بعد از شهادت برادرش آرام و قرار نداشت

Abrishami Family

شهید غلامرضا ابریشمی بایگ در سال 1346 در مشهد متولد شد. پدرش کارگر بود و مادرش خانه دار. وی فرزند دوم خانواده بود. بعد از اینکه تحصیلات سوم راهنمایی را به پایان رساند همراه پدرش که به تازگی مغازه اغذیه فروشی راه انداخته بود مشغول به کار شد. زمانی که انقلاب به اوج خود رسیده بود همراه سایر مردم مشهد در راهپیمایی ها شرکت می کرد و بعد از پیروزی انقلاب وارد بسیج شد. سال 1362 برادرش «علیرضا» به شهادت رسید و پیکرش هم برنگشت. شهادت برادر، اشتیاق غلامرضا را برای جبهه رفتن بیشتر کرد. سرانجام پدر را راضی کرد و برای مقابله با گروهک های تروریستی ضدانقلاب به منطقه غرب کشور اعزام شد.

24 تیرماه 1364 بود که در جبهه کردستان، در یک درگیری با گروهک تروریستی کومله به مقام والای شهادت رسید. پیکر غلامرضا نیز همچون برادرش مفقود شد و سالها در همان منطقه ماند. مهرماه 1372 طی عملیات جستجو، پیکرش شناسائی و به همراه ده ها شهید دیگر، طی مراسمی در مشهد تشییع و خاکسپاری شد.

آنچه در ادامه خواهید خواند، حاشیه نگاری تیم سرگذشت پژوهی شهدای ترور بنیاد هابیلیان است از دیدار با خانواده این شهید:

شهدایی که در مناطق غربی کشور به شهادت رسیده اند را اکثر مردم با عنوان «شهدای دفاع مقدس» می شناسند. برای مردم عادی تفاوتی هم ندارد که این شهید، چطور و کجا به شهادت رسیده است.  حال آنکه در خلال جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، گروه های تروریستی کوچک و بزرگی بودند که در عمق خاک کشور و در مناطق مرزی مشغول انجام اقدامات تروریستی بودند. یکی از مناطقی که بیشترین مشکل را از جانب این گروهک ها متحمل شد، استان کردستان بود. این بار مهمان خانواده شهیدی بودیم که برای دفاع از کشورش و مردم غیورِ کُرد، در مقابل گروهک های تجزیه طلب به کردستان رفته بود و قربانی زیاده خواهی های تروریست ها شد. به منزل شهید که رسیدیم، بی درنگ وارد شده و به اتاق کوچکی هدایت شدیم. مادر و دو خواهر شهید به استقبالمان آمدند. گوشه اتاق تختی بود که پدر شهید روی آن دراز کشیده بود. برای احوالپرسی به سراغش رفتیم. خواهر شهید گفت: «حدود 5سال است که پدرمان زمین گیر شده و متوجه صحبت های شما نمی شود.»

منزل، سرشار بود از سادگی. تمام تزیینی که در خانه به چشم میخورد، عکس دو شهید بود. شهیدان «علیرضا» و «غلامرضا» ابریشمی. انگار مادر شهید منتظر بود سر صحبت باز شود؛ به محض اینکه از «غلامرضا» پرسیدیم خودش روایتش را شروع کرد:

Abrishami Mother«غلامرضا بچه دومم بود. وقتی به دنیا آمد اجاره نشین بودیم و وضع مالی مناسبی نداشتیم. غلامرضا تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند. بعد از آن همراه پدرش که اغذیه فروشی داشت کار می کرد. سحرخیز بود. صبح ها از خانه بیرون می رفت و تا شب کار می کرد. به پدرش خیلی احترام می گذاشت. چون مغازه ظهرها هم باز بود، نوبتی برای خوردن ناهار می آمدن خانه؛ غلامرضا همیشه اول پدرش را می فرستاد.

اهل ورزش بود. کشتی گیر بود؛ حتی در مسابقات شرکت می کرد و مقام می آورد. دائم در تلاش بود؛ انگار خستگی برایش معنا نداشت. پسری مظلوم و سر به زیر بود. به فکر دنیا و مادیات نبود. هرچه کار می کرد می آورد و می گفت: «مادر جان هرچی میخواین خودتون بخرین.»

انقلاب که شروع شد 10،11 سال بیشتر نداشت. روی دیوارهای محله شعار «مرگ برشاه » می نوشت. به خاطر فعالیت هایش حتی همسایه ها نگرانش بودند. برای تظاهرات، هرجا بود خودش را می رساند. در تظاهرات برای متفرق کردن مردم، گازاشک آور می زدند؛ همیشه وقتی منزل می آمد بخاطر این گازها چشمانش قرمز بود. سخنرانی های [شهید] آیت الله دستغیب را گوش می کرد. بیشتر خط فکریش را از مسجد محله مان می گرفت. سخنان دکتر چمران را در دفتری یادداشت می کرد و کتاب های استاد [شهید] مطهری را می خواند. بعد از پیروزی انقلاب هم وارد بسیج شد.

وقتی جنگ شروع شد برادر بزرگترش رفت جبهه. مدتی بعد خبر شهادتش را آوردند اما بدون جنازه؛ پسر بزرگم مفقود شده بود. بعد این ماجرا غلامرضا آرام و قرار نداشت . دوست داشت برود جبهه؛ اما چون پدرش تنها می ماند حرفی نمی زد. خجالت می کشید موضوع رفتنش را مطرح کند. مدتی گوشه گیر شده بود و آرام تر از همیشه؛ تا اینکه بالاخره کار خودش را کرد. از پدرش اجازه رفتن را گرفت. سال 64 بود. ساک سفر را بست و رفت کردستان. همان موقع من و پدرش رفتیم حج. وقتی برگشتیم گفتند غلامرضا مفقود شده. تحملش واقعا سخت بود. پسر اولم هم مفقود شده بود و حالا غلامرضا. دوستانش گفتند در درگیری با کومله ها به شهادت رسیده و نتوانستند جنازه اش را برگردانند.

بچه ام آرزو داشت امام خمینی را ببیند. علاقه زیادی به ایشان داشت؛ اما قسمتش نشد. ان شاءالله با حضرت امام (ره) محشور بشود.

تروریست ها احساس ندارند. درک نمی کنند وگرنه چرا اینقدر برادرکشی؟ چند خانواده را یتیم کردند؟ چند مادر را به داغ  فرزند نشاندند؟ نمی دانم کدام کشور از این ها حمایت می کند که حتی سازمان ملل هم محاکمه شان نمی کند!


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان