کومله به پاس خوشخدمتی به رژیم بعثی از سوی صدامحسین ماهیانه حقوق، پاداش، تسلیحات سبک و سنگین، پاسپورت برای سهولت رفت و آمد اعضای کومله به بغداد و اروپا، پولهای هنگفت و دلارهای باد آورده دریافت میکردند. خیانتهای کومله نظیر سرکوب مردم معترض کردستان عراق، دستگیری نیروهای پاسدار و رزمنده ما که علیه رژیم بعث عراق مبارزه میکردند، حمله به مردم کردستان و به شهادت رساندن پاسداران و پیشمرگان به بدترین شیوهها، تحویل دادن اسرای ایرانی به صدامحسین و تصرف پایگاه نیروهای خودی، از مهمترین جنایات ضدحقوقبشری گروهک کومله در راستای خدمت به صدامحسین به شمار میآیند.
شهید یدالله موسوی مهدیآبادی به دست عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید. وی 1تیر1340 در روستای بروات از توابع شهرستان بم متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. آنها سه خواهر و چهار برادر بودند و یدالله فرزند دوم خانواده بود. او تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد. مقطع دبستان را در مدرسه فرجیه بروات و مقطع راهنمایی را در مدرسه حر بم گذراند، سپس در هنرستان مشغول ادامه تحصیل شد.
با شروع انقلاب اسلامی یدالله موسوی نیز فعالانه همراه خط انقلاب شد و داوطلبانه به خدمت سربازی رفت. او دوره آموزشی را در پادگان 05 کرمان گذراند و برای انجام خدمت عازم کردستان شد.
سرانجام یدالله موسوی مهدیآبادی 25مرداد1360 حین رساندن آذوقه به پاسگاه، در مسیر جنگل در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله گرفتار شد و به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی بنیاد هابیلیان با برادر شهید یدالله موسوی مهدیآبادی(مهدی موسوی مهدیآبادی):
«یداالله علاقه زیادی به درس خواندن داشت و در روستای ما نیز امکان تحصیل، بیشتر از مقطع دبستان نبود. او برای ادامه تحصیل، هر روز مسیر روستا تا شهر را با دوچرخه طی میکرد. بعد از مدرسه هم برای کمک به معیشت خانواده آجرپزی میکرد.
وارد هنرستان که شد، به دلیل علاقه به کارهای فنی، رشته برق را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. زمانهایی که در روستا بود، برای اهالی و آشنایان برقکاری انجام میداد و پولی که از این راه بدست میآورد را به نیازمندان و یتیمان کمک میکرد. در کنار درس و کار، در کارهای خانه مانند پخت نان و کشاورزی به پدر و مادرم کمک میکرد.
زمان انقلاب در راهپیماییها علیه رژیم طاغوت شرکت میکرد و در روستا از امام(ره) و انقلاب برای اهالی میگفت، تلاش میکرد تا مردم را نسبت به ماهیت انقلاب آگاه کند.
بعد از پایان مقطع هنرستان در آزمون سراسری شرکت کرد و در رشته تربیت معلم در دانشسرا پذیرفته شد؛ اما به دلیل شرایط اول انقلاب، از رفتن به دانشسرا صرف نظر کرد، میگفت: «الان جبهه به حضور من نیاز دارد. باید امامخمینی(ره) را یاری کنیم. من باید بروم تا ناموسمان در امان باشد.»
او داوطلبانه به جبهه کردستان رفت و بعد از هفت ماه مرخصی گرفت و نزد ما آمد. برایش خواستگاری رفتیم. قرار بود مرخصی بعدی که اینجا میآید، ازدواج کنند که 18روز بعد، همرزم برادرم به بم آمد و خبر شهادت یدالله را به ما داد.
برادرم و همرزمانش در کمین کومله گرفتار شدند و به شهادت رسیدند. هشت روز بعد جنازه برادرم را به بم آوردند. وقتی جنازه را دیدم، هشت گلوله به پاهایش، 2گلوله به بازوها و 3 گلوله به گردنش اصابت کرده بود. مراسم تشییع او با استقبال مردم در بم و بروات انجام شد و برادرم را در بروات به خاک سپردیم.»