امروز دوازدهم خرداد ماه است و تا دهم دی و آغاز سال 2012 ميلادي، 212 روز باقي مانده است.
تير خلاص آمريکاييها به منافقين؛ مدت زمان زيادي تا پايان کار فرقه منافقين در عراق باقي نمانده اما سران اين فرقه همچنان ترجيح ميدهند به جاي فکر چاره براي مقصد بعديشان، خود را به اين و آن آويزان کنند تا شايد فشارهاي سياسي بيرون از عراق موثر واقع شود و آنها در عراق ماندگار شوند. در اين ميان اظهار نظر سياسيون فرسوده آمريکايي در حالي در دفاع از اين فرقه عنوان ميشود که به دليل از دست دادن کارايي جاسوسي و نظامي منافقين، اين فرقه در حال حاضر از چشم مسئولان آمريکايي افتاده است و در حالي که هر هفته شاهد هستيم که مريم قجر عضدانلو، شوراي مثلاً مقاومت و يا يکي از سرکردگان اين فرقه، به آمريکا تکليف ميکنند تا دوباره مسئوليت اين فرقه را به دست گرفته و امنيت پادگان اشرف را براي تداوم ماندن منافقين در اين پادگان تأمين کند، مقامات آمريکايي حتي از انتقادات شديد از اين فرقه و ريختن بيش از پيش آبروي اين گروهک تروريستي ابايي ندارند. در همين زمينه يکي از آخرين اظهار نظرها در مورد اين فرقه، اظهارات استيو هيستي، سرهنگ اطلاعاتي آمريکا بود که در مورد مناسبات در درون فرقهاي گروهک رجوي گفت: «در پايگاه اشرف و در ميان منافقين انحرافات جنسي و محفل گرايي شديد وجود دارد. ما از طريق وزارت امور خارجه آمريكا با چندين كشور صحبت كرديم هيچ كس نميخواهد كه آنها را به كشورش راه بدهد و شايد اينكه تنها راه آنها برگشت به ايران است.»
صحبتهاي اين مقام مسئول آمريکايي در حقيقت نشان داد که حکايت تلاش منافقين براي ماندن در عراق، همانند ريختن بذر در شوره زار و اميد به ثمر نشستن آن است، به ويژه آنکه تنها در گفتههاي همين مقام آمريکايي نيز بوي نااميدي شديدي در مورد آينده حضور منافقين در عراق وجود دارد، زيرا علاوه بر تأييد آنچه جداشدگان اين فرقه در مورد وجود انحراف شديد جنسي در پادگان اشرف سخن گفتهاند، سخنان اين سرهنگ اطلاعاتي آمريکا نشان ميدهد که آمريکا از يافتن مکاني مناسب براي اين فرقه مأيوس شده و ديگر سرنوشت بقاياي اين فرقه در پادگان اشرف، چندان هم براي مسئولان آمريکايي مهم نيست که پيشنهاد نهايي خود را در مورد بازگشت بقاياي اين فرقه به ايران اعلام کردهاند.
ادامه سريال فرار؛ بافرار عينا... شعباني شمار آنهايي که راه را براي آزادي خود هموار کردند و از زندان مخوف اشرف گريختند به 14 نفر رسيد. قبل از وی محمد رضا اسكاردی با 25 سال سابقه و ابوالفضل فریدونی با 8 سال و غفار بال افكنده با7 سال توانسته بودند زنجیرهای اختناق رجوی را درهم شكسته و به دنياي آزاد وارد شوند. اگر چه در طول ماههاي اخير، تلاش همزمان براي جلب توجه بينالمللي و خريد ترحم از گوشه و کنار دنيا و نيز تلاش براي باقي نگاه داشتن بقاياي فرقه در پادگان اشرف، هزينه و فشار رواني بسيار زيادي را به سرکردگان اين فرقه تحميل کرده است اما ضربه فرار هر کدام از نيروهاي ناراضي از اين فرقه، بسيار سهمگينتر و شکنندهتر از هزينه تماس و تقديم مبالغ مادي به برخي سياسيون اروپايي و آمريکايي و نيز تلاش مذبوحانه براي مجاب سازي نيروها به ماندن است. فرار نيروهاي ناراضي در شرايطي رخ ميدهد که مسلماً اخبار بيروني، تا حدودي به درون پادگان نفوذ کرده و حتماً سرکردگان اين فرقه، تلاش ميکنند تا صورت مسئله تئوري بازگشت همه اعضاي پادگان اشرف به ايران – به جز تعدادي اندکي از سران جنايتکار – را به تئوري اعدام، تجاوز جنسي و شکنجه شدن، در صورت خروج از اشرف تغيير دهند. اما علامت سئوال بزرگ در مورد فلسفه فرار متهورانه اعضاي ناراضي از دست دژخيم اشرف، اين است که چرا هر روز آمار فراريان از اين فرقه افزايش يافته و هر کس که ميرود، ماندهها، در حسرت جغرافياي بيرون از اشرف، بسيج ميشوند و مدتي بعد دوباره خبر فرار چند نفري ديگر از پادگان اشرف را ميشنويم. اين مسئله، علاوه بر آنکه با شادماني خانوادههاي اسيران اين فرقه در بيرون از اين پادگان همراه است، تأثير تبليغاتي منفي بالايي بر تبليغات صورت گرفته توسط دستگاه تبليغاتي منافقين دارد، به گونه که با حضور جداشدهها در کنفرانسهاي خبري و افشاگري در مورد ماهيت رفتارهاي دروني اين فرقه، بيش از پيش باعث رسوايي رجوي شده است؛ مسئلهاي که چند سالي است به دليل سوابق به شدت تيره منافقين، با باورپذيري بالاي رسانههاي گروهي و بيطرف جهان و مقامات مسئول رو به رو شده است، که اگر نبود اين باور پذيري، استيو هيستي، سرهنگ اطلاعاتي آمريکا هم لب به سخن نميگشود و ماهيت کثيف مسعود و مريم رجوي را بيش از پيش آشکار نميکرد. البته اين مسئله طي سالهاي اخيربارها از زبان جدا شدهها از فرقه رجوي بر زبان آمده است جذابيت امروز آن اين است که از زبان يک مقام اطلاعاتي آمريکا بر زبان جاري شده است يا به قول شاعر؛ خوشتر آن باشد که سر دلبران/گفته آيد در حديث ديگران!
هزيان گويي ديوانه و خوش آمدن ديوانهتر؛ ديوانگي و ناداني فقط اين نيست که انسان حرفهاي دور از عقل زده و افعالي از او سر بزند که نشان نقصان عقل باشد. ديوانگي گاهي طمع خير از آنچه نبايد داشتن نيز هست. يک کشاورز نميتواند از چوب خشک شده محصول بخواهد، يک معلم نميتواند از کلاس خالي توقع درس پس دادن داشته باشد و يک سياستمدار نيز بايد بر روي حرف و عمل کساني شرط بندي کرده و حساب باز کند که به قول قديميها سرشان به تنشان بیرزد يا بيلشان بتواند گِلي بردارد؛ واقعيتي که در فرقه منحوس رجوي وجود ندارد. چند روز قبل مریم رجوی با حضور در پارلمان اروپا در جمع تعدادی از سیاستمدارانی حضور پیدا کرد که تمامی آنها بازنشسته بودند و هيچ کارايي سياسي و عملي براي منافقين نداشتند و منتهاي توانايي آنها مصرف حرفهاشان در پادگان اشرف و روزنامههايي بود که با پول منافقين حاضر به انتشار گزارش اين نشست شدند. تجربه سالهاي گذشته به خوبي نشان داده که سياسيون زهوار دررفته اروپايي و آمريکايي، تنها ميتوانند اظهار نظر کنند، پول بگيرند و مريم رجوي با آنها عکس يادگاري بگيرد و چنانچه هر کدام از اين افراد تا به امروز ميتوانست خيري به اين فرقه برساند، اين خير هزاران بار در بوق و کرناي تبليغاتي منافقين اعلام شده بود.