ويروس‌هايي كه زنده‌اند

Terrorist

اشاره:

بهار سال 60 رو به پايان مي‌رفت که سازمان مجاهدين خلق – بخوانيد منافقين – با برداشتن پرده از رخ، چهره حقيقي خويش را نشان داد و با ترورهاي پيوسته و کور کوشيد تا انقلاب اسلامي – به زعم آنان رژيم جمهوري اسلامي – را سرنگون کند. چنان‌که در اسناد و مدارک به دست آمده از آن‌‌ها مشخص شد، از مدت‌ها قبل برنامه‌هايي را تهيه و تدارک ديده و آماده عمليات بودند.

 

تز «شورشگري» نقطه استارت اين عمليات بود که روز شنبه 30 خرداد 1360 زده شد؛ روزي که عدم کفايت سياسي بني‌صدر در مجلس مطرح مي‌شد. سازمان به زعم خود براي اين برنامه، تهيه و تدارک مفصلي ديده بود؛ چنانکه بعدها ادعا کرد 500 هزار نفر به خيابان‌ها آمدند! هرچند خبرگزاري رويتر تعداد آن‌ها را تنها سه هزار نفر ذکر کرد. اما آنچه در اين روز اتفاق افتاد، چيزي جز شلوغ شدن چند ساعته شهرها، تعطيل شدن مغازه‌ها، به آتش کشيده شده اتوبوس‌ها، سياه شدن فضاي شهر از دود لاستيک‌هاي آتش گرفته و کشته و مجروح شدن برخي از مردم چيز ديگري نبود؛ زيرا با حضور گروه‌هاي مختلف مردم و پاسداران در خيابان‌هاي شهرها – به ويژه تهران – کم‌کم اوضاع دگرگون و دستگيري مهاجمان آغاز شد.

 

از فرداي 30 خرداد، منافقين به طور رسمي وارد فاز عملياتي شدند که نتيجه اين مرحله براي سازمان چيزي جز تنفر مردم از اين حرکت را در پي نداشت. مردم از دولت خواستند آنان را به سرعت سرکوب کنند و از مقامات قضايي نيز توقع برخورد محکم و ترديدناپذير داشتند. اين شيوه رفتاري مردم و عکس‌العمل کميته و سپاه که متناسب با افکار مردم بود، ضربه محکمي به سازمان زد. 1

 

حادثه ششم تيرماه

 

جمعه پنجم تيرماه 1360، روز برگزاري انتخابات ميان‌دوره‌اي مجلس شوراي اسلامي در 19 شهر کشور بود. مقام معظم رهبري که آن روزها امام جمعه موقت تهران نيز بودند، در خطبه‌هاي نماز جمعه با تحليل عملکرد سازمان، خطاب به سران آنان گفت:‌ «من سوابق و ضعف‌هاي آن‌ها را مي‌دانم و خود آن‌ها مي‌دانند که ما به خوبي آن‌ها را مي‌شناسيم. من مي‌گويم که خودتان را در تاريخ رسوا کرديد و حرف‌هاي [قبلي] خود را تخطئه نموديد... شما اي مجاهدين خلق! مقابله خود را با دولت و حکومت اسلامي، به حساب مقابله با ارتجاع مي‌گذاريد. ارتجاع با منطق اسلام يا منطق کمونيسم؟ ارتجاع در منطق اسلام يعني ارتداد و شماها هستيد که مرتجعيد».2

 

فرداي آن روز با انفجار بمبي در ضبط صوتي بزرگ که روي تريبون سخنراني آيت‌الله خامنه‌اي در مسجد اباذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلي جريان پيرو خط امام، توسط سازمان کليد خورد. اگرچه پس از انفجار، کاغذي از ضبط صوت بر جاي ماند که بر روي آن نوشته شده بود:‌ «عيدي گروه فرقان به جمهوري اسلامي»، اما در همان زمان نيز – با وجودي که هويت عامل انفجار هنوز مشخص نشده بود – افکار عمومي اين موضوع را نپذيرفت؛ زيرا مدت‌ها بود که بساط گروهک فرقان برچيده شده بود. هويت عامل بمب‌گذار تا مدتي مخفي ماند، اما سرانجام خيانت «جواد قديري» در جريان انفجار نخست‌وزيري مشخص شد.

 

جواد قديري که نام کاملش «محمدجواد قديري مدرس» بود، در دانشگاه صنعتي تحصيلات خود را به پايان رسانده بود. در سال‌هاي پيش از انقلاب، پس از آن‌که سازمان مجاهدين خلق با ضربه‌هاي پي در پي ساواک از هم پاشيد، مسعود رجوي در زندان سرکرده اين سازمان شد. رجوي براي رهبري سازمان در کنار خود ايدئولوگ‌هايي داشت که به او در تجديد ساختار گروهکش کمک مي‌کردند و محمدجواد قديري مدرس از جمله اين ايدئولوگ‌ها بود که در زندان قصر حضوري پر رنگ داشت. پس از پيروزي انقلاب، قديري با ظاهرسازي و حرکتي منافقانه، خود را در صف انقلابيون جا زد و به يکي از مهره‌هاي کليدي شبکه نفوذ منافقين تبديل شد.

 

وي در تيم‌هاي متعددي همچون رکن دو ارتش، کميته ضد کودتاي نوژه، ‌شنود و ... فعاليت مي‌کرد و همراه با مسعود کشميري – عامل انفجار ساختمان نخست‌وزيري – بخشي از اسناد و اطلاعات مربوط به عمليات ضد کودتاي نوژه را به سرقت برد تا بدين وسيله بسياري از سرنخ‌ها و ردپاهاي همکاري سازمان با کودتاچيان را از بين ببرند. او پس از انفجار مسجد اباذر به دليل سابقه همکاري با دو تيم فني و نفوذ منافقين، مسئوليت انتقال بمب‌ها از قسمت فني سازمان به عوامل اجرايي يعني کلاهي و کشميري را به عهده گرفت.

 

قديري پس از لو رفتن بخشي از شبکه نفوذشان، ناگزير به فرار از کشور شد، اما قبل از آن مدتي را در منزل برادر همسرش، محمد عطريانفر، در اختفا به سر برد. همسرش زهره عطريانفر نيز از عوامل تروريستي منافقين بود که مدتي کوتاه پس از فرار قديري با کمک باقي‌مانده شبکه نفوذ از کشور گريخت. 3

 

فــاجـعـه هـفـتـم تـيـر

 

جواد قديري، عضو کادر مرکزي سازمان منافقين، قبل از انفجار هفتم تيرماه، به دوستان خود اطمينان کامل داده بود که کار نظام در چند روز آينده يکسره خواهد شد.

 

منافقين با انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي که بيشتر مسئولان کشوري در آن‌جا به شهادت رسيدند، بزرگ‌ترين ضربه را از آغاز پيروزي انقلاب اسلامي تا آن زمان به نظام وارد کرد؛ اگرچه نظام جمهوري اسلامي با هر يک از اين ضربه‌ها محکم‌تر و مقاوم‌تر شد. هر چند سازمان منافقين به طور رسمي مسئوليت اين حادثه را نپذيرفت؛ زيرا ابعاد و آثار گسترده داخلي و بين‌المللي آن به قدري زياد بود که نتواند مسئوليت آن را به طور رسمي بپذيرد، اما تلويحاً و با کنايه آن را به خود نسبت داد. پس از گذشت يک سال کم‌کم زمزمه‌هايي از اين سو و آن سو برخاست که سازمان مسئوليت اين حادثه را به طور مستقيم به خود نسبت مي‌داد.

 

هنوز يک هفته از انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوري اسلامي نگذشته بود که هويت عامل انفجار شناسايي شد. محمدرضا کلاهي، فرزند حسن، متولد 1338، دانشجوي سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ايران، داراي ديپلم رياضي از دبيرستان بامداد.

 

او در سال 1357 به سازمان منافقين پيوست و ضمن حفظ ارتباط تنگاتنگ با سازمان، به عنوان پاسدار کميته انقلاب اسلامي وليعصر تهران واقع در خيابان پاستور به فعاليت پرداخت و به تدريج با هدايت منافقين وارد حزب جمهوري اسلامي شد. او در تشکيلات دفتر مرکزي حزب، به عنوان مسئول دعوت براي کنفرانس‌ها، ميزگردها و يا جلسات و حفاظت سالن؛ از کليه جريانات مهم حزبي و مملکتي ـ دولت، مجلس، نهادها و ... ـ مطلع مي‌شد.

 

او که فردي محتاط بود و حتي براي رفتن به دستشويي نيز درِ اتاقش را قفل مي‌کرد، چند روز قبل از انفجار حزب، کيف سامسونت خود را عوض کرد و کيف بزرگي را با خود حمل مي‌نمود. از آن‌جا که رفت و آمدش به حزب در طول روز زياد بود، کمتر مورد بازرسي قرار مي‌گرفت.

 

در روز انفجار، کلاهي با دفتر شهيد قدوسي، شهيد لاجوردي و قديريان تماس گرفته و تأکيد مي‌کند که شهيد بهشتي مطالب بسيار مهمي براي سخنراني دارد و افراد نامبرده بايد شرکت کنند، اما اين افراد به دليل مشغله‌هاي فراواني که داشتند، در جلسه شرکت نکردند.

 

پس از انفجار حزب جمهوري، کلاهي متواري و در خانه‌هاي تيمي مخفي و در نهايت از طريق مرز غرب کشور به عراق منتقل شد. گفته مي‌شود وي در سال 1370 نسبت به سازمان مسئله‌دار شده و در سال 1372 از سازمان جدا و از عراق به آلمان رفته است.

 

توجيه و تحليل سازمان منافقين در سطح رده‌هاي بالاي سازمان درباره انفجار در دفتر حزب جمهوري چنين بود: «پس از سرکوب تظاهرات مردم در 30 خرداد، حالت رعب و يأس بر جامعه مستولي شده؛ بنابراين ما براي اين‌که شکست‌پذيري و ضربه‌پذيري سيستم را نشان بدهيم تا مردم بفهمند که اگر بخواهند، مي‌توانند سيستم را سرنگون کنند، دست به اين عمل زديم... اگر سيستم را به صورت هرمي فرض کنيم، ما به رأس هرم ضربه اساسي وارد کرده، مغز متفکر آن را از بين برده‌ايم. ما به افرادي ضربه زده‌ايم که در سيستم جايگزين ندارند و در واقع عمل ما مانند رعد و برق در آسمان بي‌ابر است.» 4

 

انفجار هشت شهريور

 

هنوز انقلاب نوپاي اسلامي ايران از فاجعه هفتم تير داغدار و ملتهب و جامعه هر روز شاهد حضور گسترده مردم در حمايت از امام و نظام بود که سازمان در تداوم اقدامات تروريستي خود پس از ناکام ماندن از بمب‌گذاري در بيت امام؛ رئيس‌جمهور و نخست‌وزير را هدف قرار داد.

 

يک‌شنبه 8 شهريور 1360 شهيد رجايي به همراه شهيد باهنر و چند تن از مسئولان کشوري و لشکري در جلسه شوراي امنيت کشور، در ساختمان مرکزي نخست‌وزيري حضور به هم رساندند. انفجار يک بمب قوي جاسازي شده در کيف، فاجعه‌اي ديگر آفريد و رئيس‌جمهور و نخست‌وزير و پس از مدتي مجروحيت شديد، رئيس شهرباني جمهوري اسلامي به شهادت رسيدند و عده‌اي نيز زخمي شدند. سازمان منافقين طي اطلاعيه‌اي در پاريس، مسئوليت اين انفجار را به طور رسمي به عهده گرفت. اين خبر که به طور ناخواسته از خبرگزاري «فرانس پرس» فرانسه منتشر شد، با توجه به عواقب حقوقي و بين‌المللي آن به سرعت ناديده گرفته و تکذيب شد. هر چند قرائن و شواهد متقن و اعتراف صريح مسعود رجوي در ديدار با رئيس سازمان اطلاعات رژيم صدام حسين، به روشني اثبات کرد که همچون انفجار هفت تير، سازمان منافقين مجري اين فاجعه تروريستي بوده است. چند روز پس از انفجار، هويت عامل انفجار مشخص شد: مسعود کشميري؛ دبير شوراي امنيت. مسعود کشميري؛ فرزند سعيد؛ متولد 1339 در کرمانشاه؛ داراي مدرک ليسانس علوم اداري و مديريت بازرگاني از دانشگاه تهران، در سال‌هاي پيش از انقلاب در شرکت «سايبرناتيک» و شرکت انگليسي «رايدر هند» مشغول به فعاليت بود. وي از طريق پسردايي‌اش، ابوالفضل دلنواز، با سازمان منافقين آشنا و توسط «قدسي خرازيان» و «رضيه آيت‌الله‌زاده شيرازي» از اعضاي شاخص منافقين، به سازمان معرفي شد.

 

او هم‌زمان با فعاليت گسترده در سازمان منافقين، به عضويت کميته مستقر در اداره دوم ارتش تحت سرپرستي «محمدکاظم پيرو رضوي» درآمد. قدسي نيز در ضد اطلاعات مرکزي نيروي هوايي و مرکز مستشاري آمريکايي‌ها با عنوان نماينده نخست‌وزير دولت موقت و زير نظر کميته اداره دوم ارتش مستقر بود. در ابتداي تأسيس طرح و برنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مدتي به عضويت آن درآمد. همچنين در ستاد خنثي‌سازي کودتاي نوژه فعاليت کرد. سپس دستور ضرورت نفوذ در نخست‌وزيري را دريافت کرد.

 

از ديگر معرفان وي، علي‌اکبر تهراني از متهمان رديف اول در پرونده هشتم شهريور است. وي ابتدا کشميري را به عضويت دفتر نخست‌وزيري در سيستان و بلوچستان درمي‌آورد که اين دفتر زير نظر «محسن سازگارا» معاون سياسي اجتماعي و «بهزاد نبوي» وزير وقت مشاور در امور اجرايي اداره مي‌شد. «محمدکاظم پيرو رضوي» و «خسرو تهراني» مسئولان قبلي کشميري در کميته اداره دوم ارتش با هماهنگي مسئولان جديد وي؛ يعني «سيف‌الله ابراهيمي» مسئول دفتر سيستان و بلوچستان و «محسن سازگارا» که همگي از دوستان ديرين کشميري بودند، او را به اداره بالاتر يعني معاون سياسي اجتماعي وزير مشاور در امور اجرايي، بهزاد نبوي، منتقل کردند. پس از چندي با مشورت «خسرو تهراني» و «محسن سازگارا»؛ به دفتر اطلاعات نخست‌وزيري منتقل مي‌شود و مدتي به فعاليت در دبيرخانه شوراي امنيت مي‌پردازد. سپس جانشين «خسرو تهراني» در دبيرخانه شوراي امنيت مي‌شود. وي در تمام اين مراحل، فاقد پرونده پرسنلي بوده است.

 

کشميري در دوران حضور در نخست‌وزيري، فعاليت‌هاي زيادي را براي منافقين انجام مي‌دهد که از جمله مي‌توان به خارج کردن يک کاميون اسناد و مدارک از کميته اداره دوم، فراري دادن سرهنگ «بني‌عامري» از مسئولان اصلي کودتاي نوژه، جلوگيري از رسيدگي به پرونده عاملان کشتار 17 شهريور و جلوگيري از انهدام راديو منافقين اشاره کرد.

 

در همين ايام که او در دفتر نخست‌وزيري مسئوليت‌هاي مهم امنيتي در دولت را در دست داشت، منزلش در مهرشهر کرج يکي از بزرگ‌ترين انبارهاي تسليحاتي منافقين و منزل ديگرش در آرياشهر، محل استقرار و مرکز بخش اطلاعات سازمان منافقين بود.

 

بمبي که کشميري در دفتر نخست‌وزيري منفجر کرد، در ابتدا قرار بود زمان ديدار رياست‌جمهور، رئيس مجلس، نخست‌وزير و وزرا با رهبر انقلاب، در بيت امام(ره) منفجر شود، اما به دليل ممنوعيت ورود هرگونه ساک و کيفي به بيت امام(ره)، کشميري به نشانه اعتراض با کيف دستي حاوي مواد منفجره باز مي‌گردد و آن را در دفتر نخست‌وزيري منفجر مي‌کند.

 

سازمان منافقين، اگرچه کوشيد با تشييع تابوتي خالي که ادعا مي‌کرد از آن مسعود کشميري است، او را نيز جزو شهداي دفتر نخست‌وزيري جا بزند، اما با خروج کشميري از ايران، تنها رسوايي اين عمل براي سازمان به جا ماند. کشميري در حال حاضر در خارج از کشور همچنان عليه جمهوري اسلامي به فعاليت مشغول است.5

 

پي‌نوشت‌ها:

 

1. تروريسم‌ ضد مردمي، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، 1360، ص 40.

 

2. روزنامه کيهان، 6/4/1360.

 

3. ر.ک: غائله چهاردهم اسفند 1359،‌ ظهور و سقوط ضد انقلاب، تهران، دادگستري جمهوري اسلامي ايران، 1364، ص 82؛ جعفريان، رسول، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي سياسي ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چ 5، 1383، ص 927؛ روزنامه ايران،‌ ش 3965، 10/4/87؛

 

www.inn.ir/newsdetail.aspx?id=aspxvoll

 

4. ر.ک: سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام، به کوشش جمعي از پژوهشگران، مؤسسه اطلاعات و پژوهش‌هاي سياسي، چ دوم، 1385، ج 2، صص 607 – 596؛ کيهان، 27/3/72؛

 

www.habilian.com/view.asp?ID=o1269

 

www.ir-psri.com/show.php?page=veiwArticle&ArticleID=244&5p=Farsi

 

5. ر.ک: ميرطاووسي، سيدشجاع الدين، شهيد محمدعلي رجايي، تهران، انتشارات نهضت زنان مسلمان، 1361، ج 2، ص 22؛ سازمان مجاهدين خلق، پيدايي تا فرجام، ج 2، ص 636؛ ويژه‌نامه رمز عبور 2، روزنامه ايران، 9 خرداد 1389؛‌ www.irdc.ir/fa/content/aspx6449 کيهان، 18/4/80 و 20/4/80؛ خراسان، 16/4/80؛ ميرکريمي، احمدرضا،‌ شرح تاريخچه مجاهدين خلق ايران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 37 – 28؛ راستگو، علي‌اکبر، مجاهدين خلق در آيينه تاريخ، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31