شهید سید علیاکبر حسینی 5دی1346 در شهرستان رودسر متولد شد. پدرش کارگر و مادرش خانهدار بود. او درسش را تا مقطع راهنمایی خواند، سپس وارد بسیج شد. سرانجام از طرف بسیج به جبهه کردستان اعزام شد و هنوز 6ماه از رفتنش نمیگذشت که در 5مهر1363 به همراه همرزمانش در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله گرفتار شد و به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با مادر شهید سید علیاکبر حسینی:
«سید علیاکبر فرزند سوم من بود، فرزند اولم در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید.
پسر مهربان و آرامی بود. تا مقطع راهنمایی بیشتر درس نخواند. همیشه در کارهای خانه به من و در کارهای مغازه به پدرش کمک میکرد.
عاشق رفتوآمدهای فامیلی بود. هرچقدر هم که کار داشت، نمازجمعهاش ترک نمیشد. حضرت فاطمه را خیلی دوست داشت. اسم خواهرش فاطمه بود. همیشه به من میگفت: «مبادا او را دعوا کنی. نام او حرمت دارد با او مهربان باش.»
در بحبوحه انقلاب من فرزندان قد و نیمقدم را با خود برای شرکت در راهپیماییها راهی میکردم. علیاکبر بیشتر اوقات با دوستانش در راهپیماییها شرکت میکرد.
پس از تاسیس بسیج مردمی، او هم به عضویت آن درآمد. با شروع جنگ تحمیلی عزم جبهه کرد. دوره آموزشی را در رامسر گذراند و از طریق بسیج به جبهه کردستان اعزام شد. شش ماه بیشتر آنجا نبود.
هیچوقت از اوضاع سخت و خطرناک کردستان صحبت نمیکرد. گاهی که با هم تنها بودیم، به من میگفت: «مادر شما باید صبور باشی، مادران شهدا بر صبرشان اجر گرفتند.»
یک روز از طرف پایگاه بسیج آمدند و سراغ حاجآقا را گرفتند. او خانه نبود. چند بار رفتند و آمدند و در نهایت گفتند: «حالا که حاجآقا نیست، شما همراه ما بیایید.» بچههای کوچکم را بغل کردم و همراهشان رفتم. در طول مسیر در مورد مجروحیت سید علیاکبر گفتند. من به دلم افتاده بود که او به شهادت رسیده است. وقتی جلوی پایگاه رسیدیم، جمعیت زیادی آنجا بودند و من مطمئن شدم که دومین فرزندم نیز به شهادت رسیده است. شهادت او در ماه محرم سال 1363 بود.»