرم در خانه بوديم كه ناگهان عده اي وحشيانه به خانه ريختند ، تمام انچه كه در خانه بود را سوزاندند ، بعد به جان علي افتادند و اورا وحشيانه در مقابل چشمان من و فرزندانم كشتند .

 

همسر شهيد سرحدي گفت: هرگز آن صحنه را فراموش نمي كنم ، آنها همچون حيوانهایي وحشي به خانه ام ريختند ، آنجا را به اتش كشيدند ، فرزند آخرم با اينكه سال هاست از آن ماجرا مي گذرد هنوز در انتظار پدر است ، مي گويد مادر جان من هنوز در انتظار پدر هستم تا براي يك لحظه هم كه شده او مرا در آغوش بگيرد ، كاش بود و مي ماند براي هميشه ، مادر جان بگو چرا پدر را كشتند ومن هميشه در برابر او سكوت مي كنم .


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29