کومله برای کشتن سیدعلی جایزه تعیین کرده بود

Tavakolii

گروهک کومله جریانی جدایی‌خواه در کردستان راه اندازی کرد تلاش داشت برای کردستان یک هویت سیاسی مجزا در نظر بگیرد. این درخواست تجزیه‌طلبی که در طول حیات خود در پیوند با دولت های بیگانه به وجود آمد، به شکل برخورد نظامی و تروریستی ظاهر شد و مناطق کردنشین را به طور جدی ناامن کرد. در ادامه به زندگینامه یکی از قربانیانی که به دست عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید، می‌پردازیم.

شهید سیدعلی توکلی 16اسفند1341 در مشهد متولد شد. او در خانواده‌‌ای مومن و معتقد رشد کرد. پدرش شغل آزاد داشت و مادرش خانه‌دار بود. زمان انقلاب با وجود سن کمی که داشت، به همراه پدرش در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کردند. وی تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسط ادامه داد، سپس درس را رها کرد. سیدعلی توکلی سرانجام 21رمضان1363 به دست عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با مادر شهید سیدعلی توکلی:

«سیدعلی فرزند سوم خانواده هشت نفره ما بود. در کودکی بسیار بازیگوش بود و به شدت شیطنت می‌کرد؛ اما هیچ‌وقت شیطنت‌هایش آزاردهنده نبود. از بچگی اهل قرآن و نماز خواندن بود. پدرش از زمانی که سیدعلی کودک بود، او را با خود به مسجد می‌برد و بعدها که خودش بزرگ شد، مسجد رفتن جزو عادت‌هایش شده بود. درسش را تا ششم ابتدایی خواند، دیگر درس نخواند تا اینکه عازم جبهه شد و هم‌زمان درسش را نیز می‌خواند و مدرک دیپلمش را گرفت.

در بحبوحه انقلاب، وقتی مدرسه‌اش تمام می‌شد، با دوستانش در راهپیمایی شرکت می‌کرد. در کنار درس، به کارگاه تعمیر چرخ‌خیاطی می‌رفت و در آنجا کار می‌کرد. احترام زیادی به من و پدرش می‌گذاشت. سر زدن به فامیل و آشنایان جزو برنامه‌های همیشگی‌اش بود، یادم است، آن زمان در همسایگی ما خانمی بود که چند بچه داشت و همسرش هم به شهادت رسیده بود. علی همیشه به بچه‌های او سر می زد و سعی می‌کرد روحیه بچه‌ها را عوض کند تا نبود پدرشان، زیاد آن‌ها را اذیت نکند.

اوقات فراغتش کتاب می‌خواند. بیشتر هم کتاب‌های شهید مطهری و شهید دستغیب را می‌خواند. به خواهرهایش توصیه می‌کرد که اگر می‌خواهید درس بخوانید، درس قرآن بخوانید که به دردتان بخورد.

تازه بسیج تشکیل شده بود که سیدعلی هم به عضویت بسیج درآمد. کمی بعد عازم خدمت سربازی شد و او را به جبهه کردستان فرستادند.

من از مشوقین علی و پسرهای دیگرم برای حضورشان در جبهه بودم. می‌گفتم: «باید همیشه خدمتگزار انقلاب باشید.»

هر وقت من و پدرش در مورد ازدواج با او صحبت می‌کردیم، می‌گفت: «دامادی من پیروزی اسلام در جبهه‌ها است.»

سال 1361 بود که همراه شهید کاوه در جبهه کردستان فعالیت می‌کرد. به خاطر توانایی‌های بالای‌ او به عنوان فرمانده گردان حضرت رسول(ص) در‌آمد.

زیاد از مرخصی‌هایش استفاده نمی‌کرد، مثلاً اگر یک هفته مرخصی داشت، می‌آمد؛ اما بیشتر از دو روز نمی‌ماند و می‌گفت: «آنجا نیاز بیشتری به من است.»

آخرین باری که به مرخصی آمد، ماه شعبان بود. به او گفتم: «ای کاش ماه رمضان هم بیایی!» گفت: «وعده من و شما عید فطر!» موقع خداحافظی گفت: «فقط یک بار زیر گلوی من را ببوسید که ان‌شاءالله به جد خود بپیوندم!»

شهید کاوه تعریف می‌کرد: «شب عملیات 12 ماه رمضان بود، او حال مساعدی نداشت. به او گفتم: «علی برگرد!» او در جواب من گفت: «فرمانده نیروهایش را تنها نمی‌گذارد. من امشب به جدم ملحق می‌شوم.» صبح 21 ماه رمضان مورد کمین کومله قرار گرفت و به شهادت رسید.»

علی علاقه زیادی به شهید بهشتی داشت، آخر هم او و شهید بهشتی در یک روز به شهادت رسیدند.

وقتی خبر شهادتش را آوردند، دستانم را بلند کردم و گفتم: «الحمدلله، الهی شکر که او به جد خود پیوست.»

شهید کاوه در مراسم خاکسپاری او‌ گفت: «اگر تا دو سال دیگر علی با من بود، کردستان گلستان می‌شد! کومله‌ها برای کشتن علی جایزه گذاشته بودند.»

من از اول می‌گفتم یک شهید تقدیم به درگاه خداوند که چیزی نیست، ای کاش چند پسر داشتم و همه را تقدیم می‌کردم. امام دستور جهاد داده بود، من و فرزندانم هم مطیع امر امام بودیم و هستیم.»


مطالب پربازدید سایت

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

جدیدترین مطالب

شهادت یک نوزاد در حمله تروریست‌ها

حمله تروریست‌ها در ایام نوروز

احمد عطایی مدیر انتشارات قدر ولایت

باید اعترافات و اسناد جنایات منافقین منتشر شود

دادگاه منافقین اقدامی در مسیر عدالت؛

روایت خانواده‌های شهدای ترور از جنایت‌های فرقه نفاق

دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان