اصولا جریان سلفیه در عراق، یک جریان اصیل و تاثیرگذار نیست و همواره مورد تاثیر جریانهای عربی خارج از عراق بوده است.
برای این که بتوان گونه شناسی گروههای تروریستی و تکفیری در عراق در بعد از سال 2003 تا الآن را به شکل بهتری درک کنیم، نیازمند آشنایی با ریشههای جریان سلفیه در عراق هستیم. ماهیت و طبیعت ارتباطِ بین اهل سنت عراق از یک طرف و داعش موضوعی است که باید به خوبی ابعاد آن مشخص شود تا بتواند به ما در ارائۀ تحلیل خوب و غیراشتباه کمک کند.
از دهههای گذشته تاکنون بسیاری از نویسندگان اهل سنت عراق اصرار زیادی به این داشتند که نشان دهند جریان سلفیه در عراق یک جریان ساختارمند، بسیار منظم و متشکل است. باوجود این که عراق را یکی از خاستگاههای جریان سلفیه می شناسند ولی تفاوت عمده ای که عراق سنی و عراق سلفی با بقیه کشورها مانند مصر، اردن و سوریه و سعودی دارد این است که قدمت جریان سلفیه در عراق هیچ گاه به مرحلۀ نظم و مرحلۀ ساختار و نظریه پردازی نرسید و همواره یک جریان منفرد و انفرادی و حرکتهای کوچکی بود که در عرصۀ نظریه پردازی سلفیۀ جهانی یا سازمان جهانی جهاد که با القاعده شروع شد، فعالیت می کردند و نقش و تحولی نداشتند.
ویژگیهای اهل سنت عراق، سلفیها را در این کشور متمایز می کند. ما در عراق با اهل سنتی مواجهیم که پیش از این یا حنفی هستند (در مناطق عربی) یا شافعی هستند (در مناطق کردی) و بسیار محدود حنبلی هستند (در مناطق جنوب) و به آنها توجه خاصی نمی شود. باوجود آن که عراق جزء خواستههای سلفیه بوده، اما همواره به عنوان یکی از دشمنان سرسخت جریان وهابیت شناخته می شده است. چه شیعیان و چه اهل سنت همواره مورد هجوم جریانهای وهابیت از سمت عربستان بودند. به ویژه بعد از شکل گیری عراق جدید و تاسیس جمهوری عراق تا به امروز _ به خصوص دوران پایان حزب بعث در سال 2003_ به دلیل حضور جریان ها و احزاب سکولار، هیچ وقت اجازه چنین ظهوری را نداده و عرصه را جریان سلفی خالی نکردند. به همین دلیل عراق هیچ وقت نتوانست وارد شبکه سازی منظم جریانهای سلفی در منطقه شود. صرفا چند حرکت محدود در دهههای اخیر _ دهه 60 میلادی _ از سوی جماعت موحدون شکل گرفت که عنوان هسته اولیه و جریان سلفی در عراق معاصر مطرح شد. البته این جریان به جریان سلفیه علمی یا سلفیه سنتی مصطلح بودند که گرایشهای بسیاری شبیه به گرایشهای اخوان المسلمین داشند و اصولا به تعبیری سلیفیه بی آزاری هستند.
در دهه 80 میلادی و زمان جنگ تحمیلی سلفی ها به دلیل روابط نزدیک با صدام و سعودی توانستند جایگاه فعالیتی خود را در عراق به دست آورند و فعالیتهای آنها بازتر شد. پس از پایان جنگ و اوایل دهه 90 به دلیلی تنش میان روابط عراق و آل سعود، سلفی ها در رژیم صدام، فعالیتشان باز نبود و به نام وهابی معروف شدند. عملا مشخص بود چنین نامگذاری برای برخورد شدید امنیتی با جریان سلفی در عراق است. در این میان برخی نویسندگان اهل سنت مقایسه ای میان نحوه برخورد با جریان سلفیه با حزب الدعوه انجام دادند، اما شواهد نشان می داد جز چندین مورد اعدام، برخورد جدی با آنها صورت نگرفت. سپس در سال 1993 جنبشی تحت عنوان "الحمله ایمانیه" یا همان جنبش ایمانی یا جنبش دینی در عراق توسط صدام به وجود آمد که سرپوشی بر شکستهای صدام در جنگهای گذشته اش بود. پس از آن بسیاری از مردم عراق به سمت گرایش به دین برده شدند. حتی بسیاری از افسران بعثی و نیروهای ارتش مجبور شدند در برنامههای دینی شرکت کنند. کلاسهای قرآن برای افراد رده بالای حزب بعث برگزار شد. حضور در این کلاس ها امتیازی برای افسران و مقامات بعثی بود که بتوانند مراتب ترقی خود را در حزب بعث طی کنند.
مساله ای که بعد از سقوط صدام مطرح شد این بود که جنبش ایمانی یا کمپین ایمانی که شکل گرفت صدام هم فکر نمی کرد که بعد از سرنگونی اش، بر ذهن بسیاری از شخصیتهای بعثی تاثیرگذار باشد و نگاه آنها را به مسایل دینی و مذهب بیشتر کند. گرچه معتقدیم آنچه انجام شد یک عوام فریبی بود. با این حال این جنبش بر جامعه نظامی، امنیتی و گارد ریاست جمهوری و فدائیان صدام، اثرگذار شد.
می توان نتیجه گرفت که اصولا جریان سلفیه در عراق، یک جریان اصیل و تاثیرگذار نیست و همواره مورد تاثیر جریانهای عربی خارج از عراق بوده است. درواقع آشنایی اهل سنت عراق و جریانهای سیاسی سنی _ چه سیاسی و چه مذهبی_ به سال 2001 باز می گردد. سالی که انصار الاسلام به رهبری ملا کریکار شکل گرفت. جنبش کُرد سلفی در عراق که الهام بخش کردهای ایران هم بود. و از همان ابتدای شکل گیری تا به امروز به عنوان یک جنبش مادر کردی برای جریانهای سیاسی و دینی در کردستان ایران وعراق شناخته می شود.
سپس از سال 2003 تحول جدیدی در عراق شکل گرفت و آن ورود عراق به ساحت جهانی جهاد یعنی تکفیر وارداتی و سلفیه جهادی وارداتی است. آنجایی که گروههای خارجی به ویژه از اردن، عربستان، فلسطین و سوریه وارد عراق می شوند و با شکل گیری سازمان توحید و جهاد و ورود زرقاوی آغاز می شود. بعدها جریان توحید و جهاد به القاعده تبدیل شده و سپس دولت اسلامی عراق و شام _ داعش _ شکل می گیرد.
در نهایت گروههای بومی و محلی تکفیری و سلفی در عراق شکل می گیرند. گروه هایی مانند جیش الاسلامی، انصار السنه، جیش المجاهدین و گردان هایی که غالبا در مبانی عقیدتی متحد هستند، در میان عشاق و بعضی شخصتهای سیاسی اهل سنت، شکل می گیرد.
بنابراین گرایشهای جریانهای سلفی معاصر در عراق به 5 دسته تقسیم می شوند:
- اولین گروه، گروههای سنتی و علمی هستند که می توان به جماعت موحدین در دهه 60 میلادی اشاره کرد که محمود المشهدانی، رییس سابق پارلمان عراق جزء نتیجه آن جریان است. این گروه نگاهشان شبیه به اخوان بوده و در عراق هم حضور دارند.
- جریان دوم، جریان سلفیه جامی است. خاستگاه این جریان در عربستان سعودی بوده و وجه غالب آن هم که در عراق پیاده سازی شده مساله اطاعت از حاکم است. این گروه به شدت اعتقاد دارد که باید از حاکم حمایت شود و خروج از حاکم حرام است. در تظاهراتی که علیه مالکی از سوی جریان اهل سنت در مناطق غرب عراق صورت گرفت، جریان جامی منصوب به شیخ امان الجامی است، خروج علیه مالکی را تحریم کردند.
- جریان سوم، سلفی جهادی محلی است که به موازات سال 2003 شکل گرفت. این جریان مانند جیش الاسلام، جیش المجاهدین و انصار السنه در ساحت محلی عراق حضور دارند. قالب نگاه این جریان به سمت ضداشغالگری بود. البته در سال 2006- 2007 علیه نیروهای نظامی پلیس و گروههای شبه نظامی شیعی به خصوص جیش المهدی درگیر شدند. و با وجودی که مدعی هستند علیه شهروندان شیعی برنامه ای نداشتند، اما مشاهده شده که تحرکات تروریستی علیه شیعیان صورت گرفته بود.
- دیگر آنکه پس از آن جریان سلفی تکفیری وارداتی با حضور ابومصعب الزرقاوی شروع شد. این شخص اردنی جماعت توحید و جهاد را تشکیل داد که با بن لادن بیعت کرد و بعد از آن هم کشته شد. البته مجلس شورای مجاهدین را تشکیل داده و به دلیل درگیری ها و اختلاف هایی که بین القاعده عراق و عشایر عراقی به وجود آمد، ابوحمزه المهاجر و ابوعمر البغدادی دولت اسلامی عراق و سپس دولت اسلامی عراق و شام را که القاعده نیز شامل آن می شود، تشکیل دادند.
- نحله آخر، سلفیه بعثی است. شاید این نمونه جدیدی در جریانهای سلفی و ساختار سازی سلفیه در دوران معاصر باشد. یعنی عملا نتیجه بخشی از جنبش ایمانی به وجود آمده در دوران رژیم صدام در سال 1993 است. بعثی هایی که وجود دارند _ بعثیهای متدین یا همان سلفیهای نقشبندی یا غیرنقشبندی، بعثیهای سکولار یا لائیک_ کنار هم جمع شده و با جریان القاعده و داعش متحد شدند و جریان سلفی بعثیه را شکل دادند.
پرسشی که مطرح می شود این است که آیا غیر از داعش، جریانهای سلفی تروریستی دیگری هم در عراق فعالیت می کند یا نه؟ در سال 2014 با ظهور داعش بسیاری از جریانهای سلفی عراق فتیله خود را پایین کشیده و برخی جذب داعش شدند. بعضی نیز در جامعه عشایری خود در مناطق غربی و مرکزی عراق از ترس این که مبادا توسط داعش تصفیه شوند، جذب شدند. البته به نظر می رسد که اکثر آنها نیز جذب داعش شده باشند.
در نهایت این که، درباره عوامل رشد و ضعف گروههای تکفیری در عراق به ویژه بعد از موصل و پس از داعش به لحاظ نظامی، اکنون داعش از منظر امنیتی در حال سپری کردن مراحل پایانی خود است. این انتظار وجود دارد که داعش پس از آزادسازی موصل و چند منطقه دیگر در 4 استان عملیات خود را به صورت پراکنده به شکل "گرگهای تنها" یا به شکل هستههای منسجم در عراق ادامه دد. بخشی از هراس موجود به این دلیل است که تکلیف گروه هایی که قبل از 2014 در عراق بودند، چه می شود؟ تکلیف این هم سلاح که در دست گروههای تروریستی و تکفیری باقی مانده چه می شود. تکلیف وضعیت امنیتی عراق با این حجم از سلاحی که در خانههای گروههای تکفیری وجود دارد، چه می شود؟ این خود تهدیدی امنیتی است. به ویژه اگر در فرایند سیاسی عراق شاهد تشنج باشیم. همچنان که پیشتر برخی رهبران سیاسی در گذشته از گروههای شورشی و تروریستی حمایت کردند و اینکه عربستان همچمنان در صحنه وجود دارد.
چالش اصلی درباره رانده شدن اهل سنت به حاشیه، ناتوانی دولت در اعتمادسازی بین بغداد و مناطق سنی نشین به خصوص مناطق الانبار و مناطق تخریب شده اهل سنت است. از طرفی مناسبات سیاسی بغداد فعلی با بغداد پس از داعش با ریاض بسیار مهم است. این مناسبات نقش جدی می تواند در تضعیف یا تقویت جریانهای تکفیری داشته باشد. جذب حداکثری مخالفان سیاسی _ مساله آشتی ملی یا المصالحه الوطنیه _ بسیار مهم است. نحوه برخورد با عشایر اهل سنت و تعامل دولت با حزب بعث نکته کلیدی است. چالشی که طی 14 سال عراق با غیرقانونی اعلام کردن حزب بعث با آن رو به رو بوده است. باید تکلیف همه این موارد مشخص شود.
سیدرضا قزوینی