شهید مجید جلالی ریگی 1شهریور1334 در روستای ابراهیمآباد از توابع شهرستان بم متولد شد. پدرش کارمند شهربانی و مادرش خانهدار بود. آنها سه برادر و یک خواهر بودند و مجید فرزند اول خانواده بود. او تا مقطع ششم ابتدایی در روستا تحصیل کرد. در سال 1352 ازدواج كرد و صاحب سه دختر شد. وی گروهبانیکم ژاندارمری بود.
سرانجام مجید جلالی ریگی 21اردیبهشت1362 در سنندج حین درگيری با عناصر گروهک تروریستی کومله به شهادت رسيد.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با همسر شهید مجید جلالی ریگی(مریم ابراهیمآبادی):
«ما در روستای ابراهیمآباد زندگی میکردیم. وقتی مجید به خواستگاریام آمد، من 17سال داشتم و او 18ساله بود. مهربان و مردمدار بود. همین ویژگی او باعث شد جواب مثبت بدهم.
مراسم ازدواجمان بسیار ساده در روستا برگزار شد و زندگی مشترکمان را در منزل پدرشوهرم آغاز کردیم. اوایل مجید با کارگری و کشاورزی مخارج زندگیمان را تامین میکرد. مدتی بعد به خدمت سربازی رفت. سال 1354 اولین دخترمان به دنیا آمد و اسم او را اشرف گذاشتیم.
پس از مدتی مجید به عضویت ژاندارمری درآمد و سه سال به عنوان رئیس پاسگاه فهرج خدمت کرد. ما هم همراه او به فهرج رفتیم. بعد به بم منتقل شد و چهار سال در بم خدمت کرد. در این مدت در روستا برای خودمان خانه ساختیم و خدا دو دختر دیگر به ما داد. فرزند آخرمان شیرخواره بود که با شروع درگیریهای داخلی در کردستان، مجید داوطلبانه عازم آنجا شد. چند روز قبل از رفتنش اقلام مورد نیاز خانه را خریداری کرد و به من گفت: «به مغازهدار سفارش کردم در نبود من هر چه خواستید به شما بدهد.»
محل خدمتش سنندج بود. زیاد برایمان نامه مینوشت و ما را از حال خود باخبر میکرد. دختر بزرگمان کلاس چهارم دبستان بود که دلتنگ پدرش شد و برای او نامهای نوشت. من نامه را پست کردم. مجید خیلی از اینکه اشرف برایش نامه نوشته، خوشحال شد. قرار بود به مرخصی بیاید که شهید شد.
شرح شهادت:
هنگام درگیری با کومله، مجید پایش را روی مین گذاشت و پایش قطع شد. مین را تروریستهای کومله کارگذاشته بودند. عدهای از همرزمانش سعی داشتند او را به بیمارستان برسانند؛ اما کومله تمام مسیرهای منتهی به شهر را بسته بود. فردای آن روز موفق شدند همسرم را به بیمارستان تبریز ببرند؛ اما مجید شب گذشته خون زیادی از دست داده بود و در بیمارستان به شهادت رسید.
خبر شهادت:
در اخبار اعلام کردند که در سنندج درگیری شده و تعدادی از رزمندهها مجروح و شهید شدند. اسامی را اعلام کردند، نام مجید هم خوانده شد. به خانه پدرم رفتم و گفتم: «اخبار اعلام کرد که مجید جلالی مجروح شده است.» پدرم گفت: «تشابه اسمی است.»
چند روز بعد سربازی به خانه ما آمد و به من گفت: «همسرتان تا چند روز دیگر به خانه میآید.»
چند روز بعد جنازه مجید را برایمان آوردند.
مراسم تشییع پیکرش با استقبال مردم در بم و روستای ابراهیمآباد برگزار شد و او را در گلزار شهدای ابراهیمآباد به خاک سپردیم.
چند روز بعد از شهادت او، خوابش را دیدم. با ناراحتی به من گفت: «چرا لباس مشکی به تن داری؟ دیگر این لباسهای مشکی را نپوش.»